جمعه، دی ۲۹، ۱۳۹۱

تبلیغ ادعاهای ارتجاعی با سوء استفاده از عنوان "فداییان - اقلیت"!


 
در روز 16 ژانویه- 27 دی، مطلبی ذیل ستون "دیدگاه" در سایت محفل خارج از کشوری "سازمان فداییان- اقلیت"( گروه عباس توکل) درج گردیده، که عنوان "یک دم درین ظلام ... " بر خود دارد. نه نویسنده مقاله و نه محتوای مطلب، مورد علاقه و مسئله اصلی بحث این یادداشت اعتراضی نیست. بلکه طرح یک ادعای تحقیرآمیز علیه سنت انقلابی نسل پیشتاز گذشته- که به تبلیغات و طرز فکر جریانات ارتجاعی و ضد کمونیست نظیر سلطنت طلبان و "لیبرال"ها تعلق دارد-، موضوع اصلی مورد اشاره در اینجا است. قسمتی از آخرین پاراگراف مطلب – که بشدت درهم برهم و پراکنده است-، در زیر درج میگردد. این جریان به اصطلاح "سازمان"، بعنوان بلند گوی پخش "دیدگاه" مزبور میگوید:
 
" کسانی که رضا – و امثال او را – تشویق به ادامه ی اعتصاب غذای نامحدود کرده اند و می کنند ، از قرار فعال کارگری و سیاسی را با چریک های شهادت طلب و جنگاوران جان بر کف استشهادی اشتباه گرفته اند! در همان دو هفته یی که رضا در تب اعتصاب غذا و دارو می سوخت پیامش به جنبش کارگری ایران و جهان و آزادی خواهان رسیده بود.قرار نبود و نیست که رضا به اسطوره و قهرمان طبقه ی کارگر تبدیل شود. دوران قهرمان سازی از نوع بابی ساندزها گذشته است!"
 
نویسنده، همه چیز را با یک ضربت یکی کرده، حکم حقوقی و سیاسی صادر میکند. هیچ فرد و یا سازمانی در خارج- که بنا به گرایش حاکم بر مجموع مطلب، مورد نظر گوینده است-، رضا شهابی را و هیچ کسی را در زندانهای این رژیم جانی، "تشویق به ادامه اعتصاب غذای نامحدود" نکرده است- حتی یک نمونه از این نوع وجود ندارد. بافتن چنین دروغی و تبلیغ آن هم از سوی سایت "گروه عباس توکل" شرم آور است.
 
نویسنده در همان حال، از "فعال سیاسی" سخن میگوید. از فعال سیاسی در داخل، چه کسی مد نظر است؟ اگر اصطلاح طلبان موضوع صحبت ایشان هستند، که خود به باندی از این رژیم درنده تعلق دارند. فعالیت سیاسی دموکراتیک، چه مخفی و چه علنی هم که بدون تشکیلات غیرممکن است، و در داخل کشور وجود ندارد. نویسنده اما پیشاپیش حکمی صادر کرده، به جریانات خارج از کشوری هشدار میدهد، که شما نباید به فعالیتهای "سیاسی" در داخل کاری داشته باشید!
 
نویسنده به موضوع بابی ساندز و "قهرمان سازی" برای طبقه کارگر می پردازد. کدام تحلیل جدی و قابل اعتناء از سوی چه مرجعی و در کجا، این موضوع را مورد بحث قرار داده است، که گویا کسانی از "بابی ساندز"- که یک مبارز شجاع و مقاوم کسب حقوق زندانیان سیاسی در جهان بود-، یک قهرمان ساختند. نویسنده شکم سیر، در یک جمله و با سرعت برق و باد، به سراغ بابی ساندز، که معلوم نیست چه هیزم تری به او فروخته، میرود. هم چهره و شخصیت پیشرو او را تخریب میکند، و هم  او را به قهرمانی، که گویا توسط دیگران ساخته شده، مبدل میکند، و یک علامت تعجب هم در انتهای عبارت پردازی خود قرار میدهد.
 
 ادعای نویسنده، نظیر همه ادعاهای ضد علمی بی پایه و جدول ضربی، که از انبان جریانات سابقاً اسلامی و شبه چپ و پول پوتیست صادر شده، کاملا دلبخواهی، دروغ، بی سر و ته و خودگنده بینانه است. این نوع جمله سازیها، به همان ذخایر تئوریهای خیابانی و نظریات سرپایی تعلق دارد، که روحانی مفلوک و حکمت شعبده باز- علیرغم حقانیت آنها در برابر این رژیم بربرمنش-، مخترع و مروج آنها بوده، و نسلی از عناصر طیف "خط 3" را به بیراهه کشانده و در انتها، حتی برخی از آنها را در خارج از کشور، به ستایشگران نظریات حزب فاشیستی رستاخیر مبدل ساختند- همان کسانی که در بهترین شرایط رشد انقلاب بهمن، قادر نشدند، 50 نفر را در مقابل دانشگاه تهران بسیج کنند.
 
حال چه کسی گفت و نوشت و تلاش کرد، که از رضا شهابی، یک "اسطوره و قهرمان طبقه کارگر" بسازد؟ مطلب درهم برهم بالا، تنها به قاضی رفته و به نام دیگران، سیاست و تاکتیک و استراتژی جعل میکند و در آخر هم، پاسخ همه را با یک جمله طعنه آمیز میدهد. اگر از مقاومت یک مبارز حقوق اتحادیه ای در جهنم اسلامی، از طریق صدور اطلاعیه و یا انجام تحصن و تظاهرات در خارج از کشور دفاع شود، آیا بمعنای این است، که تلاش میشود، از او یک قهرمان از نوع بابی ساندز ساخته شود؟ تازه نویسنده چه خصومتی با این دارد، که طبقه کارگر هم قهرمان داشته باشد؟! مگر شما اداره نظارت بر جلوگیری از قهرمان سازی برای طبقات اجتماعی هستید؟ بگذارید هر طبقه ای، قهرمان خود را بسازد و با آن زندگی کند. نویسنده این مهمل نامه، بر خلاف تصویری که ارائه میدهد، از رضا شهابی دفاع نمیکند. بلکه او را که یک مبارز جدی حقوق اتحادیه ای است، نظیر کودکی محتاج دلسوزی زیر بال و پر خود گرفته، در واقع اما، از او سپری برای توجیه تئوری پردازیهای کینه توزانه خود میسازد.
 
بدتر از همه اما این است که در نقل قول تحریف آمیز بالا، نویسنده بی اطلاع و یا مغرض، "چریک" را که در فرهنگ سیاسی جامعه ایران مفهوم روشن "چریک فدایی خلق" را القاء کرده، و به دوره معینی از جنبش انقلابی در ایران برمیگردد، با "جنگاوران جان بر کف استشهادی" که به فرهنگ سیاسی یک رژیم خون آشام و قاتل صدها هزار نفر مردم ایران و خاورمیانه مربوط است، یک کاسه کرده، به هم می چسباند. اینکه چنین برخوردی، تمام و کمال، به جریانات راست افراطی ایرانی تعلق دارد، نیازی به اثبات ندارد. فرد و جریانی که اندکی به پرنسیپ های مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران باور داشته، حداقل احترام انسانی را برای تلاش تاریخی نسل گذشته قائل باشد، بخود اجازه چنین گستاخی غیراخلاقی را نمی دهد.
 
در نقل قول بالا، نه فقط مقایسه ارتجاعی و مسخره اشاره شده صورت میگیرد، بلکه بطور مطلقاً تحریف آمیزی، چریک فردی "شهادت طلب" معرفی میگردد! یعنی چه؟ مگر روشنفکرترین و شجاع ترین شهروندان کشور در دهه های 30، 40 و 50 شمسی، مشتی دیوانه و احمق بودند، که "شهادت طلب" شوند. چرا باید یک جریان نیرومند اجتماعی، که خود در دوران مبارزات دموکراتیک دهه 20 و شرایط اشغال کشور و سپس کودتای ضد مردمی 28 مرداد سال 1332 وارد زندگی اجتماعی و سیاسی گردیده و رشد کرد و آب دیده شد، و سپس مؤثرترین سازمان چپ دوره اخیر تاریخ ایران را بوجود آورد، "شهادت طلب" باشد. شهادت طلبی در یک جامعه دیکتاتوری سرمایه داری، دیگر چه مقوله ای است و باید آگاهی طبقاتی کدام نیروی اجتماعی را بازتاب دهد؟
 
اگر نرم بی ارزش و ضدعلمی "شهادت طلب" را بمثابه نگرش، خود آگاهی، جهان بینی و فرهنگ یک نسل انقلابی در شرایط ایران و جهان دوره فوق، به تنها نیروی کمونیست موجود در ایران اطلاق کنیم، دیگر از مقوله مبارزه طبقاتی، کشمکش تضادهای موجود در جامعه دوره فوق و ضرورتهای تاریخی که باید یک نسل جدید به آنها پاسخ بگوید، چه چیزی باقی می ماند؟
 
صرفنظر از ضدعلمی بودن ادعای پوچ بالا، تاکنون چه کسی و دقیق تر: نماینده گان کدام جنبش انقلابی پیشرو در درون جامعه ایران، به کشف چنین خصلتی در محتوای عمل و فکر نسل چپ انقلابی گذشته دست یافته اند؟ آیا این یک دروغ بزرگ از نوع دروغهای گوبلزی علیه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نیست؟
 
اکثریت سایتهای اینترنتی وابسته به جریانات شناخته شده خارج از کشوری- که بهر حال کم و یا زیاد مروج فرهنگ مبارزه انقلابی علیه رژیم جنایتکار اسلامی هستند، مطلب مورد اشاره و نظایر آن را درج نکرده اند. این مطلب و سایر عبارت پردازیهای عجیب و غریب و ناروشن فرد مزبور اما، جایگاه ثابتی در سایتهای تبلیغی طیف حول و حوش سازمان "اکثریت" دارند.
 
برای یک خواننده متوسط الاحوال، این بسختی قابل قبول است، که جریان "سازمان فداییان- اقلیت"(گروه عباس توکل)، از سر علاقه به ترویج نظرات مختلف و از این طریق: خدمت به رشد سیاسی اپوزیسیون ضد رژیم فاشیستی اسلامی، اقدام به درج مهملات ارتجاعی از نوع فوق میکند. مطمئناً نظرات و مقالات شایسته درج - که از افراد و یا گرایشات موجود در اپوزیسیون انقلابی- دموکراتیک و یا بورژوا- دموکراتیک ناشی شوند-، کم نیستند. از آنها اما در سایت اینترنتی این جریان خبری نیست. این "سازمان" هر نیتی که از نظر خود در انتشار چنین به اصطلاح دیدگاههایی داشته باشد، برای خواننده حکم کسی را دارد، که تعمداً دست به تخریب چهره و تاریخ "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران" میزند. ناظرین بیرونی، ناچار هستند، که اقدامات عناصر سیاسی و سابقه دار و بزرگسال را، با استفاده از ابزارهای منطقی، و نه احساسی و شخصی و اتفاقی، مورد داوری قرار دهند. هرچند چنین قضاوتی، ظاهراً باعث آشفتگی هر فرد و جریان مورد اشاره شود.
 
گرایش غالب بر نوشته آکنده از ناامیدی، تحریف واقعیت و آه و افسوس بالا، گرایش جناحی از اصلاح طلبان حکومتی را بازتاب میدهد، که از موضعی به اصطلاح روشنفکرانه و هنری- سیاسی به مسائل کشور نگاه میکنند. این جناح از اصلاح طلبان، صاف و ساده معتقدند، که داخل کشور، ملک خصوصی آنها است، و جریانات خارج از کشوری، نباید در امور کشور دخالت کنند، بلکه تنها اطلاعیه های آنها را تکثیر کنند! به این طیف از اصلاح طلبان، افرادی نظیر هوشنگ گلشیری [درگذشت: 1379] محمود دولت آبادی، ابراهیم نبوی، محسن حکیمی، جریان اینترنتی "پیک نت" و جریانات راست در میان صاحبان امتیازات در محیطهای آکادمیک، همچنین از میان زنان، دانشجویان، کارگران و صاحبان کارگاههای کوچک و سنتی، هنرمندان و ورزشکاران تعلق دارند. حتی نویسنده ای از این طیف، تحت چهارچوب "دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال ایران"[رشید اسماعیلی]، چندی پیش طی مقاله ای و در ابتداء آن، با دقت مشخص کرده بود، که چه کسانی مجاز به خواندن مقاله ایشان هستند و چه کسانی نباید اصلا مقاله را شروع به خواندن کنند! این همان جریانی است، که بنحو بیشرمانه ای نظیر بازجویان بند 209 اوین، با ادبیاتی زشت و ضد دموکراتیک، به جریانات سیاسی چپ در خارج از کشور تاخته بود، که چرا این سازمانها از حقوق افغانستانیهای تحت تبعیض در وقایع چندی پیش دفاع کرده، از دید این دارودسته، به این ترتیب از این مسئله بنفع تبلیغ افکار کمونیستی خود بهره برداری کرده اند!!
 
وجه تشابه گروه "سازمان فداییان- اقلیت"، همچنین جریانات دیگری بویژه "اکثریتی" ها، با جریان اصلاح  طلب فوق در داخل کشور را، میتوان در دو مورد اصلی زیر خلاصه کرد:
 
1- از طریق عبارت پردازیهای پرطمطراق و توخالی نظیر "سوسیالیستی"، "جنبش کارگری"، "لنینیستی"، "بلشویستی"، "شاملویی" و نظایر آن، همچنین نصب تیترهای غلیظ و غلط انداز، پراکنده گویی، مبهم بافی، شعبده بازیهای "تئوریک" و صدور نظریات دلبخواهی و در اساس: تخطئه انقلاب بهمن، از دید خود اثبات کنند، که فعالیتها و اعتراضات موجود در جامعه ایران، دارای ماهیتی غیرانقلابی بوده و مبارزه سیاسی- تشکیلاتی سازمانیافته در داخل مضر است. این تلاش ظاهراً هنری- سیاسی، باید عناصر قشری را که از قبل حکومت حمام خون اسلامی، به امتیازات اجتماعی و آکادمیک دست یافته، در همان حال، چهره ای پاک و معصوم هم برای خود جعل کرده اند، از حسابرسی  جامعه در روزهای سخت مصون نگه دارد. طیف فوق، از همه "نحله های فکری"، نظیر "چپ" و "لیبرال" و "ضدامپریالیست" و "ملی" و "لنینیست" و "مارکسیست" و "سوسیال دموکرات"  و "لغو کارمزدی" و "سکولار" هم نماینده گانی داشته، از این رو از دید خود، به جریانات خارج از کشوری هیچ نیازی ندارند!  
 
2-  عناصر و سازمانهای مقیم خارج از کشور، نباید بطور عملی در مبارزات سیاسی در داخل کشور دخالت کنند. بلکه آنها هر از گاهی صرفاً با صدور یک اطلاعیه، از "مبارزات" این طیف در داخل "حمایت" نموده و اطلاعیه ها و "تحلیل" های آنها را درج کرده، در کنار آن هم، موجودیت گیاهی و بی آزار خود را تداوم بخشند.
 
-----------------
توضیحات
 
نشانی مطلب مورد اشاره در سایت اینترنتی "سازمان فداییان- اقلیت"( گروه عباس توکل)
 
این سایت، سابق بر این هم مطالبی تحلیلی سیاسی را، به عناوینی چون "خورش قرمه سبزی ..." و نظایر آن مزین میکرد. طی اطلاعات علنی شده، یکی از اعضاء "کمیته اجرائی" سازمان مربوط به این سایت، در گذشته نام مستعار "زنبورک"!؟ بر خود گذارده، و در فضای اینترنت به فعالیتهای سیاسی دست میزد. البته فرد مزبور بمرور زمان ترقی کرده، به تیتر"سردبیر"؟! سایتی راست و لیبرال- امپریالیستی، تحت عنوان "شهرزاد نیوز" دست یافته، و امروزه شخصاً میکروفون در مقابل رضا پهلوی میگیرد. اینکه عنوان "شهرزاد" بازتاب هیچ مفهوم سیاسی دموکراتیک، حتی بورژوایی و "مدرن" هم نبوده، بلکه به جوامع بدوی و برده داری هزاره گذشته مربوط است، بماند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر