یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۸

حزب توده؛ خبررسانی یا تبهکاری؟!




اکبر تک دهقان
6 تیر 1388- 27 ژوئن 2009

خواننده گرامی! مطلب مزبور نسبت به چاپ آن در تاریخ بالا، در واقع انتشار دوم محسوب میگردد. در اینجا برخی اصلاحات کوچک برای صراحت بخشیدن به موضوع، همچنین بهبودی در انشاء مطلب انجام گرفته است. در محتوای مقاله و موضع گیری آن، هیچگونه تغییری روی نداده است. 15 تیر 1388- 6 ژوئیه 2009
-------------------------------

در تب و تاب کشمکشهای جناحهای مختلف رژیم اسلامی برای حفظ این دستگاه ترور، حزب توده به شیوه ای غیرانسانی، سرکوبگرانه، چه بسا جنایتکارانه، به فضای سیاسی برای سرکوب اعتراضات بحق مردم و اپوزیسیون انقلابی، دامن میزند. ارگان غیر رسمی، به اصطلاح غیرحزبی این جریان رسوا، یعنی سایت اینترنتی " پیک نت"، در این زمینه مرزهای ملاحظات ظاهری را پشت سرگذاشته، نظیر سال وقوع حمام خونین 1360، با شدت و حدت و دریده گی افراطی، تحت پوشش حمایت از جناح ارتجاعی " اصلاح طلبان"، به آدمکشان حاکم برای تشدید سرکوب مردم، خط و ربط میدهد.

---------------------------------------
" گزارش های پیک نت تهران، دیشب تا صبح پس از مناظره موسوی – کروبی"
قطعه زیر از مطلبی با عنوان بالا انتخاب شده است.

" البته حریف هم بیکار ننشسته و در شمال شهر غروب که می شود یک کارناوال حداکثر 20 ماشینه سازمان یافته راه می اندازد آنهم به تقلید از حامیان خودجوش سید و چند تا از این ماشین ها از 3 پنجره غیر از راننده 3 دختر تیپ طرفدار سید نصف تنه شان را بیرون آورده اند و عکس احمدی "نگو بلا بگو" را بدست گرفته اند و سوت می‌کشند. مثلاً غوغا راه می اندازند. وقتی این ماشین ها کم کم می رسند به میدان تجریش در دریای هواداران سید گُم میشوند و همدیگر را هم گم می‌کنند. این کارناوال های شبانه کجاست و ماشینی که 4 تا بوق می زند و 4 تا پوستری چسبانده کجا؟ "
این قطعه از مطلبی با عنوان بالا، از سایت " پیک نت" انتخاب شده است. طبق معمول خبررسانی تماماً تحریف آمیز و غرض ورزانه این سایت، نه نام نویسنده، نه تاریخ و نه منبعی برای این یا حادثه مشخصی که از آن صحبت میکند، در مقاله موجود نیست. نشانی سایت پیک نت:
http://www.peiknet.com/

نویسنده بی وجدان، زنان تحت سرکوبی را که فرصت را مغتنمم شمرده، اندکی با لباس دلخواه، با اتوموبیل حرکت کرده، " سوت میزنند" را، جزء طرفداران احمدی نژاد معرفی میکند، که " نصف سینه شان را بیرون انداخته اند"! این جریان سرکوبگر، حتی از حد اغماض هواداران موسوی هم برخوردار نیست و درروز روشن بدنبال اطلاعات دادن به مأموران رژیم، برای سرکوب زنان مخالف حجاب است. نتیجه اینکه چندین بار حتی موسوی هم به فراست افتاد، به مردم پیرامون رعایت مسائل " اخلاقی" تذکر داده، از " بد اخلاقان" شکایت کند. حزب توده آشکارا، دست به ارتجاعی ترین اقدامات، بمنظور چاپلوسی نزد اصلاح طلبان میزند، تا از خوان یغمای قدرت بعدی، چیزی هم به آن برسد.
--------------------------------

درمطلب دیگری در این سایت، بازهم بدون نام نویسنده، بی تاریخ و بی منبع، به این موضوع اشاره میشود و این گمان تقویت میگردد، که گویا کسانی که در خیابانهای تهران دست به کیف قاپی و دزدیهای هرروزه میزنند، طرفداران احمدی نژاد هستند که میخواهند جامعه را ناامن نشان داده و موسوی را مقصر جلوه دهند! تکه زیر از این مطلب بی سرو ته انتخاب شده است. در اطلاعات منتشره از سوی " پیک نت"، اینطور وانمود میشود که گویا، این جریان صدها مخبر در خیابانها دارد، که مرتباً به این سایت خبررسانی میکنند!

خیلی ساده، بیچاره مردمی که بیش از سی سال است، تحت فقر و برده گی این رژیم وحشی عذاب میکشند، از سوی مبلغین ارتجاع " توده ای"، بیکباره به عوامل حرفه ای احمدی نژاد منتسب میشوند؛ آنهم دو نفر با موتور سیکلت، که در خیابان دست به قاپیدن نیم کیلو برنج از دست یک عابر پیاده فقیر میزنند!؟ اندکی دقت در عبارات و اصطلاحات و نحوه تنظیم خبر، روشن میسازد که جاعل آن نه در ایران، بلکه حداقل 25 سال است که در آلمان زندگی میکند، و هیچگونه اطلاعی از شرایط و فضای اجتماعی کشور ندارد. به جمله پایین دقت کنید:

" ...اما تعدادی هم می‌پرسند که چرا این نوع سرقت‌ها همین شب انتخابات افزایش یافته است؟ آنان براین باورند که افرادی تلاش می‌کنند جو جامعه را نا آرام نشان دهند. ..."
به نقل از مطلب کوتاه " سرقتهای جدید در تهران"، که حتی در ستون سمت راست سایت " پیک نت"، قرار گرفته، برای چندین روزحتی برجسته شد.
-----------------------------------

" از یک پیام دریافتی

ستاد وبلاگ تحریم انتخابات و علیه موسوی، درکنار مخابرات"

" من می خواستم در تائید آقای رحمت که در ستون دیدگاه های پیک نت پرسیده بود چرا کسی راجع به کشتارهای 67 از احمدی نژاد سوال نمی کند بنویسم:
باید رفت و دید آنان که این سوالات را از موسوی می کنند خودشان به کجا وصل هستند. الان در جنب اداره مخابرات یک سازمانی بوجود آورده اند که یکی از کارهایش ایجاد وبلاگ به نام اپوزیسیون و مخالف و طرفدار تحریم و امثال آنهاست. این وبلاگ ها تا انتخابات دو برنامه دارند. یکی تبلیغ تحریم دوم حمله به موسوی. بنابراین اگر می بینید 10 زن را که می خواهند دید و بازدید نوروزی بروند می گیرند و به زندان می اندازند اما از آنطرف عده ای می روند در سخنرانی های موسوی و بدون ترس یک پلاکارد هم دستشان می گیرند که موسوی راجع به کشتارهای 67 جواب بده! این قماش " دانشجویان "‌ هیچوقت سراغ احمدی نژاد برای پرسیدن کشتار 67 نخواهند رفت."

تیتر بالا، به مطلبی میپردازد، که قطعه ای از آن در بالا آمده است. اینکه ادعای " پیک نت"، تا چه حد غیرانسانی و سرکوبگرانه است، هر فردی میتواند پیرامون آن قضاوت کند. در مطلب بالا، خیلی ساده، دانشجویان شجاع سوال کننده از موسوی، پیرامون جنایات دهه 60 رژیم، و تحریم کننده گان انتخابات، به یک جایی " وصل " میشوند؛ و متهم میشوند که عوامل احمدی نژاد هستند. نویسنده مرتجع" توده ای"، طبق معمول به خبری اشاره میکند، که گویا کسی، همینطوری برایشان ارسال کرده است. مطلب فوق، بدون نام نویسنده و مثل همیشه بدون تاریخ است. این حزب ارتجاعی باید اعلام کند، کدام وبلاگها و سایتهای تحریم کننده را، " مخابرات " به راه انداخته است؟ بالاخره آنها آدرس و نام و نشانی دارند. چگونه میتوان تحریم کننده گان را، به همین ساده گی و بدون ارائه کمترین سندی، عوامل رژیم معرفی کرد؟
--------------------------------

" تظاهرات "حجاب اختیاری"، انتشار عکس های شخصی موسوی و حمله به سخنرانی موسوی در کرج ماموریت های لحظه به لحظه حزب پادگانی برای مقابله با انتخابات"

" طرح های مقابله ای دولت و ستاد انتخاباتی احمدی نژاد یکی پس از دیگری کلید می خورد. شب گذشته جمعیتی حدود 400 تا 500 نفر را در دسته های 10 نفره تقسیم کرده و با شعار "حجاب اختیاری" بطرف میدان تجریش به حرکت در آوردند. آنها یک درمیان به نفع کروبی هم شعار می دادند تا این تظاهرات به حساب طرفداران کروبی گذاشته شود."
هدف از این تظاهرات تحریک روحانیون و نیروهای مذهبی بود. تقریبا مشابه طرح " ظهرعاشورا " در زمان انتخابات دوم خرداد که طراح و مجری آن سردار ضرغامی معاون وقت وزارت ارشاد و رئیس کنونی صدا و سیما بود.

با همین هدف، وزارت ارشاد اسلامی و تیم امنیتی سعید امامی که رهبری آن را روح الله حسینیان و حسین شریعتمداری برعهده دارند، بسرعت سرگرم پخش عکس های خصوصی میرحسین موسوی و همسرش "زهرا رهنورد" اند. برای ادامه این کار دچار دو دستگی شده اند، زیرا بخشی از این تیم معتقد است انتشار این عکس ها می تواند نتیجه معکوس داده و در افکار عمومی و بویژه در میان نسل جوان به نفع موسوی تمام شود. و البته بخش دیگر معتقد است به پایگاه روحانیت موسوی از این طریق باید ضربه زد."
آنچه در بالا میخوانید، بخش دیگری از " شاهکار" حزب توده و عوامل نحس آن در" پیک نت " است. صدها نفر از زنان و جوانان در تهران دست به تظاهرات در محکومیت قانون فاشیستی حجاب اجباری میزنند، حزب توده آن را " توطئه " احمدی نژاد،علیه موسوی و کروبی معرفی میکند! سپس موضوعات بی سروته دیگری را بهم میبافد، تا برای موضع گیری تبهکارانه بالا، حقانیت دست و پا کند. از دید این به اصطلاح حزب سیاسی، مخالفت با حجاب اجباری، که خواست اکثریت مردم بویژه زنان و جوانان است، تلاشی آگاهانه و توطئه گرانه، برای " تحریک روحانیون" است.! این برخورد، حتی از موضع گیری، بخش بزرگی از " اصلاح طلبان" هم، ارتجاعی تر و ضد مردمی تر است. نویسنده مرتجع که خود چندین دهه است، در آلمان و فرانسه زندگی کرده، برای هر زن بی حجابی دم تکان داده، خود شیرینی میکند، بعد از 30 سال، این حق را برای زنان ایران به رسمیت نمیشناسد، که علیه حجاب اجباری دست به اعتراض بزنند.

حزب توده و دارو دسته آن در سایتهای به اصطلاح خبری، بدلیل سکوت اپوزیسیون خارج، چنان در تبهکاری و ضدیت با مبارزات مردم ایران پیش رفت، که عاقبت مبتکر یک اقدام ارتجاعی افراطی گردید. این جریان دست به جعل مقاله ای تحت عنوان زیر زده، یک افتضاح واقعی ببار آورد. این است کاراکتر واقعی یک توده ای!


" گزارش

گفت و گو با یکی از چماقداران لباس شخصی
روزی 200 هزار تومان می گیریم
جلال کیهان منش‏"
تحت تیتر بالا، یکی دیگر از سایتهای نزدیک به حزب توده، تحت عنوان " روز"، در نشانی زیر
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2009/june/24//200-3.html

دست به جعل مطلبی مسخره، بی سروته و سراپا ضد دموکراتیک زد. این به اصطلاح مصاحبه را سطر به سطر دنبال کنیم، تا هرچه بیشتر به ماهیت لجنزاری به نام حزب توده پی ببریم. نقد کننده دراینجا، بهیچه وجه معتقد نیست که در سرکوبهای داخلی ایران، از عناصر حزب الله لبنان استفاده نمیشود. اما آنها سالها، چه بسا دو دهه است، که در ارگانهای سرکوب داخلی ادغام شده، در اینجا زندگی کرده، چه بسا تابعیت ایرانی دریافت نموده، و افرادی نا آگاه و بی سواد و " مزدور"، محسوب نمیشوند. حتی اطلاعاتی، هر چند اثبات نشده وجود دارد، که یک یا دو واحد بزرگ سپاه پاسداران درتهران، همچنان از پرسنل قدیمی لبنانی خود هم استفاده میکنند. اما در آلمان و انگلیس و فرانسه هم، پلیس ایرانی، عرب و ترک وجود دارند، و کسی از آنها بعنوان مأمورین خارجی نام نمی برد.

در نشانی زیر:
http://www.goftaniha.org

نیز، اطلاعاتی از یکی از همدستان سابق رژیم اسلامی در این زمینه وجود داشته، عکسهایی نیز ثبت شده است. اما موضوع برسر این است، که نسبت آنها به پاسداران و بیسجیان داخلی، بسیار ناچیز وتقریباً قابل چشم پوشی است. دوم اینکه در تمام کشمکشهای دوره کنونی، بجز یک مورد بالا، همه عکسها و مشخصات، به کارمند دولت و افسرسپاه و نظایر آنها مربوط است. مصاحبه ادعایی " روز" و تصویری که از چنین موضوعاتی بدست میدهد، من درآوردی و ساخته ذهن یک توده ای بی وجدان، برای انداختن بار همه گناهان سرکوبهای اخیر، به گردن افغانی و روستایی و انسان فقیر و " کارگر ساختمان" است. بازهم بعید نیست، که افراد سابق حزب الله لبنان در پادگانهای سپاه و قدس و بدر زندگی میکنند، اما سایت " روز" براساس مدارک جسته و گریخته، دست به داستانسرایی زده، موضوع را به صورتی کاملاً دروغین مطرح میکند. این مسئله نیز فراموش نشود، بافنده چنین داستانی، بهر حال بعنوان یک ژورنالیست، در حفظ محل کار خود ذینفع بوده، جعل خبر و گزارش را در این رابطه هم میتوان دید. دراین کشور، چندین ده هزار زندگی سیاسی وجود داشته، شکنجه و یا اعدام شده اند، در چه بخشی از این سیستم لعنتی، از عرب لبنانی و افغانی برای شکنجه زندانیان وتیر خلاص زدن به آنها استفاده شد و یا میشود؟


" گفت و گو با یکی از چماقداران لباس شخصی
روزی 200 هزار تومان می گیریم
جلال کیهان منش‏

صبح شنبه 23 خرداد ماه، در حالیکه تهران همچنان روز پر التهابی را پیش رو داشت، چهره افراد لباس شخصی که با چماق هایی یکدست به ضرب و شتم مردم می پردازند پررنگ تر شد. این افراد اغلب به طور روزمرد استخدام شده اند و آن طور که یکی از آنان می گوید "به روزمزدان ایرانی روزانه 200 هزارتومان و به غیرایرانی ها تا چند برابر این مقدار" در روز پرداخت می شود. چماقداری که خبرنگار روز با وی صحبت کرده همچنین گفته است: ما درآسایشگاه هستیم اما غیرایرانی ها در هتل اقامت دارند. این گفت و گوی ویژه در پی می آید. "


بسیارخوب! این مقدمه آقای کیهان منش! است، که نباید یک نام جعلی بیشتر باشد. ایشان کشف کردند که در تمام تهران، بیکباره لباس شخصی هایی پیدا شده اند، که " چماقهای یک دست" در دست دارند. از این طریق باید خواننده مجاب شود که موضوع کاملاً تازه است و یک سازماندهی ویژه ( " چماقهای یک دست") وجود دارد. این کیهان منش دروغگوی ناشی، فراموش کرده است، که " لباس شخصی ها"، حداقل 30 سال است که وجود دارند، و تماماً هم بسیجی و سپاهی، دارای شغل و مقام و تحصیل و درجه و کارت شناسایی بوده، تاکنون هم چندین بار خوابگاههای دانشجویی را همراه با دانشجویان ساکن در آنها، شخم زده اند، و به هیچ وجه هم لازم نیست، چماقهایشان یک دست باشد. بقول آن ضرب المثل معروف چینی و به نقل از تنگ شیائو پینگ: " مهم این نیست که چماق سیاه و یا سفید باشد، مهم این است، که سرو دست بشکند".!!

آقای " کیهان منش" که مثلاً مصاحبه کننده است، بیکباره این موضوع را فراموش کرده، نه از خود، بلکه از " خبرنگار روز که با وی صحبت کرده"، یاد میکند.! دروغگو، همیشه کم حافظه است! او به شیوه خیلی مسخره، ناشیانه و بازیگرانه، از " آسایشگاه" برای چماقدران " ایرانی"، و از " هتل " برای چماقداران خارجی صحبت میکند! این یک کلیشه بدوی است و نشان میدهد، فردی بنام "جلال کیهان منش"، اصلا در ایران زندگی نمیکند، و یکی از همان عناصر حرفه ای حزب توده در" پیک نت" و" راه توده" است، که دهه هاست دور از ایران دروغ میگوید.

به این اضافه کنیم که غیرممکن است، در جایی در شهر تهران، " آسایشگاه" ویژه ای وجود داشته باشد و مردم حول و حوش، از آن مطلع نشوند. بهرحال آنها هم نظیر بقیه مردم، باید به خیابان بیایند، به خرید بروند، هوای تازه تنفس کنند و تفریح و بازی کنند. آیا در همه این لحظات عادی زندگی کسی متوجه " چماقدار" بودن آنها نشده است؟ اگر گروهی چماقدار، حتماًَ با چماقهایشان! در هتلی!؟ زندگی کنند، آیا کارمندان و مسئولین این " هتل"، از آن سر در نمی آورند، و بویژه در شرایط کنونی، آن را جار نمی زنند!؟ بالاخره، وقتی آنها به هتل می روند، چماقهایشان را چه میکنند؟ خود این روال، احتیاج به نوعی لجستیک، سازماندهی و مدیریت خاصی دارد، که بساده گی نمیتوان آن را ماست مالی کرد.

" از چهار روز پس از اعلام نتایج انتخابات، نیروهایی لباس شخصی اما با کلاه کاسکت نیروهای ضد شورش در خیابان ها پدیدار شده اند که لهجه آنها آشنا نیست. برخی از شاهدان عینی می گویند:این چماقدارها یک چیزهایی می گویند که ما نمی فهمیم. بعضی هم به طور مشخص خبر از آن می دهند که در برابر خود چماق به دستانی را دیده اند که زبان شان عربی بوده است. دیروز در یک ساندویچ فروشی فرصتی دست داد تا با یکی از این لباس شخصی ها صحبت کنم. "

این آقای مصاحبه کننده، درمقدمه مطلب، از صبح روز شنبه 23 خرداد، که بقول او، " در حالیکه تهران همچنان روز پر التهابی را پیش رو داشت، چهره افراد لباس شخصی که با چماق هایی یکدست به ضرب و شتم مردم می پردازند پررنگ تر شد" صحبت کرده بود. بیکباره یک پاراگراف بعد، آن را فراموش کرده، از :" از چهار روز پس از اعلام نتایج انتخابات، نیروهایی لباس شخصی اما با کلاه کاسکت نیروهای ضد شورش در خیابان ها پدیدار شده اند که لهجه آنها آشنا نیست". صحبت میکند! چطور شد آقای "خبرنگار" ؟ بالاخره این لباس شخصی های شما، در روز شنبه 23 خرداد، این یعنی 1 روز بعد از انتخابات، در خیابانها ظاهر شدند، و یا براساس جمله بعدی، " 4 روز پس از اعلام نتایج انتخابات" و این یعنی سه شنبه 26 خرداد در خیابانها، ظاهر شدند؟! جاعل این "مصاحبه" من در آوردی، چنان به هالویی مردم، بویژه مسئولین سایتهای اینترنتی چپ در خارج و داخل، مطمئن است، که لزومی به دقت در سرهم بندی کردن تاریخ رویدادهای جعلی خود نمی بیند. از این گذشته، کسی که چماقدار عرب را به خیابان میفرستد، حتماً به او حالی میکند، که صحبت نکن! تا آقای خبرنگار سایت " روز" و مردم، متوجه عرب بودن تو نشوند!. به این اضافه کنیم، اگر از یکی از کشورهای عربی، فرض کنیم لبنان و یا عربستان، کسانی را برای ضرب و شتم به ایران صادر کنند، مطمئننا دهها روزنامه و فرد ونهاد در کشور مربوطه، این موضوع را افشاء کرده، بخاطر منافع شغلی خود، بعنوان روزنامه نگار، پیرامون آن وسیعاً جار و جنجال راه خواهند انداخت. در جملات کوتاه بالا در سایت " روز"، بعنوان منبع، از " بعضی ها" و " برخی از شاهدان عینی"، صحبت میشود. این شیوه خبررسانی این جریان است.

" خبر نگار فرضی"- من داخل مغازه بودم که او وارد شد. از مغازه داریک نوشیدنی خنک خواست؛ آن هم در حالیکه چماقش را به همراه داشت. سر صحبت با وی را باز کردم. "

سناریوی من در آوردی سایت " روز"، وارد مراحل فیلمبرداری میشود. آقای جلال کیهان منش، در بحبوبه درگیریهای شدید خیابانی و حملات بیوقفه چماق بدستان، بنا به یکی از ادعاهای خود، روز شنبه 23 خرداد، در مغازه ای، نشسته، و خونسرد و آرام مشغول خوردن و نوشیدن است. آقای خبرنگار! اساساً در وسط معرکه درگیری و چاقو کشی و چماق کوبی، شلیک زمینی و هوایی و انفجار گاز اشک آور، چگونه در همان نزدیکی، مغازه ای باز است که میشود، آرام و خونسرد در آنجا نشست و نوشابه خورد!؟ از طرف دیگر، این " مغازه " دیگر چیست، که در آنجا نوشابه و غذا فروخته میشود، و حتماً هم جایی هم برای نشستن و " مصاحبه" کردن دارد. در این صورت اینجا دیگر، " مغازه" نیست، بلکه، همان " ساندویج فروشی" است که در انتهای جمله اشاره کردید. به این موضوع اضافه کنیم، چرا اشاره نمیکنید، کدام خیابان و کدام " ساندویچ فروشی"؟ مگر اعلام آن، دارای " بار امنیتی" است، که به صاحب " مغازه" شما لطمه ای وارد شود؟ تازه نام بردن از خیابان، حداقل یک ظاهرسازی برای حقیقی جلوه دادن این مصاحبه کذایی شما خواهد بود. اما شما چنان بخود بی اعتماد هستید، که جرئت نمیکنید، حتی کمترین ریسکی را بپذیرید.

از این گذشته، ایشان خود را یک خبرنگار، که برای تهیه گزارش از درگیریهای خیابانی به این منطقه اعزام شده، معرفی کرده است. چطور شد، در وسط درگیری و چماق کشی، شما سر از یک ساندویچ فروشی در آوردید؟ درگیریهای روز شنبه 23 خرداد در تهران، در ساعتی نبود که انسان ناچار باشد، اول یک ساندویچ بخورد تا بتواند یک گزارش تهیه کند! شما برای تهیه گزارش برای یک سایت خبری، به محل درگیری رفته بودید، یا برای خوردن غذا؟ آیا قبل از حرکت، این احساس که شما، ناهار و یا شام نخورده اید، و گرسنه هستید، به مغزتان خطور نکرد؟ یا خیر گفتید، میروم و در وسط درگیری، یک ساندویچ سفارش میدهم! جل الخالق! من باور نمیکنم، کسی که اینهمه ترسو و بزدل است که وسط درگیری، از وحشت، به درون یک ساندویچ فروشی پناه برده است، اینقدر جرئت و ابتکار داشته باشد، که " سر صحبت" را با یک چماقدار، که اتفاقاً چماقش را هم به همراه دارد، " باز کند"!
خواننده باید ببیند، این سناریو، چقدر بدوی و " کار نشده" است: یک چماقدار، بعد از کوبیدن به سروکول مردم، همچنان چماق به دست، وارد یک ساندویچ فروشی میشود، تا آب خنکی بخورد و دوباره به خیابان رفته و سروکله بشکند! آیا این نهایت ناشیگری و حماقت در ساختن یک سناریو نیست؟ من میتوانم ادعا کنم، هرگز در این کشور، چنین اتفاقی نیفتاده، که یک چماقدرا، با چماق خود وارد یک قهوه خانه و ساندویچ فروشی میشود، تا نفس تازه کند! درتمام طول دوران 30 ساله سلطه گری این حکومت وحشی، حتی یکبار نمیتوان چنین حالتی را تصور کرد. مسخره اینکه، از سر تصادف حتماً، آقای " خبرنگار روز آنلاین" در " مغازه" نشسته، که او وارد میشود، و این یعنی بهترین نوع سناریو سازی برای انجام یک مصاحبه با یک چماقدار! از این پس این مصاحبه مضحک، وارد فاز اصلی میشود.

آیا خبرنگار جعلی، با چماقدار دست به مصاحبه زده است؟ در اینصورت، به چماقدار اطلاع داده، که او مایل به انجام مصاحبه است. آیا چماقدار هم که تحت یک فرماندهی امنیتی در حال لت و پار کردن مردم است، به همین ساده گی پذیرفته که با او مصاحبه شود؟ این دیگر چیست آقای " خبرنگار" سایت روز؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ پس شما یک دفتر و کاغذ بیرون آوردید، و بدنبال هر سوالی، یک پاسخ از او گرفته، یادداشت کردید! و همه اینها، در مقابل چشمان صاحب ساندویچ فروشی و مشتریان انجام شده است! چنین چیزی، نه دروغ، بلکه بزرگترین دروغ سال خواهد بود. چماقداری که بقول شما، 200 هزار تومان پول در روز میگیرد، تا آدم بکشد، به همین ساده گی ریسک کرده، پول و شغل و چه بسا زندگی خود را برباد میدهد، تا نیازهای ناسیونالیستی افراطی شما را در لگد زدن به افغانی و عرب ارضاء کند؟

و یا خواهید گفت خیر، شما به او نگفتید که یک خبرنگار بوده، میخواهید با او مصاحبه کنید، بلکه به او کلک زده، سوالات دلخواه خود را تحت پوشش یک بحث عادی به میان آورده اید! در اینصورت شما چگونه تمام سوالات و پاسخها را با دقت به خاطر سپرده اید، تا سپس در سایت " روز" درج کنید؟ احتمال دیگر این است که ادعا کنید، شما از طریق تلفن دستی و یا ضبط صوت کوچکی، صدای او را بطور مخفیانه ضبط کرده اید. در اینصورت، چرا نوار صدای یک چماقدار را در سایت " روز" منتشر نمیکنید؟! چرا به خواننده گان خود اعلام نمیکنید، که نوار آن در نزد شما موجود است، و به هر دلیلی مایل به انتشار آن نیستید؟ می بینید، در همین آغاز کار، کمیت " مصاحبه" شما می لنگد.

" خبرنگار فرضی" - سلام برادر خسته نباشی

" چماقدار فرضی"- خدا عمرت دهد. التماس دعا ( " خبرنگار"- او که در چشمانش دلهره نهفته است، لهجه غلیظی دارد)

خبرنگار قلابی، به شیوه ای مثلاً حرفه ای، توام با طنز و کنایه روشنفکرانه، به چماقدار سلام داده، و خسته نباشید! میگوید. همینجا چند اشکال آشکار وجود دارد. بالاخره، او " کلاه کاسکت" لعنتی را همراه داشت و یا نه؟ حتماً یک خبرنگار بسرعت متوجه چیز به این بزرگی شده، آن را در دست طرف و یا بر روی کله او دیده، به خواننده آدرس میدهد. از این گذشته، او یک نوشابه " خنک " سفارش میدهد، بعد چه؟ سر پا ایستاده، خبرنگار هم کنارش، کاملاً اتفاقی! یا اینکه، " خبرنگار" ماتحت خود را بر سنگ و صندلی و پیت روغن نباتی و امثال آن تحمیل کرده، و چماقدار را فوراً شناخته، از او دعوت میکند به طرف میز او برود؟ او بمثابه یک خبرنگار، باید این لحظات را توضیح دهد. و یا اینکه، " چماقدار" با نگاه به او در گوشه ای، که بعنوان " خبرنگار"، تیپ و ظاهر روشنفکرانه دارد، به سوی او رفته است! این که اصلاً شدنی نیست. مگر یک چماقدار نمیداند، مردم و یا روشنفکران چه تیپ هایی هستند؟ و جای او، به عنوان یک چماقدار و آدمکش، آنهم در لحظات چماق کشی در کجاست؟

آقای " خبرنگار"! کسی معمولاً به یک " سلام خسته نباشی"، با " خدا عمرت دهد. التماس دعا" پاسخ نمیدهد. این یک کلیشه ساده در ذهن شماست. در حالت کاملاً عادی، پاسخ او به شما، " سلام علیکم، خیلی ممنون" خواهد بود. اما از آنجا که شما، چماقدار ادعایی خود را یک افغانی جا می زنید، حتماً تصور میکنید، باید اصطلاحات سنتی و روستایی و اسلامی را دردهان او بگذارید. نیازی به اثبات ندارد، که جمله داخل پرانتز شما هم، بسیار ناشیانه و پرت است. " لهجه غلیظ" ادعایی او هم ظاهراً باید فوراً بر افغانی بودن او دلالت کند. یعنی یک چماقدار همراه با دهها هزار سرکوبگر دیگر، که بخشی از این دستگاه سرکوب است و در پایتخت این کشور، تحت حساس ترین شرایط سیاسی، لت و پار و تکه پاره میکند، طبق ادعای شما، یک بدبخت روستایی افغانی است که " در چشمانش دلهره نهفته، لهجه غلیظی" هم دارد! الحق رژیمی که اینهمه در تجهیز دستگاه سرکوب خود، احمق و بدوی است، حداکثر باید 30 روز حکومت میکرد و نه 30 سال!

"خبرنگار فرضی"- اهل کجا هستی؟

"چماقدار فرضی"- تربت

"خبرنگار فرضی"- تربت؟

"چماقدار فرضی"- تربت جام.

به طرز طرح سوال، در همینجا دقت کنید. چطور میتوان، در همان برخورد اول، از کسی، حال فرض کنیم از یک چماقدار، سوال کرد، " از کجا هستی"؟ طرف ممکن است، خیلی صریح پاسخ دهد، به تو چه؟! آیا در جریان مناسبات روزمره، وقتی که شما با کسی در جایی آشنایی میشوید، فوراً بخود اجازه میدهید، از یک موضع طلبکار و رئیس منشانه، از مردم سوال کنید، از کجا هستید؟ در بهترین حالت، مردم از یکدیگر پیرامون شغل و یا محله و خیابان سکونت، گرانی و شلوغی و آلوده گی هوا، کرایه خانه و درس و مشق بچه ها از یکدیگر سوال میکنند، و نه شهری که از آنجا آمده اند. چرا باید فرض کنیم در یک مصاحبه با یک چماقدار، شهر سکونت او، بعنوان مهمترین سوال باشد؟ یعنی آن سوالی که باید راه را برای انجام یک مصاحبه باز کند؟ چرا سوال اول این نیست، که شما چرا یک چماق بهمراه دارید؟ بجز اینکه، این " مصاحبه" کننده"، هدفی از آن دارد؟ یعنی فوراً میخواهد به خواننده القاء کند، او یک افغانی است و نظیر همه افغانیهایی که بطور قاچاق در ایران زندگی میکردند، آنهم 20 سال یا 30 سال پیش، خود را ایرانی و اهل تربت ( " تربت جام" ) معرفی میکند. خود همین طرز برخورد سندی است که مخترع این داستان براساس کلیشه های چندین دهه پیش عمل میکند. او یا واقعیت امروز را جعل میکند و یا دهه هاست که در خارج از کشور بوده، خبری از مناسبات و نوع گپ و گفتگوی امروز مردم ندارد. از این گذشته، چرا باید یک چماقدار، که به ادعای " روز آنلاین"، روزی 200 هزارتومان دریافت میکند، نظیر افغانیهای قاچاقی 30 سال پیش، خود را تربت جامی معرفی کند؟ مگر این کلک لو نرفته است؟ هر کسی که با یک نگاه و گپ، افغانی را میشناسد. رژیم اسلامی، بیش از یک میلیون افغانی را با بیرحمی بیرون ریخته است. دیگر افغانی جدیدی امکان آمدن به ایران و تکرار نحوه برخورد قدیمی را ندارد، تا از این طریق مفری برای ماندن در ایران پیدا کند.
گذشته از این، افغانیهای قدیم، خود را از " تربت " معرفی نمیکردند. بویژه اینکه سوال کننده، نه یک پلیس، بلکه یک فرد معمولی بوده باشد. اصلاً مگر مردم ایران، شهری بنام تربت را میشناسند. در ایران، شهری بنام تربت وجود ندارد. تربت جام، تربت حیدریه، بیرجند، و اتقاقاً بیش از همه، شهر مشهد، شهرهایی بودند که افغانیهای فراری قدیمی، از آنها استفاده میکردند. بنابراین، کلمه " تربت"، هنوز روشن نمیکند، تربت جام و یا تربت حیدریه منظور است. در منطقه خراسان هم، درست به دلیل وجود دو " تربت"، مردم مطمئنناً از نام کامل، تربت جام و یا تربت حیدریه استفاده میکنند. خود افغانیهای دوره قدیم از این موضوع مطلع بودند، که نمیتوانند خود را همیشه از تربت جام، معرفی کنند. بالاخره او بعنوان یک فراری، درک میکرد، وقتی هر سال دهها هزار نفر خود را از تربت جام معرفی کنند، مردم خواهند گفت، مگر یک شهر کوچک چقدر جمعیت دارد، که بیش از 2 میلیون نفر، از این شهر، به سایر مناطق کشور مهاجرت کرده اند!؟ اما سناریو پرداز توده ای، همچنان در یک کلیشه ساده 30 سال پیش باقی مانده است. این " خبرنگار" تصور میکند، که افغانیهای ساکن ایران، همگی و کاملاً عادی خود را از " تربت" معرفی میکنند و مردم ایران هم همگی میدانند که این تربت، همان تربت جام است. اینهم یک اختراع و ذهنیت " خبرنگار " خود خوانده است.

" خبرنگار فرضی"- چند سال داری؟

" چماقدار فرضی"- 36 سال

" خبرنگار فرضی"- زن و بچه هم داری حتما؟

" چماقدار فرضی"- نی. زن و بچه خرج دارد. من بیکارم.

چطور شد؟ شما بالاخره به مردم توضیح ندادید، که مگر آقای " چماقدار" افغانی میداند، که در حال انجام یک مصاحبه است؟ چطور میشود تصور کرد، که یک خبرنگار میتواند، با طرح سوالاتی نظیر یک مصاحبه واقعی، اما بدون معرفی خود بعنوان خبرنگار، با چماقداری که با بیرحمی، مردم را لت و پار میکند، وارد گفتگو شود؟ اینکه همین سوالات هم چقدر کلیشه ای و احمقانه است، بگذریم. سناریو پرداز در ذهن خود، ساخته و پرداخته است که چماقداران، افرادی بیکار و روستایی و افغانی و لبنانی هستند. جالب اینکه، همین افراد بیکاره، روزی 200 هزارتومان پول میگیرند و در هتل زندگی میکنند، و با سرگرد و سرهنگ و تیمسار نشست و برخاست دارند!

" خبرنگار فرضی" - بیکار؟ مگر تو بسیجی نیستی؟ حقوق نمی گیری از سپاه؟

" چماقدار فرضی" - نی. بسیجی نیستم که. بیکارم.

" خبرنگار فرضی"- ولی الان که سرکاری؛ نه؟

" چماقدار فرضی" - ها!

" خبرنگار فرضی"- چوبدستی چرا دستت گرفتی؟


" چماقدار فرضی"- ما را آورده اند اینجا تا منافقین را بزنیم. این چوبدستی را هم برای همین به ما داده اند.

" خبرنگار فرضی" - چه کسی داده؟

" چماقدار فرضی" - حاجی. گفته جوری بزن که دیگر بلند نشود. اینها خائن هستند.

همین چند جمله بالا هم، چقدر مصنوعی و غیرواقعی هستند. خیلی زود روشن شد، که چماقدار بساده گی همه چیز را بر باد میدهد. این چماقدار اگر با احمق ترین ارگان نظامی- امنیتی رژیم هم کارکند، از حداقل آموزش برخوردار است، تا اینهمه اطلاعات شغلی و امنیتی را، به این سرعت و داوطلبانه بروز ندهد. او خیلی ساده گفت که او را آورده اند، تا منافقین را بزنند. توده ای دروغ پرداز فراموش کرده است، که سالهاست دیگر فرهنگ سیاسی " منافقین " در نزد دستگاه سرکوب، اصطلاح رایجی نیست. بلکه، " اراذل و اوباش"، " آشوبگر"، " اغتشاشگر"، " جاسوس اسرائیل"، " عوامل انقلاب مخملی" و نظایر آن، جای فرهنگ سیاسی مربوط به دهه 60 را در نزد دستگاه تبلیغاتی رژیم اسلامی گرفته اند.

" خبرنگار" خیالی، بازهم دروغ میگوید، وقتی ادعا میکند، که یک " حاجی"، چماق به دست اینها داده است. خبرنگار " روز" اگر در ایران زندگی میکرد، باید میدانست، دیگر نظایر اوایل انقلاب، این " حاجی" نیست که همه کاره رژیم است. امروز بعد از 30 سال، رژیم اسلامی، دهها هزار متخصص، مدیر و تیمسار و سردار تربیت کرده، حجره داران سابق بازار هم در چندین کارخانه و شرکت و بنیاد صاحب سهم بوده، حتی امروز دیگر بچه های آنها، بر اوضاع مسلط هستند. حاجی اوائل انقلاب، امروز 75 و یا 80 ساله است و دیگر قادر نیست، چماقدار بسیج کند و آنها را نظیر هادی غفاری، در خیابانها، به این طرف و آنطرف بچرخاند. از سوی دیگر، چگونه میتوان فرض کرد، که یک " حاجی"، با یک وانت بار با عجله کوبیده و به افغانستان رفته، وارد اولین ده مرزی در این کشور شده، در وسط میدان ده، چند نفر چماقدار را برای آدم کشی اجیر کرده است؟ آیا اساساً در داخل یک سیستم بورژوایی، با نظم و مناسبات و حساب و کتاب و تدارکات خاص آن، این نوع از ساختار و نهاد و" استخدام" افراد، میتواند شکل بگیرد؟

توده ای ریاکار، که نباید مغزی بزرگتر از مغز یک گنجشک داشته باشد، درک نمیکند، که توسل به چنین اقداماتی، یعنی اجیر کردن افغانی و لبنانی برای سرکوب تظاهرات تهران، به یک ساختار و سیستم تصمیم گیری، مدیریت، فرماندهی، تدارکات و مالی، لجستیکی و اطلاعاتی نیازمند است. اما درتمامی این مراحل، افرادی از اصلاح طلبان، لیبرالها، سلطنت طلبان و حتی عناصر دموکراتیک ممکن است وجود داشته باشند، که بسرعت موضوع را به بیرون درز داده، عملی ساختن چنین طرحی را غیرممکن خواهند ساخت. بویژه اصلاح طلبان جناح موسوی و کروبی، که دنبال کمترین بهانه ای هستند، تا از حریف خود امتیاز بگیرند، از چنین طعمه چربی نخواهند گذشت.

" خبرنگار فرضی"- خودت چه فکر می کنی؟

" چماقدار فرضی" - من به این کارها کاری ندارم؛ پولم را می گیرم.

" خبرنگار فرضی" - پول کتک زدن می گیری. حال هم می کنی.
" چماقدار فرضی"- ها! آنها پول داده اند تا بزنم. توباشی نمی زنی؟

در قسمت بالا هم باز این به اصطلاح خبرنگار، شاهکار می آفریند. چماقدار ضمن پاسخ به سوال سایت " روز"، سوال میکند، " آیا شما باشید، نمی زنی؟" مگر کتک زدن و دست و پا شکستن و آدم کشتن، نظیر کارکردن در خط تولید یک کارخانه، اینقدر عادی و معمولی است، که از دید این چماقدار، یک خبرنگار هم قادر به انجام آن شود. ما آخر نفهمیدیم، این چماقدار، اصلا برای مصاحبه آموزش دیده است، یا برای درگیریهای خیابانی و یا هردو؟

" خبرنگار فرضی" - حالا چقدر می دهند؟

" چماقدار فرضی" - روزی 200 تومان. [خنده ای می آید توی چشم هایش]200 هزار تومان

" خبرنگار فرضی" - خیلی زیاد است. با این پول می خواهی چه کار کنی؟

" چماقدارفرضی" - می روم زن می گیرم. دو تا هم بخواهم می دهند وقتی اینقدر پول داشته باشم. می دانی چقدر می شود؟ دو میلیون. حالا شاید دیگر نروم تربت. شاید همینجا بمانم. حاجی می گفت باز هم تظاهرات می شود؛ به ما کار می دهند.

حقیقتاً برای توصیف خلاقیت این سناریوپرداز باید گفت، احسن! به یک چماقدار، روزی 200 هزارتومان پول میدهند؛ البته به اضافه خرج آسایشگاه و غذا و هتل و رفت و آمد! فقط برای اینکه، با چماق به تن و پیکر مردم بکوبد. حال سوال این است، کسانی که شلیک میکنند، و یا ضمن موتور سواری به این طرف و آنطرف میکوبند، چقدر میگیرند؟ اگر یک افغانی، که جدیداً از روستایی کوچک و حتماً عقب افتاده در افغانستان( از تربت!؟)، به تهران آورده شده، روزی 200 هزارتومان میگیرد، یک سرگرد سپاه پاسداران، با سلاح گرم و یک چاقوی 30 سانتی در دست، چقدر میگیرد؟ حتماً حداقل روزی 500 هزار تومان! در اینصورت، مجموعه بسیج و پاسداران که هم اکنون فقط در خیابانهای تهران حضور دارند، چه با اونیفرم و یا در لباس شخصی، هر روز چه میزان درآمد خواهند داشت؟ اگر تعداد پاسداران و بسیجی های فعال کنونی در تهران را، 10 هزار نفر فرض کنیم، آنها باید روزی 5 میلیارد تومان، فقط در تهران درآمد کسب کنند!

این ادعای قلابی" چماقدار" ساخته و پرداخته حزب توده هم، که با 2 میلیون تومان میتوان دو زن گرفت، باز هم به اطلاعات دوران اولیه انقلاب بهمن مربوط است. اولاً مردانی که دارای بیش از یک همسر بودند، معمولاً کسبه پرنفوذ و پولدار، روستاییان ثروتمند و یا آخوندهای معینی بودند، و " دو زن" داشتن، در میان مردم معمولی، کارگر و روستایی، آنهم در سن 36 سالگی، نه فقط بهیچوجه رایج نبود، بلکه اصلاً ممکن نبود. و ثانیاً چگونه میشود یک آدم بیکار، بیکباره هوس کند، با 2 میلیون تومان، با 2 زن ازدواج کند!؟ 2 میلیون تومان برای امروز، پول زیادی نیست و آقای جلال کیهان منش، همچنان در 30 سال پیش فکر میکند.

" خبرنگار فرضی" - چند روز است آمده ای تهران؟

" چماقدار فرضی" - 3 روز. 7 روز دیگر قرارست بمانیم.

" خبرنگار فرضی " - کسان دیگری که با تو هستند از کجا آمده اند؟

" چماقدار فرضی" - همه را نمی شناسم اما در آسایشگاه ما از مازندران، اراک و خوزستان هم آدم هستند. از تربت حیدریه و خواف هم هستند. [ نوشیدنی اش را خورده است. در خواست یک نخ سیگار می کند. می دهم. آتش می زند. در حال دود کردن سیگار به حرف زدن ادامه می دهیم. ]

اگر از مازندران و اراک و خوزستان هم کسانی هستند، در این حالت آنها اعضاء کاملاً معمولی بسیج و سپاه پاسداران هستند و نیازی به زندگی در آسایشگاه مخفی وجود ندارد. ادعای مسخره زندگی در" آسایشگاه" هم، از آن ادعاهاست. " آسایشگاه" دیگر چیست، آقای " کیهان منش"؟ یعنی در تهران، در مناطقی دور از چشم مردم و کاملاً مخفی، " آسایشگاه" هایی وجود دارند، که عده ای در آنجا بطور مخفی زندگی میکنند. با چندین میلیون بسیجی و پاسدار، رژیم دیگر چه نیازی به اینها و " آسایشگاه" های آنها دارد؟ پس وظایف بسیج و پاسداران، که اینهمه در محوطه دانشگاها ظاهر شده، به ضرب و شتم دانشجویان پرداخته اند، چه میشود؟

مسخره تر اینکه، " چماقدار" ادعایی، که روزی " 200 هزار تومان" پول میگیرد، و سیگاری است، یک بسته سیگار در جیب ندارد و از آقای " خبرنگار" سایت " روز"، یک نخ سیگار میخواهد!

جاعل " مصاحبه"، همینطور دیمی از شهرهای مختلف صحبت میکند. افغانیهای قدیمی اگر از تربت جام می آمدند، به این دلیل بود، که این یک شهر مرزی، و لهجه مردم آنجا هم نظیر لهجه هراتی است. این اما درمورد تربت حیدریه صدق نمیکند.

" خبرنگار قلابی" - عرب هم هست بین تان. نه؟

" چماقدار قلابی" - آره؛ ولی من شنیدم آنها را به هتل برده اند. می گویند از لبنان آمده اند. دیشب که به ما شام تن ماهی دادند، بچه ها می گفتند به عرب ها غذای خوب می دهند.

" خبرنگار قلابی" - آسایشگاه شما کجاست؟

" چماقدار قلابی" - نمی دانم. تهران را بلد نیستم. اما دور است. اینطرفی می رویم تا می رسیم به آسایشگاه. ( او شرق تهران را نشان می دهد).

" خبرنگار قلابی" - تا حالا تهران آمده بودی؟

" چماقدار قلابی" - نه ؛ اولین باراست.

به اینهمه هوش و ذکاوت این " خبرنگار" دقت کنید! عرب هم در میان بسیجیان قرار میگیرد، تا کینه ناسیونالیستی یک دسته احمق دیگر هم تحریک شود. عربها را به هتل برده اند. یعنی چه و چرا؟ مثلاً عرب، چون زبانش عربی است، و این بنوعی حاکی از نزدیکی بیشتر به اسلام است، و یا لبنانی و حزب اللهی و از این طریق نزدیک به سپاه پاسداران هستند، باید در هتل زندگی کنند، افغانی بیچاره علیرغم اینکه از نظر جانورشناسی، جزء " نژاد" برتر، یعنی ایرانی است!!؟؟، اما زبانش و تاریخش اسلامی نیست، پس باید در آسایشگاه زندگی کند! با سوال مسخره بعدی، معلوم میشود که او اصلاً تاکنون به تهران نیامده و برای اولین بار هم در این چماق کشی، حضور پیدا کرده است. چقدر مصنوعی، چقدر بیمزه، و چقدر فیلم و لوده گی!؟ اگر واقعاً چنین آسایشگاهی در شرق تهران وجود داشته باشد، حتماً از طریق منبع موثق و معروف " میگویند" حزب توده، باید یک نشانی ساده ای از آن وجود داشته باشد.

" خبرنگار فرضی" - نماز هم می خوانی؟

" چماقدار فرضی" - بله. اما اینجا می گویند وقتی در ماموریت هستی دستشویی هم نباید بروی.

" خبرنگار فرضی"- ناراحت نمی شوی مردم را می زنی؟

" چماقدارفرضی" - مردم؟ حاجی می گوید کسانی که شعار می دهند منافق هستند. من حرف او را قبول دارم. او حاجی است. می دانی حاجی دروغ نمی گوید. [در این موقع مرد هیکلمند و چاقی وارد مغازه می شود. با اخم به دور وبر نگاه می کند و چشمش به آن جوان می افتد. ]

" حاجی فرضی "- می گوید: اینجا چه می کنی؟ با کی حرف می زدی؟

مرد ( چماقدار فرضی) جواب می دهد: هیچی؛ آمده بودم کانادا بخرم.

"حاجی فرضی" - برو سر پست خودت. یا الله.

" خبرنگارفرضی"- مرد چماقش را بر می دارد و می رود. نوشابه خنک خورده و حالش جا آمده. هفت روز دیگر که برسد، باز برای او کار خواهد بود.

بازهم همان داستان " حاجی" پیدا میشود، که " دروغ نمیگوید". در همین حال سناریوی حزب توده، به اکشن نزدیک میشود. مرد هیکلمند و چاقی، یعنی همان بازاری سال 57 وارد " مغازه " ( " خبرنگار" مرتب یادش میرود، که آنجا " ساندویچ فروشی" است!) میشود و در حضور همگان از " جوان" سوال میکند، " با کی حرف می زدی"؟ حاجی از او میخواهد به سرپستش برود. در درگیری و جنگ و گریز خیابانی، دیگر " پست" چیست؟ مگر این چماقدار، در محل معینی ایستاده و چماق میکوبید؟

بقیه این " مصاحبه " من در آوردی و چندش آور سایت " روز " را خود بخوانید و اینکه در انتها، چماقدار ساخته و پرداخته آقای " کیهان منش"، " نوشابه خنک خورده" و میرود.

این به اصطلاح مصاحبه، چیزی جز یک سناریوی از قبل تنظیم شده، سپس به شکل یک فیلم احمقانه به صحنه آورده شده، نیست. سوال اصلی این است، اینهمه پاسدار و بسیجی در خیابانها از سوی مردم خلع سلاح شده، حتی کارت شناسایی آنها بدست آمده است؛ و دهها عکس از سرکوبگران و نام و نشانی دقیق آنها منتشر شده است. همه آنها ایرانی، شهری، حتی مدیر کارخانه ( دنیای فلز)، فرمانده یک قرارگاه بزرگ سپاه پاسداران ( سرگرد سپاه!)، کارمند وزارت تعاون و الی آخر بوده اند. چطور شد، حتی یک" مزدور" روستایی افغانی و عرب مورد شناسایی قرار نگرفته است، اگر به این میزان که این مصاحبه مسخره ادعا میکند، از آنها در خیابانها وجود داشته باشند؟ درنشانیهای زیر، لیستی از بسیجیان و پاسداران را که تاکنون شناسایی شده اند، خواهید یافت. آیا این افغانیها و عربهای حزب توده، که بشدت هم بی سواد و هالو معرفی میشوند، اینهمه حرفه ای و باتجربه و تیز هستند، که تاکنون حتی یکی از آنها از سوی مردم دستگیر نشده است؟ اما سرگرد سپاه، با آنهمه تجربه جنگ و سرکوبهای داخلی، اینهمه پرت و خواب است که بساده گی لو رفته، حتی از روی موتور سیکلت به پایین کشیده میشود؟ به اطلاعات منابع زیر مراجعه کنید، و ببینید، سرکوبگران واقعی خیابانی، چه کسانی هستند؟

http://www.1canadian.org/2009/06/blog-post_3471.html


http://freedomvatan.blogspot.com/2008/12/blog-post_06.html


http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=2834

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=2289

http://www.iranpressnews.com/source/061026.htm

اهداف پشت پرده سایت " روز"، از بافتن چنین دروغهایی را میتوان به ترتیب زیر بر شمرد:

1- سرکوبگران مردم ایران، نه ایرانیان، آنهم باسواد و پولدار و صاحب نفوذ، بلکه خارجی، افغانی، عرب، بیسواد، بی پول و بیکار و روستایی و شهرستانی و " ناآگاه" معرفی میشوند. از این طریق باید فضای ضد افغانی و ضدعربی و ضدمردم زحمتکش، دامن زده شده، به نیازهای اقتصادی، سیاسی خرده بورژوازی و طبقه متوسط پاسخ داده شود؛ یعنی همان نیرویی که، همواره نیروی اجتماعی حزب توده و اصلاح طلبان بوده اند. حزب توده همواره بخشی از ارتجاع اسلامی، علیه مردم مهاجر و آواره را تشکیل داده، به فضای ضدخارجی در ایران، دامن زده است.

2- از طریق انداختن جرم سرکوبگری علیه مردم به گردن عرب و افغانی، دست به تطهیر پاسداران و بسیجیان، که طبق آمارهای این رژیم پلید، بیش از 1 میلیون نفر را در بر میگیرند، میزنند؛ همانگونه که، جناح موسوی، مرتباً بر " ملی " بودن و خودی بودن این دسته جات تاکید میکند. حزب توده در این زمینه، سیاست همیشگی خود را در حمایت از " خط امام" جنایتکار خود را، که از طریق موضع گیریهای مستقیم، و همچنین در سایت " راه توده"، حتی به شیوه افراطی تبلیغ میگردد، نظیر دهه 60 از سر گرفته است. حزبی که مثلاً این سیاست ضدمردمی را در سالهای بعد، تحت عنوان " برخی خطاها"، نقد کرده بود.

3- بکمک ایجاد چنین فضایی که با وقاحت و دروغهای گوبلزی همراه است، این حزب قادر میشود، هرج و مرج سیاسی و فکری در میان مخالفین انقلابی رژیم ایجاد کرده، با پخش اطلاعات نادرست، آنها را گمراه کند، و خود را در نزد رژیم مقبول سازد و این قبل از همه، به تقویت کل رژیم اسلامی منجر میگردد. لحن این حزب در هفته های اخیر، علیه اپوزیسون انقلابی، بشدت به دریده گی و سرکوبگری تغییر کرده، هیچ دیوار و مرز و مراعاتی را باقی نگذشته است.

4- اطلاعاتی که از این جریان در سایت " پیک نت" منتشر میشود، بطور غالب بدون منبع، بدون نام نویسنده و بدون تاریخ، بر اساس واهی " گفته میشود"، استوار است. برای نمونه بساده گی ادعا میکند، که دسته ای از آخوندهای طرفدار احمدی نژاد، در قم تجمع کرده اند، و بزودی با ارسال افراد خود تحت عنوان " ... و کارگر ساختمان ..." به شهرهای مختلف کشور، دست به توطئه گری علیه " خط امام " این حزب میزنند! تصور کنید، منتسب ساختن " یک کارگر ساختمان"، به اینکه او نه یک کارگر فقیر و آواره در این شهر و آن شهر، بلکه عامل احمدی نژاد است، تا چه حد با بدیهی ترین معیارهای دموکراتیک بیگانه است.

5- این حزب مرتباً شعارهای ارتجاعی را تقویت کرده، از " بانگ الله اکبر" مردم خودش مینویسد. هر کس که خلاف این روشهای ارتجاعی دست به عمل میزند، نظیر پخش یک اطلاعیه در یک راهپیمایی، بلافاصله به آماج حملات سرکوبگرانه این دارو دسته مبدل میگرد.

چپ انقلابی، عناصر و نیروهای مبارز در خارج از کشور، نباید به این حزب رسوا بیش از این میدان دهند. باید بازدید از سایتهای این جریان و نزدیکان به آنها را تحریم کرد. باید مدواماً علیه هر اقدام تبهکارانه آن در دفاع افراطی از رژیم اسلامی و لگد زدن به جریانات انقلابی، دست به افشاء گری زده، رفتارهای ارتجاعی محض این جریان را متوقف کرد.

بجاست احزاب و یا افرادی که با شخصیتها، روزنامه ها و نهادهای فرهنگی و سیاسی در غرب سر و کار دارند، در نزد مؤسسات و افراد محل سکونت خود، از موضع فعال این حزب در دفاع از یک رژیم فاشیستی پرده برداشته، بر دروغ بودن بخش اعظم اخبار و اطلاعات این حزب تأکید کنند.

بسیار راهگشا است، افرادی که مناسبات نزدیکی با برخی از سایتهای خبری بزرگ دارند، از مسولین آنها بخواهند، در نقل اخبار سایتهای وابسته و یا نزدیک به حزب توده، در نهایت دقت عمل کرده، به بازیچه دست یک دارودسته توطئه گر و دروغ پرداز تبدیل نشوند. برخی از سایتهای فوق عبارتند از:

سایت خبری پیک ایران
سایت خبری گویا نیوز
سایت خبری ایران امروز
سایت خبری اخبار امروز
سایت خبری میهن
سایت عمومی من و پالتاک
سایت آزادی و برابری ( دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب)
و احتمالا چند سایت دیگر

سایتهای اینترنتی اصلی و شناخته شده حزب توده، که با شدت و حدت به فضای دروغ و سرکوب دامن میزنند، عبارتند از:

سایت پیک نت
سایت راه توده
سایت حزب توده
و سایت " روز"، نظیر مورد مصاحبه قلابی بالا نیز، در خط این حزب عمل میکند.
---------------------------

www.j-shoraie.blogspot.com pouyane50@yahoo.de

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر