دوشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۸

" امت اسلامی" بر ویرانه های " ملت ایران"-1


اکبر تک دهقان
13 مهر1388- 5 اکتبر2009
حکومت اسلامی پس از بقدرت رسیدن تماماً توطئه گرانه آن در سال 1357، دست به قتل عام غیرقابل توصیف اکثریت قریب به اتفاق نیروهای حقیقی ملت، یعنی کمونیستها، سوسیالیستها، مجاهدین و ملی گرایان مبارز- چه در سطح سراسری و چه در سطح مناطق- زد. سران و نیروی اجتماعی رژیم اسلامی، بطور آگاهانه، ملت ایران بعنوان یک پیکره سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، مستقل و متکی بر تاریخ سیاسی خود را، با بیرحمی درهم شکسته و منحل نموده، بر تلی از اجساد شهروندان آگاه کشور، " امت اسلامی" خود را برپا ساختند. بخش بزرگی از تناقضات کنونی در برخورد به حوزه سیاست و ادامه حیات این رژیم جانی بمدت بیش از 30 سال، نه فقط از دیدگاه طبقاتی، بلکه همچنین، بکمک نگرش بالا به تاریخ سیاسی کنونی کشور هم، قابل درک است.
در این جنایت همسان با بربرمنشی نازیها در آلمان دهه 30 قرن بیستم، بازاریان سنتی، آخوندهای شیعه، طبقه متوسط ارتجاعی و نیروهای امروزه مدعی اصلاح طلبی شرکت داشته، همین امروزهم- هر یک از موضع خود- بر ادامه این جنایت بزرگ تأکید میکنند؛ اینکه اصلاح طلبان ارتجاعی، قادر به کنده شدن از شعار" جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" نیستند، نه فقط از ماهیت ارتجاعی این نیروی ضدکمونیست و ضدملی افراطی، بلکه از وابستگی آنها به " امت اسلامی" و ضدیت بدوی با ساختارهای ملت مدرن هم، نشأت میگیرد. هدف فوری و اولیه جنبش انقلابی – دموکراتیک کنونی، انحلال" امت اسلامی" با همه اجزاء و عناصر مذهبی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، فردی و اجتماعی آن، و پی ریزی یک ملت پیشرو، عدالتخواه، مدرن، آزاده و صلح دوست است؛ بازسازی ملت ایران به این معنا، نه فقط نیاز حیاتی بیش از 70 میلیون گروگان این باند خون آشام، بلکه نیاز سیاسی جهان کنونی هم هست.
پیدایش ملت در میان جوامع دوران فئودالیسم و قلمرو پادشاهان، قبل از هر چیزی، به نیاز مناسبات قدرت و مالکیت جدید، یعنی سرمایه داری، مربوط است. ملت و سرمایه داری در آغاز شکل گیری آن، دو روی یک سکه هستند. پیدایش و توسعه سرمایه داری، بدون نضج گیری و تکامل ساختار سیاسی ملت، بمعنای واقعی و پراتیک کلمه، غیر ممکن و غیرقابل تصور است؛ درست همانگونه که ظهور اعضاء یک ملت، یعنی توده شهروند غیربرده و آزاد از سلطه نظامات فئودالی، بدون توسعه بازار سرمایه داری ممکن نیست. حتی هر سطحی از تحول سوسیالیستی هم، به این آغاز عمومی نیازمند است. زمینه ها و علل سربرآوردن پدیده ملت- کشور را، میتوان در 5 عامل تعیین کننده زیر خلاصه نمود.
1- رشد و توسعه اشکال جدید تولید و مبادله؛
توسعه زندگی تولیدی بشر، مداوماً به ساختن ابزارها و امکانات جدید تولید و مبادله منجر گشته، که مستقل از اراده انسانها است؛ هر چند نظامات حاکم اگر در سطحی از رواج نوآوری در حوزه نامبرده، خطری برای حفظ سلطه گری خود احساس کنند، آن را محدود میسازند، یا از توسعه آن حمایت نمیکنند، اما قادر به توقف آن نیستند.

2- پیدایش نیروی کار آزاد؛
این تغییر ناشی از هجوم اجتناب ناپذیر توده های میلیونی مردم، از روستاها به شهرها است. وجود نیروی کار ارزان و رها از قیودات فئوالی و امکانات تولید بیشتر بدلیل توسعه یافته گی ابزارهای تولید در شهرها، به مناسبات سرمایه داری در نطفه اولیه آن، یعنی بازار آزاد، شکل می دهند. شهرهای جدید بتدریج توسعه یافته، بازار کالا، بازار نیروی کار، بازار سرمایه، بازار تکنولوژی و بازار اشکال گوناگون مهارتهای تولید، خدمات و مدیریت، گسترش می یابد.

3- پیدایش دولت بورژوایی؛
تغییرات متعدد اقتصادی و اجتماعی متناسب با موارد بالا، اشکال حقوقی و سیاسی گوناگونی را، از قبیل قوانین جدید، سیستم مدرن مالیاتی، نظامات امنیتی، و انواع قراردادها در مناسبات میان شهروندان، و همه حوزه های تولید و کار و سرمایه را اجتناب ناپذیر میسازند؛ از این رو روبنای حقوقی- سیاسی جدیدی، یعنی دولت بورژوایی پای به عرصه وجود میگذارد. تأسیس ادارات ثابت و مستقل از قدرت مطلقه سلطنتی، ایجاد ارتش و پلیس حرفه ای و ثابت، جدایی دین از حکومت، پی ریزی نظام همگانی آموزش و بهداشت، همچنین روابط بین المللی متناسب با منافع ملی، از عناصر اصلی در روند تکوین و تکامل دولت بورژوایی است.

4- مرزهای ثابت و سرزمین معین؛
تحولات بالا، تماماً در سرزمین معینی، که از این پس حفظ مرزها و امنیت آن، اهمیتی دو چندان بخود میگیرد، روی میدهد؛ سرمایه داری در دوران اولیه بویژه، به حفظ و گسترش سرزمینها و تسط بر بازار داخلی، نیازمند و وابسته است. بخش اعظم کشورهای کنونی اروپا، طی دوران پیدایش و تثبیت ملتهای اروپا در فاصله قرون 16 تا 20، مداوماً درگیر جنگ بوده، مرزهای کنونی، خود، ناشی از حوادث سیاسی و نظامی سهمگین، در دوران اولیه و توسعه دولت بورژوایی است. در دوران شکل گیری کشور فعلی ایران نیز، سرزمینهای وسیعی (بیش از دو برابر ایران کنونی ) در تمام قرن 19، از طریق حملات نظامی قدرتهای امپریالیستی انگلستان و روسیه تزاری– با تأیید فرانسه-، از ایران جدا شده، به تصاحب مهاجمین نیرومند اروپایی در آمدند؛ قدرتهای استعمارگر و امپریالیستی ای که چندی پس از آن، خود آتش جنگ جهانی اول را- برای تقسیم سرزمینها، منابع مواد خام، و بازارهای صدور کالا و سرمایه-برافروختند.

5- نبرد علیه استبداد وکسب آزادی؛
تغییرات بنیادی زیربنایی و روبنایی متعددی که بعضاً به آنها اشاره شد، نه در شرایط آرام و همواره آهسته، بلکه با پیدایش خودآگاهی ملی *1 و شهروندی، خواست حق رأی همگانی و برابرحقوقی شهروندان، برابری زن و مرد، خواست حقوق و آزادیهای فردی و اجتماعی مستقل از دستگاه حاکمه، آزادی مطبوعات، احزاب سیاسی و اتحادیه های کارگری، صورت میگیرد. سطح کیفی، کمیت و حوزه شمول آزادیهای عمومی، به موقعیت قدرت طبقات درگیر و یا متحد، پیش از همه طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار، بستگی داشته، پیشاپیش تعیین نشده است؛ همچنانکه مردم ایران، بیش از 100 سال پس از انقلاب مشروطیت، هنوز از بدیهی ترین حقوق انسانی رایج در جهان برخوردار نیستند؛ این در حالی است که در کشور، یک نظام سرمایه داری حاکم بوده، تولید کالایی در شهرهای بزرگ، حتی از دوران انقلاب مشروطیت، به شکل غالب تولید مبدل شده است. دموکراسی، بزبانی، دموکراسی بورژوایی، بهیچوجه به طبیعت سرمایه داری تعلق ندارد؛ همین سطح از آزادیهای عمومی در جهان نیز، با قدرت و زور، به بورژوازی تحمیل گشته است. سرمایه داری حتی در مراکز اولیه نضج گیری و رشد آن در اروپا، هیچیک از عناصر حقوق و آزادیهای فردی را برای طبقه کارگر و دهقانان برسمیت نشناخت؛ بلکه طی دهه ها مبارزات مسالمت آمیز و یا انقلابی از سوی توده های زحمتکش- برای نمونه بنفع حق رای همگانی- بناچار به آنها تن داد. بروز جنبشهای انقلابی، نظیر انقلاب مشروطیت، با طرح مطالبات وسیع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، به نوع رایج و کلاسیک لحظات پیدایش یک ملت در جهان، تعلق دارد.

ملت یک ساختار سیاسی، یعنی نوع معینی از شرایط قدرت و مالکیت( سرمایه داری)است، و بهیچوجه به دین، زبان، پیشینه قومی، رنگ پوست، وضعیت جغرافیایی، سنتهای فردی، عادات اجتماعی، تاریخ کوتاه و یا طولانی جوامع تشکیل دهنده آن، و انواع دیگری از این نوع تفاوتها مربوط نیست. ملت در میان جوامعی شکل میگیرد، که توده مردم، با هر گونه بافت فرهنگی و یا موقعیت جغرافیایی، نیازهای مادی و معنوی خود را در یک دایره کمابیش بسته تولید نموده، در صورت امکان، آنها را در بازار واحدی، با یکدیگر مبادله میکنند. همه اشکال حقوقی و فرهنگی، شرایط قدرت، و روابط اجتماعی ثانوی نیز، از همین مبانی پایه ای ناشی میگردند؛ بعبارت دیگر، چنین جوامعی در صورت وقوع تغییرات در اشکال تولید و مبادله، و پیدایش بازار توسعه یافته برای جذب کالا- و نه جذب اضافه تولید شخصی- بطور اجتناب ناپذیری در مسیر تبدیل شدن به یک ملت( کشور)، قرار میگیرند. این روند در نوع کلاسیک آن، به اواخر دوران فئودالیسم، بویژه به جوامعی با نظامات سیاسی نسبتاً با ثبات و حامل نطفه های اولیه بازار واحد سرمایه داری مربوط بوده، بطور دلبخواهی در هر مقطع و دوران دیگری، تکرار نمیگردد.
جامعه سرمایه داری- بنابر آنچه که در بالا ذکر شد- نه بر زمینه صرف شکل گیری بازار، بلکه بر عناصر متعددی استوار میگردد، که در مرکز آن، وجود شهروند آزاد( نیروی کار آزاد) و دارای سطح معینی از حقوق فردی و اجتماعی، یعنی آزاد از برده گی فئودالی قرار دارد. به این اعتبار، هر نوعی از مناسبات سیاسی- حقوقی حاکم، و تحمیل عناصر ضدانسانی بر شرایط زندگی شهروندان، چیزی جز تضعیف پایه های کشور- ملت، و در افراطی ترین نوع خود، جز مسخ و انحلال و فروپاشی ملت نیست. ملت ساختاری نیست که بطور ازلی و ابدی، و در یک هوای آفتابی متولد شده باشد. کشورجدید و یا ملت، در کوران حوادث سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، منطقه ای و بین المللی، چه بسا طی جنگهای متعددی، پای به عرصه هستی نهاده است. حفظ و ادامه حیات یک ملت نیز، بخودی خود تضمین نشده، بلکه باید با مبارزه و تلاش بخشهای پیشرو جامعه، بویژه در کوران حوادث بزرگ و تاریخساز، تحکیم و تثبیت، و مداوماً بازتولید و بازسازی گردد.
جنبش کارگری در روند توسعه ملت و پیدایش کشورجدید، نه فقط ذینفع است؛ بلکه به جناح انقلابی و پیشتاز آن تعلق دارد. دراین مورد، تنها یک مراجعه کوتاه به انقلاب مشروطیت، و نقش توده زحمتکش در آن، کافی است. موقعیت طبقه کارگر و نیروی سیاسی پیشرو آن، سوسیال دموکراسی انقلابی- تحت رهبری توانای حیدر عمواغلی( حیدرخان)- بقدری در این انقلاب تاریخساز- هر چند ناکام از دستیابی به اهداف فوری خود- روشن و تأثیرگذار است، که بدون آن، هرگونه تصوری از وقوع انقلاب بورژوا- دموکراتیک فوق، در بوته ابهام باقی خواهد ماند. از این رواست، که در تمام دوران توسعه ضددموکراتیک سرمایه داری ایران، نیروی چپ انقلابی و جناح چپ طبقه متوسط شهری، با قدرت و فداکاری از دستاوردهای به یغما رفته مشروطیت دفاع کرده، نضح گیری و همه گیر شدن انقلاب بهمن - در فاصله 1349 تا 1360- نیز، نمایش همین تلاشهای نسلهای چپ گذشته بود.
از نقطه نظر جنبش انقلابی کارگری، اهمیت و جایگاه تاریخی- جهانی ملت بویژه در آنجاست؛ که ملت و شرایط رشد ملی شهروندان، مقدمه و زمینه اصلی ظهور سوسیالیسم و پیشروی به سوی کمونیسم است. ساختار ملت، چهارچوب اقتصادی، سیاسی، فرهنگی اجتناب ناپذیر تکامل بشری، و محمل اشکال مدرن سازماندهی اجتماعی بسوی سوسیالیسم محسوب گشته، به این اعتبار، بدون ملت و توسعه ملی، مبارزه برای سوسیالیسم مفهومی ندارد.
www.shoraie.blogspot.com www.j-shoraii.blogspot.com آرشیو pouyane50@yahoo.de
http://www.facebook.com/home.php?#/profile.php?id=100000049552254&ref=name
------------
توضیح

*1- در اولین نشست مجمع ملی فرانسه در سال 1789، فریاد نماینده گان " ما ملتیم!" سالن را به لرزه انداخت.
در دوران انقلاب مشروطیت – 1906-، مظفرالدین شاه قاجار با مشورت وزیران بورژوا- فئودال مرتجع خود، مداوماً تلاش میکرد، از پذیریش خواستهای مردم، بنحو پوشیده و رندانه ای طفره رود؛ از جمله اینکه او از بکار بردن عنوان" ملت" خودداری کرده، در فرامین خود، از " رعیت" و " بندگان ما"، و بجای " مجلس شورای ملی"، از عنوان ارتجاعی " مجلس شورای اسلامی"، استفاده میکرد. مردمی که در خیابانهای تهران، مشغول گوش کردن به یک مأمور حکومتی- کسی که فرمان پادشاه را میخواند- بودند، بمحض پایان بیانیه، آنها را از دیوارها کنده و پاره کرده، به مأموران شاه میگفتند: به پادشاه بگویید، بیانیه دیگری نوشته، ما را" ملت" خطاب کند! این همان تولد خود- آگاهی ملی، در نوع کلاسیک آن است.
در طی دوران 30 سال حمام خون رژیم اسلامی اما، حتی یکبار، تبهکارانی نظیر سحابی ها، یزدی، صباغیان و صدها ملی گرای قلابی و سرسپرده رژیم، جرات نکرده و اعلام نکردند، که ما نه یک " امت اسلامی" و نه یک " ملت اسلامی" جعلی، بلکه یک کشور- ملت جدید هستیم؛ که هیچگونه رابطه ای با زندگی بدوی جوامع عربستان عصرحجر نداشته، بلکه از توسعه شرایط اقتصادی- اجتماعی خود ایران، طی 3 قرن اخیر، ناشی شده است. مقوله ملت و ساختار سیاسی ملت، نمی تواند دارای وجوه مذهبی ارتجاعی ای باشد، که خود نافی ملت و حقوق شهروندی هستند.

این خیانتکاران به توده مردم و کشور، همین امروز هم، از خمینی خون آشام، بعنوان" امام" یاد کرده، جانیان درنده خوی حاکم و غیرحاکم را، " مرجع تقلید"، "بزرگان نظام"، " رهبر معظم" و " آیت الله" معرفی نموده، در روزهای " عاشورا" و " تاسوعا" به سر و سم خود کوبیده، زار زار گریه کرده، در عزای" شام غریبان" نحس 1400 سال پیش خود در عربستان بدویت، ماتم میگیرند. آنها اما به مردم توضیح نمیدهند، درچهارچوب نظام سرمایه داری و لیبرالیسم لعنتی آنها در قرن بیست و یکم، " امام" و " مرجع تقلید" و " آیت الله" و " شام غریبان" دیگر چه مقولاتی هستند؟ این در حالی است که این لیبرالهای نابود کننده کشور، چندین دهه در غرب زندگی کرده، با دانش و عقلانیت و تولید و کسب و کار جدید آشنا بوده، از دوران روشنگری در اروپا، تاریخ انقلاب فرانسه و جنگ استقلال آمریکا، چیزهایی را شنیده بودند.
-----------------------------

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر