پنجشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۴۰۲

بی بی سی و ژورنالیسم خونتاهای پهلوی و آمریکای لاتین

 

تحلیل "مقام امنیتی" بی بی سی از مبارزات مردم ایران و جهان قرن بیستم!

 

سایت اینترنتی بی بی سی مطلبی را پیرامون چگوارا تحت عنوان "مرگ افسری که چه گوارا را بازداشت کرد" منتشر کرده است.*1 برای هر فردی از طیف چپ ایران، که این رسانه و نظایر آن را بمثابه رسانه های مثلاً "آزاد" و "دموکراتیک" میفهمد، همین مقاله در کنار دهها سمپاشی خصمانه و مغرضانه دیگر قادر خواهد شد سندی از تحریف و تحلیل بشیوه "مقام امنیتی" ساواک و کارمندان "سیا" در دهه 60  میلادی را معرفی کند. و به او نشان دهد، تا چه حد در تصورات ساده لوحانه خود در این رابطه راه افراط پیموده است.

نویسنده مقاله مطمئناً یک سلطنت طلب از نوع قلم بدستان "فرشگرد" است و بی بی سی در سالهای "پسا صادق صبایی" خود بطور افراطی به ارگان همین تحریف کننده گان و دشمنان شناخته شده جنبشهای دموکراتیک و چپ جهان مبدل شده است. بی بی سی مسعود بهنود، راست لیبرال و راست افراطی، چیزدیگری در چنته ندارد جز مک کارتیسم دهه 50 میلادی و مدافعین کودتاهای "سیا" در ایران، آمریکای لاتین، آفریقا، اندونزی و کشورهای دیگر.

نویسنده بی بی سی از نوع فرد یاد شده، چگونه شروع به توجیه سلطه گری خونتاهای بیرحم و جنایتکار در تحمیل یک زندگی جهنمی به مردم کشورهای آمریکای لاتین و یا قتل چه گوارا میکند؟ نقل واقعه و تحلیل آن در بی بی سی، گویا از زبان یک کارمند "سیا" و ساواک در دهه 60 میلادی است؛ دقت کنید:

 "در دهه ۱۹۶۰ رقابت سختی میان آمریکا و شوروی برای تسلط بر آمریکای لاتین در جریان بود و واشنگتن نگران فعالیت چریک‌های کمونیست مانند چه گوارا در کشورهای این منطقه بود."

این یک دروغ بزرگ است! چنین "رقابت سختی" وجود نداشت. آمریکای لاتین ملک خصوصی و "حیات خلوت" آمریکا، کنسرنها و بانکهای راهزن این کشور بود، که شرایطی غیر انسانی را به توده های کارگران و دهقانان در این کشورها تحمیل کرده بودند. این، مردم این کشورها، البته از آن میان: کمونیستهای این کشورها و قبل از همه نسل جوان و سندیکالیست های شجاع بودند که علیه چنین سلطه گری وحشیانه ای دست به مبارزه میزدند. پاسخ امپریالیسم آمریکا و متحدین اروپایی آن هم انجام کودتاهای نظامی پی در پی، تربیت باندهای آدمکش در مراکز تربیت تروریست آمریکا برای ترور فعالین اتحادیه های کارگری و دهقانی، بازداشت، شکنجه و قتل عامهای گروهی کمونیستها بود.*3 از این گذشته، حتی کلیسای کاتولیک نیز در اکثریت این کشورها در صف مبارزه با بربرمنشی "دموکراسی" آمریکایی قرار داشت، که بی بی سی با جمله "نگران بود" حتی درصدد تولید احساس همدردی نسبت به آن است! هنوز هم از سرنوشت هزاران کمونیست ربوده شده توسط باندهای جنایتکار فرشگردی و یقیناً به قتل رسیده اطلاعی در دست نیست. بی بی سی جدید سلطنت طلبان با اختراع "رقابت سختی میان آمریکا و شوروی" بر این بی حقوقی میلیونی مردم و زندگی هولناک در زیر سایه سرنیزه حاکمان نظامی پرده ساتر میکشد. سلطنت طلبان تبهکار درست با همین روش توضیح، کودتای جنایتکارانه 28 مرداد سال 1332 و حکومت شکنجه و اعدام ساواک را توجیه میکنند- حتی همین امروز و با صدای بلند.

و در اینجا هم نقل تکه ای دیگر از مقاله بی بی سی و درست تر: یک بروشور درونی ساواک برای شکنجه گران آن:

"چه گوارا که یک پزشک آرژانتینی بود، پس از همراهی با فیدل کاسترو و پیروزی انقلاب کمونیستی در کوبا در سال ۱۹۵۹، برای گسترش کمونیسم به دیگر نقاط جهان سفر کرد."

آنچه که در کوبا "پیروز" شد، "انقلاب کمونیستی" نبود، بلکه یک انقلاب توده ای علیه رژیم دیکتاتوری "سیا" و مافیای قاچاق مواد مخدر بود. در کوبا یک جنبش انقلابی برای "کمونیسم" اختراعی بی بی سی وجود نداشت، بلکه مبارزه موجود، مبارزه توده های مردم برای ایجاد شرایط انسانی زندگی و تأمین استقلال کشورشان بود. اینکه لیبرالهای راست افراطی بی بی سی، موسی غنی نژاد و مسعود بهنود در طرف کارتلهای مافیایی و "سیا" قرار داشتند و نه در کنار مردم، دیگر از کمونیستها گناهکارانی در مبارزه علیه سلطه گری آنها در آمریکای لاتین نمی سازد.

واقعیت و زندگی مردم در شرایط اختناق و فقر هولناک رژیم های نظامی در آمریکای لاتین این گونه توصیف میشود! گویا در این کشورها مردمی وجود نداشتند و مبارزه ای با رژیم های دزد و راهزن نظامی، ملاکین و سرمایه داران و باندهای خیابانی آدمکش آنها در کار نبود. بلکه موضوع فقط به "رقابت سخت" میان آمریکا و شوروی و "خطر کمونیسم" و "گسترش کمونیسم" مربوط بود. مگر در سده ها و هزاره های قبل که توده های فقیر و برده گان علیه طبقات راهزن و جنایتکار لیبرالهای امروزی دست به قیام میزدند، موضوع بر سر "انقلاب کمونیستی" و "گسترش کمونیسم" بود؟! اصطلاحات و شیوه تبلیغ بی بی سی که کپی تبلیغات رژیم های سرکوبگر و کودتایی، از آنجمله رژیم پهلوی در ایران است، حقانیتی برای مردم و توسل به مبارزات اقتصادی و سیاسی بمنطور تغییر شرایط غیر قابل تحمل زندگی خود قائل نیست و سرکوب و نابودی این مبارزات را با تعبیه "خطر کمونیسم" و "گسترش کمونیسم" خود توجیه میکند. همه سرکردگان و "مقام" های امنیتی رژیم فاشیستی پهلوی با همین استدلال و با همین شیوه تاریخ نویسی به بربرمنشی خود علیه مردم ایران طی 58 سال سلطه گری سیاه آن حقانیت می بخشیدند. این دارودسته پلید، سرنگونی دولت ملی مردم ایران، دولت محمد مصدق و نابودی تنها حزب مردمی، متشکل و واقعی تاریخ سیاسی معاصر کشور، یعنی "حزب توده ایران" دوره فوق را هم، درست با همین استدلال تبهکارانه توجیه کردند. در حالیکه هر عابر پیاده ای میدانست و میداند که موضوع نه بر سر "کمونیسم" و "سرمایه داری" بلکه بر سر غارت ثروت مردم یعنی نفت کشور، جلوگیری از صنعتی سازی ایران و ممانعت از ایجاد یک نظام دموکراسی پارلمانی پاسخگو به جامعه حتی در سطح ترکیه و پاکستان بود.

مفسر فرشگردی بی بی سی، در ادامه، موضوع را حتی به ایجاد همدردی با "آقای پرادو" ی نحس خود، یعنی عامل دستگیری و قتل چه گوارا میکشاند:

"آقای پرادو در سال ۱۹۸۱ به طور تصادفی هدف یک گلوله قرار گرفت و به خاطر جراحت نخاع تا آخر عمرش فلج بود". (تفسیر یک قربانی خونتاها در بولیوی: به درک!!). این قسمت مقاله تبلیغی بی بی سی بنفع خونتاهای  جنایتکار چه اهمیت اطلاعاتی و یا خبری دارد؟ فقط یک "ارزش": باید در میان خواننده گان حماسه نویسی بی بی سی برای خونتاها، حتی نوعی همدردی شخصی هم با این ژنرال قاتل چگوارا ایجاد کند! 

"به گفته پسر ژنرال پرادو، بازداشت چه گوارا مهم ترین دستاورد پدرش نبود."

در عبارت بالا هم بی بی سی نه از یک مثلاً "کارشناس" و یا از خانواده های داغدار سلطه گری خونتاهای آمریکای لاتین، بلکه از پسر "آقای پرادو" ی خود نقل میکند و اینکه پسر یک ژنرال راست افراطی آدمکش بطور قابل انتظاری هم، دستگیری و قتل فوری چه گوارا را یک "دستاورد" معرفی میکند. اگر کسی از محتوای سرهم بندی بی بی سی و توجیه نامه جنایات سلطه گران در آمریکای لاتین مطلع نیست، باید همین تکه مسعود بهنودی و فرشگردی بی بی سی را بخواند. و در قطعه آخر فحش نامه بی بی سی علیه چگوارا و مبارزان کمونیست گویا خواننده باید این رذالت را هم هضم کند و حتی خیلی هم از قاتلین چگوارا ممنون باشد: 

"او معتقد است نقش پدرش در تبدیل ارتش بولیوی به یک نهاد دموکراتیک مطیع قانون مهم‌ترین میراث ژنرال پرادو است."

بی بی سی در نقل قول از پسر این فرد، آنهم نه از یک پژوهش و مصاحبه جدی، بلکه از یک پست فیس بوکی، از ژنرال قاتل یک چهره برجسته "تبدیل ارتش بولیوی به یک نهاد دموکراتیک مطیع قانون" میسازد. چنین ادعایی کاملاً دروغ و تحریف، و فقط نمایش تلاش بی بی سی برای هر چه بیشتر افتخار آمیز جلوه دادن زندگی نامه ننگین یک ضد کمونیست آدمکش است. این فرد یعنی Gary Prado Salmon چه کسی است و اصلاً چگونه میتوانسته است، چنین نقشی را در "ارتش بولیوی" ایفا کند؟!

گاری پرادو سالمون پس از جنایت خود در بازداشت و قتل چگوارا، توسط کنگره بولیوی که تحت کنترل کامل احزاب راست و دسته جات افراطی وابسته به ارتش بولیوی و "سیا" قرار داشت، لقب "قهرمان ملی" کسب کرد. برای کسی که در جانب توده های زحمتکش و فقیر و تحت سرکوب بولیوی دوره فوق و نه در طرف ژنرالهای بی بی سی قرار داشته، چنین عنوانی برای یک جنایتکار به لعنت شیطان هم نمی ارزد!

ژنرال مورد بحث در بالا سپس در سال 1974 تلاش کرد در رقابت با سایر دسته جات نظامی ارتش، با گردان نظامی تحت فرمان خود دست به یک کودتا بزند، که در انجام آن شکست خورد و به خارج از بولیوی فرار کرد.

او سپس مورد مرحمت رژیم نظامی بولیوی قرار گرفت و به بولیوی بازگشت و در دولتی از نظامیان و راست های افراطی مدتی کوتاه در سالهای 1978 تا 1979 به وزارت برنامه ریزی و هماهنگی رسید. در سال 1981 هم در جریان یک عملیات نظامی و طی شلیک اشتباهی خود، مجروح و به صندلی چرخدار وابسته شد. او از سال 1990 تا 1993 در دولتی محافظه کار راست به عنوان سفیر بولیوی در انگلستان و سپس از سال 2000 تا 2003 به عنوان سفیر این کشور در مکزیک تعیین شد. 

حزبی که ژنرال پرادو سالمون به آن وابسته بود، یک حزب محافظ کار راست، همان جریانی است که در سال 2008 و دوران دولت سوسیالیست اوو موارلس دست به انجام یک رفراندوم غیر قانونی با هدف خودمختاری گسترده در مهمترین ایالت این کشور، Departamento Santa Cruz، زد، تا مانع از تقسیم عادلانه ثروت در جامعه میان ثروتمندان و مردم فقیر سنتی بولیوی گردد. حزب "جنبش بسوی سوسیالیسم" تحت رهبری اوو مورالس در میان اکثریت مردم بولیوی دارای پایگاه نیرومندی بود و هم اینک نیز حزب حاکم این کشور است. ژنرال قهرمان بی بی سی به جریان جدایی طلب در این ایالت پیوسته و از سوی دستگاه قضایی دولت نیز متهم به طراحی نقشه قتل مورالس گشته بود. این همان جریانی است، که در انجام کودتای ناموفق در سال 2019 علیه مورالس نیز شرکت داشت.

به این ترتیب، ژنرال سابق Gary Prado Salmon در کجا و چه سالی در موقعیتی مؤثر و تعیین کننده در ارتش بولیوی قرار داشته است، که میتوانست ادعای بی بی سی در مورد دموکراتیزه ساختن ارتش این کشور را عملی کند؟! تبلیغ مجانی بی  بی سی که از یک پست ساده فیس بوکی پسر او ناشی میشود، تنها تلاشی است به این منظور تا از کسی که بخش اعظم پرونده سیاسی او همدستی با نظامات ضد دموکراتیک در بولیوی و قتل انقلابیون بویژه چه گوارا است، یک قهرمان دموکراسی و دموکراتیزاسیون ارتش بولیوی بسازد. 

جهان امروز، بدبختانه نه دیگر جهان کمونیسم و سرمایه داری که جهان بی بی سی و تاریخ نویسی دوباره و جعلی آن، جهان "فرشگرد" و جهان مسعود بهنود، این ستایشگر و تئوریسین رفسنجانی پلید است که در روز روشن و بدون پرده پوشی به جنایات فاشیسم حقانیت بخشیده، فقط به این دلیل که این جریان سیاه همه ذخایر اروپای لیبرال را بسیج کرده، علیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و جنبش انقلابی کارگری- کمونیستی قد علم کرده بود.

هدف واقعی بی بی سی در این مقاله، شستن دست خونین ژنرال سهیم در قتل چگوارا از یکطرف، و تبرئه خونتاهای جنایتکار عامل کشتار بیش از یک و نیم میلیون کمونیست، فعالین سندیکالیست و مردم عادی طی بیش از 20 کودتا و دخالت نظامی امپریالیستی در آمریکای لاتین دهه 50 تا انتهای دهه 90 میلادی از طرف دیگر است.*3 بی بی سی هم به جزء فعال لشگر تاریخ نویسان رسانه های غربی و جعل یک تاریخ جدید برای قرن بیستم تعلق دارد که در رأس آن دولتهای امریکا، اروپا و جهان وابسته به آنها قرار دارند. انجام این جعلیات در محافل رسمی امپریالیستی تعیین و مقرر شده، و در همه رسانه های غربی و از آن میان و بویژه آلمان، انگلستان و فرانسه با شدت و هر روزه به پیش میرود. هدف از این سیاه کاری فرهنگی و سیاسی در ابعاد بین المللی، ممانعت از سربلند کردن دوباره جنبش کمونیستی بمثابه یک آلترناتیو در مقابل بربرمنشی نظام امپریالیستی در جهان امروز و آینده است.

بی بی سی در واقع موضوع مرگ ژنرال عامل دستگیری و قتل چه گوارا را بهانه میکند، تا تاریخ قرن بیستم حکومتهای سرکوبگر را دوباره نویسی کند و جایگاه خدمتگزاران دموکرسی را به این حکومت های ضد کمونیست افراطی تفویض کند. این همان جایگاهی است که خود این حکومت ها در دوره سلطه گری بیرحمانه خود، نظیر رژیم پهلوی، با بازداشت و شکنجه و اعدام کمونیستها مدعی آن بودند. اگر به شرایط سیاسی کنونی ایران و نقشی که بی بی سی در ایجاد و تقویت آلترناتیو فاشیستی پهلوی ایفا میکند، دقت شود، در اینصورت معنای مشخص و ایرانی تفسیر دوباره تاریخ توسط بی بی سی از منظر منافع امروز امپریالیستی هم روشن میشود. 


اکبر تک دهقان

28 اردیبهشت 1402-18 مه 2023

فصل های منتشر شده "یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران" (انتشار سوم):  

http://radikaldemokratik.blogspot.com/2023/01/blog-post.html

"برنامه سیاسی" در بلاگفا:

http://radikaldemokrat.blogfa.com

---------------

توضیحات

*1- سرهم بندی بی بی سی: "مرگ افسری که چه گوارا را بازداشت کرد"

https://www.bbc.com/persian/articles/c29rne2wny7o  

*2- پیش از این هم و در هفته های گذشته، بی بی سی طی مقاله ای که ترجمه مقاله ای از خبرنگار بشدت ضد چینی و ضد کمونیست آن از سنگاپور بود، رهبری چین را به "سگ" تشبیه کرده بود! در حالیکه انتخاب میان "کبوتر و سگ" بهیچوجه نه در محاورات روزمره و نه در محاورات سیاسی (نظیر کبوترها، بازها، عقاب ها، ...") سابقه و وجود ندارد! بی بی سی لیبرالهایی نظیر موسی غنی نژاد و مسعود بهنود، تنها نفرت ضد کمونیستی و ضد چینی خود را به زبان خشن تر و بیرحمانه تری کشانده است. این به اصطلاح رسانه عمومی، رهبری دولت کشوری با 1 میلیارد و 400 میلیون نفر جمعیت را که در مقابل چشمان جهانیان فقر را در این کشور ریشه کن کرده، خیلی ساده با "سگ" مقایسه میکند. فقط به این دلیل که این رهبری به تاریخ جنبش کمونیستی و نه به تاریخ فاشیسم و لیبرالیسم باندهایی که بی بی سی بلندگوی آنها است، تعلق دارد، که از سال 2013 نظیر دهه 90 میلادی، در اوکراین هم قتل و ویرانگری براه انداخته اند:

"کبوتر یا سگ؟ چین با چنگ و دندان نشان دادن صلح می‌کند"

https://www.bbc.com/news/world-asia-china-65247965  

*3- "کودتاها و دخالتهای نظامی خارجی در آمریکای لاتین از سال 1945"

https://amerika21.de/analyse/123974/terroropfer-lateinamerika

ـــــــــــــــــــــــــ

شنبه، اردیبهشت ۲۳، ۱۴۰۲

رسانه های فارسی خارج؛ سیستمی از دروغ و تحریف و تبهکاری!


سایت سلطنت طلب خارج از کشوری بنام "خبرنامه گویا"، همان سایتی که فرصت طلبان و میانه بازانی نظیر تقی روزبه، بهزاد کریمی و علی کشتگر هم آن را تغذیه و تقویت میکنند، در روز 12 مه 2023/ 22 اردیبهشت 1402 تحت عنوان زیر مطلبی منتشر میکند:


"فیلم تمسخر 500 چشم نابینا شده جوانان، از سوی روس‌های مقیم ایران"


https://news.gooya.com/2023/05/post-75963.php


 با خواندن این عنوان، هر بازدید کننده بی خبر این تاریکخانه راست افراطی از سنت فاشیسم پهلوی این تصور را کسب میکند، که گویا:

1- در ایران یک قشر بزرگ از شهروندان کشور روسیه، با تابعیت روسی، ساکن هستند. حتماً مثلاً در صنایع اتمی و دفاعی و صنعتی و دستگاه سرکوب رژیم اسلامی!!

2- این طیف خبیث "روس های مقیم ایران" بشدت طرفدار رژیم اسلامی بوده، و با وقاحت و بیشرمی علنی از سیاستهای سرکوبگرانه آن علیه جنبش اعتراضی اخیر حمایت کرده اند.

3- "روس های مقیم ایران" از موضع حمایت از سرکوبگران دست به تحقیر مردم مبارز و جانباختگان و "جوانان" مجروح اعتراضات اخیر میزنند. بویژه اینکه گویا "روس های مقیم ایران" بطور خاص دست به "تمسخر 500 چشم نابینا شده جوانان" زده اند.

حال اما باید اندکی بخود زحمت داد و این لجن نامه ساواک ساخته را خواند که موضوع اساساً چیست؟

موضوع بر سر یک هنرپیشه تازه کار و نسبتاً مشهور ایرانی است که فیلیپ ساپرکین نام دارد. او اما کیست و اساساً چه رابطه ای با فدراسیون روسیه و یا فرضاً "روس های مقیم ایران" دارد؟!

نگارنده در اینجا اصلاً و اساساً کاری به کم و کیف زندگی شخصی و فعالیت و نظرات سیاسی هنرپیشه نامبرده ندارد! نه او را بطور جدی میشناسد و نه فیلمی و یا کاری از او دیده است- بویژه اینکه اصلاً زیاد هم اهل فیلم دیدن نیست! همچنین اینکه هنرپیشه مذکور تاکنون چه مواضعی در ارتباط با مسائل سیاسی اخیر اتخاذ کرده هم، اصلاً موضوع بحث در اینجا نیست. فرد مزبور یک فرد فعال سیاسی نیست و اظهارات شخصی او هم به خود او، خانواده و اطرافیان و یا هم صنف های او مربوط بوده، نمیتواند موضوعی برای یک نقد سیاسی و آنهم از طریق خارج از کشور محسوب گردد. مدعیان سیاست در خارج از کشور، خود صدها وظیفه بر زمین مانده دارند و حتی به یکی از آنها هم در طی 44 سال گذشته عمل نکرده اند.

اما ببینیم برای بررسی ادعای مسئولین تحریفگر و دروغگوی "خبرنامه گویا" که اخیراً هم طی زهرنامه ای از زبان یک جانی قلم بدست بنام عرفان قانعی راد، یک ساواک پرست افراطی، میگویند: "یک کمونیست خوب یک کمونیست مرده است" تیتر خبر و ادعای آنها چه رابطه ای با دنیای واقعی دارد. پس به یک مطلب کوتاه و ساده پیرامون هنرپیشه مزبور، از موضع فردی از صنف هنرمندان/رسانه های لیبرال راست داخل کشور، و به انتخاب این نگارنده، دقت کنید:

توضیح پیشاپیش:

 نگارنده در اینجا، اکثریت صنف هنرمندان در داخل کشور را، که به طیف لیبرال راست و یا حتی راست افراطی نوع اسلامی و پهلوی تعلق دارند، در درجه ای از نزدیکی، هم آهنگی و یا "همزیستی" خواسته و یا ناخواسته با رژیم اسلامی میشناسد و هیچ نسخه ای هم که برای این طیف بهتر از این باشد، برای آنها ندارد! هر چه که باشد، موضوع بر سر زندگی شغلی، معیشتی، خانواده گی و اجتماعی است و کسی از خارج از کشور نمیتواند و نباید برای دیگران و در وضعیت جهنمی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی داخل، نسخه زندگی شغلی و شخصی بپیچد. سیاسیون و احزاب سیاسی در بهترین حالت میتوانند برای مبارزین فعال حرفه ای/نیمه حرفه ای در داخل کشور تحلیل و طرح و نقشه آلترناتیو احتمالی خود را توضیح دهند- اگر داشتند و عقلشان پارسنگ برنمی داشت!!

***

بیوگرافی فیلیپ ساپرکین

"فیلیپ ساپرکین متولد 12 آذر 1353 در تهران، سخنران و بازیگر است. او فارغ التحصیل رشته مدیریت ارشد کسب و کار [همان مدیریت اقتصادی و نظایر آن] از آلمان می باشد و فعالیت خود را با سخنرانی انگیزشی کسب و کار شروع کرد و حالا تهیه کننده و بازیگر هم می باشد." (پس فیلیپ ساپرکین نه تابعیت روسی دارد و نه در روسیه حتی متولد شده است! محل تحصیل او هم که به روسیه مربوط نیست!).

"فیلیپ از پدری روس و مادر ایرانی بدنیا آمده است. در سال 1363 وقتی 10 ساله بود به همراه خانواده به کشور آلمان مهاجرت کردند که همانجا درس و دانشگاه خود را ادامه داد." (دهها هزار شهروند ایرانی از پدر و مادری ایرانی/غیر ایرانی بدنیا آمده اند. تابعیت ایرانی دارند و در ایران و یا خارج از ایران زندگی میکنند. هیچکدام از آنها اما "آمریکایی های مقیم ایران"، "آلمانی های مقیم ایران"، "عراقی های مقیم ایران"، "پاکستانی های مقیم ایران" و "افغانستانی های مقیم ایران" محسوب نمی شوند و هرگز هم با این عنوان خوانده نمی شوند).

"در کنار تحصیل به مدت 12 سال در رشته غواصی نجات غریق در آلمان فعالیت داشت."(بخش اعظم زندگی شغلی او در کشور آلمان و در محیط سیاسی لیبرال راست گذشته است که هیچ ربطی هم به این دلیل به روسیه ندارد! در ضمن، او در دوران موجودیت اتحاد شوروی و نه روسیه، در ایران بدنیا آمده و تازه در 15 سالگی او و زندگی او در کشور آلمان، انحلال اتحاد شوروی بوقوع پیوسته و کشور کنونی روسیه تشکیل شده است).

"در سال 1376 وقتی 23 ساله بود از آلمان به آمریکا رفت و همانجا اولین بار ازدواج کرد که ثمره این زندگی یک پسر و یک دختر می باشد، اما این زندگی در سال 1390 به طلاق ختم شد."(محل زندگی بعدی او هم که روسیه نیست و هیچ شباهت تاریخی، سیاسی و فرهنگی هم به روسیه ندارد، بلکه همان کعبه آمال "خبرنامه گویا" یعنی ایالات متحده است!!).

"آقای ساپرکین بعد از 31 سال زندگی در خارج از کشور تصمیم گرفت سال 1394 به ایران باز گردد، او در کشورش دوباره ازدواج کرده و حالا ساکن اکباتان تهران می باشد."(پس بازهم این "روس مقیم ایران" سایت "خبرنامه گویا" بعد از 31 سال زندگی فعال شغلی بمعنای کامل لیبرال راست در آلمان و آمریکا، به "کشورش" ایران و نه به روسیه بازگشته است!).

"فیلیپ ساپرکین که تحصیل کرده رشته کسب و کار می باشد حالا بعنوان سخنران انگیزشی و آنطور که خود از آن بعنوان کوچ (Coach)  نام می برد در ایران فعالیت خود را شروع کرده است."

"[دارنده گان شغل] کوچ (Coach) نه معلم هستند نه روان شناس و نه مشاور، آنها در حقیقت تسهیل گرانی هستند که به شما کمک می کنند به آگاهی برسید و مسائلی را خودتان کشف کنید و یاد بگیرید."

"مادر آقای ساپرکین با خانواده مسعود کیمیایی دوست خانوادگی هستند؛ این رفت و آمد در کودکی و حالا بعد از بازگشت به ایران موجب دعوت آقای کیمیایی از او برای بازی در فیلم جدیدش شد." (پس این هنرپیشه در محیط و صنف خود در "کشورش" هم چهره ناشناسی نیست و با کسانی سروکار دارد که بزبان عامیانه: سرشان به تنشان می ارزد و آنها هم که هیچ رابطه ای با روسیه و "روس های مقیم ایران" ندارند!).

"به این ترتیب اولین بار سال 1395 در نقش کوتاهی در فیلم "قاتل اهلی" بازی کرد." (پس او برای اولین بار در 7 سال پیش از این وارد صنف بازیگران سینما شده، هنوز در تنظیم مناسبات خود با سیاست و قدرت تازه کار بوده و یک تیپ نمونه برای موضوع رابطه هنرمندان با حکومت نیست. برای نمونه، محمود دولت آبادی یک تیپ کارکشته و وارد در تنظیم مناسبات یک هنرمند لیبرال راست/لیبرال راست سنتی با رژیم حاکم و حل و فصل زندگی شغلی، اجتماعی و سیاسی خود تحت چنین شرایطی است.)

"بعد از اولین تجربه خود به علت تیپ متفاوت و خارجی اش در همان سال 1395 دومین تجربه خود را در فیلم "اکسیدان" بدست آورد و سپس در فیلم سینمایی "تله" هم ایفای نقش کرد." ("تیپ خارجی اش" را باید همان ظاهر او و زندگی 31 ساله او در آلمان و آمریکا فرض گرفت که بازهم  رابطه ای با روسیه ندارند.)

"دی ماه 1397 با سریال "خط تماس" اولین تجربه خود را در قالب تلویزیون بدست آورد و سال 1398 نیز با سریال "گاندو" به کارگردانی جواد افشار دوباره به تلویزیون بازگشت.

این بازیگر در مدت کوتاه حضور خود در ایران توانست اولین و بزرگترین فان پارک برفی در دیزین از جمله اسنو پارک، اسنو مبیل را طراحی و تاسیس کند." (اینکه خوب است! حداقل کاری انجام داده است که بنوعی برای زندگی تفریحی مردم در شرایط حکومت مسجد و گریه و حسینیه مفید است!)

***

حال با ذکر زندگی نامه بالا از فیلیپ ساپرکین چگونه میتوان عنوان خبری "فیلم تمسخر 500 چشم نابینا شده جوانان، از سوی روس‌های مقیم ایران" را به روسیه و شهروندان روس زبان چسباند؟! این اصلاً عملی نیست. بلکه فقط تحریف افسارگسیخته اطلاعات و تهاجم سیاسی روزمره به "روس" و روسیه در چهارچوب منافع پیمان آدمکشی "ناتو" قادر است چنین شیوه برخوردی از سوی "خبرنامه گویا" و همجنسان آن نظیر "بی بی سی"، "رادیو فردا"، "یورو نیوز"، تلویزیون "من و تو"، "دویچه وله"، "ایران پرس نیوز"، "پیک ایران" و "ایران امروز" را توضیح دهد. سیاست "خبرنامه گویا" و بویژه لنگه نحس جیره خوار آن "پیک ایران"، فقط و فقط بر نفرت پراکنی چندش آور از موضع راسیسم تاریخی و ایدوئولوژی داروینیسم تجربه شده کشورهای غربی علیه مردم روس زبان در جنگهای اول و دوم جهانی استوار است.

اکثریت مردم ایران در سال 1357 بدلیل 58 سال دیکتاتوری فاشیستی پهلوی و توقف رشد ملی جامعه از این طریق و نیز فقدان یک رهبری شایسته، ناچار شدند، از دست مار حکومت پهلوی به دامن افعی حکومت اسلامی پناه ببرند. تجارب تاکنونی، از جمله تبهکاری قلم بدستانی از جنس مأموران ساواک در "خبرنامه گویا" و "پیک ایران"، سندی است بر اینکه اکثریت شهروندان کشور یعنی اکثریت خاموش، بازهم بر سر تصمیم خود خواهند ایستاد و هر تلاش حامیان سیستم توحش قومگرایی آریایی را برای بازگشت دوباره به قدرت ناکام خواهند گذاشت.

توده های مردم از تجربه سیاسی شخصی و زندگی روزمره خود می آموزند، نه از اطلاعیه های احزاب و "شخصیت" های فرضی، و درست بدلیل همین تجارب، مردم ایران جهنم بحران سازی مداوم خارجی و اینبار چه بسا شرکت در جنگی بزرگ علیه فدراسیون روسیه را که ژورنالیسم دارودسته پهلوی برایشان ترسیم میکند قطعاً دوباره آزمایش نخواهند کرد.

***

مبارزه برای سرنگونی رژیم ترور اسلامی از مقابله عملی و فعالانه با دارودسته جنایتکار پهلوی جدا نیست!

***

اکبر تک دهقان

23 اردیبهشت 1402- 13 مه 2023

فصل های منتشر شده "یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران" (انتشار سوم):  

http://radikaldemokratik.blogspot.com/2023/01/blog-post.html

"برنامه سیاسی" در بلاگفا:

http://radikaldemokrat.blogfa.com

ــــــــــــــــــــ


شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۴۰۲

یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران- 13 (تأسیس یک نظام قضایی دموکراتیک)

 

یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران- 13

 

تأسیس یک نظام قضایی دموکراتیک

 

انحلال نهادهای قضایی ضد دموکراتیک و اسلامی

1- انحلال دادگاههای انقلاب اسلامی، دادستانی های انقلاب اسلامی، دادسراهای انقلاب اسلامی، نهادهای قضایی ویژه نظامی و مذهبی و ارگانهای وابسته به آنها در سراسر کشور. حق مردم ایران به مجازات همه مسئولین و مجریان صدور و اجرای احکام ظالمانه در ارگانهای فوق و طی همه دوران سلطه گری بیرحمانه رژیم اسلامی.

 

حقوق مردم ایران در برخورد به مجرمان و جنایتکاران رژیم اسلامی

2- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات بانیان و مسئولین مؤثر رژیم اسلامی بدلیل تأسیس یک نظام فاشیستی، نقض بیرحمانه حقوق دموکراتیک و انسانی مردم، توقف رشد جامعه و توسعه کشور و تخریب زندگی نسل های آینده. حق مردم به محاکمه و مجازات عناصر فعال دستگاه مذهب شیعه بدلیل ایجاد یک نظام دیکتاتوری تروریستی و تبدیل سنن و قوانین بربرمنشانه مذهبی عصر بدویت بمثابه سیستم سیاسی و قضایی مسلط بر ایران قرن بیستم و قرن بیست و یکم.

3- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه عناصر دخیل در تصمیم گیری و اجرای سیاست بی حقوق سازی زنان و تبدیل نیمی از جمعیت کشور به شهروندان تحت سرکوب، تبعیض، تحقیر و ترور روانی روزمره. حق مردم برای محاکمه و مجازات همه عناصر دخیل در سرکوب و لگدمال کردن هر روزه حقوق زنان به دلیل پوشش آنان و مخالفت آنان با حجاب اجباری تحمیلی.

4- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه شکنجه گران، بازجویان، عناصر گروههای ضربت و بازداشت و اعدام زندانیان، زندانبانان و همه عوامل شریک در ایجاد شرایط ترور و وحشت در زندانهای رژیم اسلامی. حق مردم به محاکمه و مجازات همه اعضاء تیم های گشت و ترور خیابانی شهروندان و تجسس در زندگی خصوصی مردم.

5- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات عاملین و مجریان طرح ضد مردمی و ضد ملی "انقلاب فرهنگی" در اردیبهشت ماه سال 1359. در این تهاجم بیسابقه به مراکز تحصیلی و علمی کشور هزاران نفر مورد ضرب و شتم واقع شده، صدها نفر کشته، زخمی و بازداشت شده و هزاران استاد دانشگاه، دانشجو و کارمند از دانشگاههای کشور اخراج شدند. عوامل این تبهکاری، چندین سال نیز دانشگاههای ایران را به تعطیلی کشانده، لطمات سنگینی به زندگی شغلی، اجتماعی، تحصیلی و سیاسی شهروندان و توسعه علمی کشور وارد آوردند، که نتایج آن بطور محسوسی در ایجاد محدودیت های متعدد در زندگی روزمره مردم بازتاب یافت.

6- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه بازاریان فعال در تأسیس و اداره ماشین سرکوب اسلامی که جناح افراطی آن را در کنار دستگاه روحانیت شیعه در آغاز حمام خون دهه 60 و ادامه جنگ تجاوزکارانه 8 ساله ایفا نمودند. حق جامعه به تمک دارایی های این تبهکاران.

7- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست حمام خون سال 1360 و بازداشت و اعدام هزاران زندانی سیاسی. حق مردم به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست هولناک اعدامهای دسته جمعی هزاران زندانی سیاسی در سال 1367.

8- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان نابودی بیرحمانه همه احزاب و سازمانهای سیاسی، سندیکایی و شورایی کارگران، دهقانان، زنان، جوانان و سایر اقشار دموکراتیک جامعه و یا برآمده از انقلاب بهمن از سال 1358 تا به امروز. بدون احزاب سیاسی و سازمانهای اجتماعی و سندیکایی هیچگونه امکانی برای دفاع از حقوق شهروندان نمی تواند وجود داشته باشد.

9- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه عوامل بازداشت، زندانی ساختن، شکنجه و اعدام و قتل شهروندان، فعالین سیاسی، سازماندهان و شهروندان بیگناه مناطقی خاص از کشور از سال 1358 و بویژه در بهار و تابستان سال فوق، سالهای بعد و اخیر در ترکمن صحرا، خوزستان، کردستان و سیستان و بلوچستان.

10- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست سلب آزادیهای عمومی و ممنوعیت فعالیتهای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، صنفی و سندیکایی توده های مردم و نیروهای دموکراسی پارلمانی، چپ و کمونیست در کشور. صاحبان جدید قدرت بلافاصله پس از روزهای 21 و 22 بهمن سال 1357 و سرنگونی رژیم پهلوی، سیاست سرکوب و تعقیب مردم خواهان حقوق دموکراتیک را در دستور کار خود قرار دادند.

11- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست سرکوب هولناک و حذف فیزیکی جامعه بهاییان کشور، مجازات طراحان و مجریان سیاست اعمال سرکوب و تبعیض علیه شهروندان غیر شیعه، غیر مسلمان و غیر مذهبی.

12- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان تحمیل شرایط معیشتی غیر انسانی به توده های مردم بویژه به توده های کارگران، دهقانان، اقشار فقیر و شهروندان مناطق کمتر توسعه یافته کشور.

13- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست سرکوب سیستماتیک حقوق زبانی، "قومیتی"، فرهنگی و محلی دهها میلیون نفر شهروندان آزادیخواه کشور.

14- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان، مجریان و همدستان ترور و سرکوب خانواده های جانباختگان، کارگران و سندیکالیست ها، مدافعین حق پوشش آزاد و حقوق زنان، بازنشستگان، روستاییان، نویسنده گان، هنرمندان، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و فعالین در شبکه های اجتماعی، اعضاء خانواده های زندانیان، دانشجویان، معلمان، استادان دانشگاهها، پژوهشگران، مدافعین حقوق نوکیشان مذهبی، مدافعین سقط جنین، مدافعین حقوق زنان و کودکان در منازعات طلاق، وکلای مدافع زندانیان و دگراندیشان، ورزشکاران، مدافعین حقوق بشر، مدافعین حقوق کودکان کار، معلولین، مدافعین حقوق مهاجرین افغانستانی و خارجیان، مدافعین حریم خصوصی شهروندان، مدافعین حقوق "قومیت ها" و حمایت از زبانهای مادری در کشور، حقوق کول بران و سوخت بران، همجنسگرایان، ایرانیان دو تابعیتی، فعالین حفظ محیط زیست و حیوانات، مخالفین جنگ و بحرانسازی، مخالفین تغذیه دسته جات مذهبی در جهان، فعالین اجتماعی باورمند به سایر مذاهب و"نواندیشان" دینی.  

15- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست تداوم جنگ تجاوزکارانه بمدت 8 سال، قتل و مجروح و معلول شدن صدها هزار نفر شهروندان کشور، نابودی بیش از 7 هزار شهر و روستا و ویرانی بخش اعظم تأسیسات زیربنایی کشور. حق مردم ایران به محاکمه و مجازات عناصر خارج از حکومت و کشور که نقش اصلی را در دلالی کالا، نفت و خرید و صدور سلاح بمنظور ادامه این جنگ تجاوزکارانه ایفا نمودند. حق مردم ایران به محاکمه و مجازات حامیان سیاسی در داخل و خارج از کشور که از ادامه جنگ تجاوزکارانه، کشتار مردم و نابودی ساختارهای اقتصادی تحت عنوان "دفاع از کشور" و انتقام جویی از شکست امپراطوری ساسانی در مقابل تهاجم اعراب مسلمان دفاع میکردند. رژیم اسلامی به عمد و با نقشه قبلی و در سایه این جنگ تجاوزکارانه، همه احزاب و سازمانهای سیاسی و صنفی کشور را نابود کرده، هزاران زندانی سیاسی و شهروندان آگاه را به جوخه اعدام سپرده، دهها هزار شهروند خواهان حقوق خویش را در زندانها خورد کرده و یا به خروج از کشور وادار ساخت. جریان حاکم اسلامی (حزب جمهوری اسلامی، حزب مؤتلفه اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، دستگاه مذهب روحانیت شیعه) از طریق ادامه این جنگ جنایتکارانه، تغییرات ساختاری اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی، مذهبی و روابط تجاری خارجی دلخواه طبقات سلطه گر بازاری، روحانیت و متحدین آنها از میان سرمایه داران را به سرانجام رسانده، و به نیروهای اجتماعی مدافع حیات آتی و دستگاه سرکوب گسترده خویش نیز در جامعه شکل دادند.

16- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان اقدامات نابودکننده اقتصاد صنعتی کشور و تبدیل تجارت غیر مولد بازاریان اسلامی به نظام اقتصادی حاکم و سیاست اقتصادی ضد مردمی و تبعیض آمیز. حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه غارتگران آشکار و پنهان ثروتهای مردم ایران به نفع وابستگان به قدرت حاکم، بازاریان و دستگاه مذهب شیعه.

17- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه طراحان و مجریان سیاست خارجی ماجراجویانه و تجاوزکارانه رژیم اسلامی و صرف میلیاردها دلار ثروتهای مردم فقیر ایران برای اهداف توسعه طلبانه سیاسی و مذهبی در منطقه خاورمیانه و جهان.

18- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه عاملین سیاسی و اجرایی مسئول در تخریب گسترده محیط زیست، تهدید خشکسالی کامل سرزمینی، ویرانی شرایط طبیعی حیات مردم و نسل های آینده کشور.

19- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه مسئولین و مدیران ادارات و سازمانهای دولتی که با هدف خودشیرینی و کسب مقام و موقعیت، بودجه های دولتی و دارایی های مردم ایران را به نهادها و برنامه های مذهبی اختصاص میدهند.

20- حق مردم ایران به محاکمه و مجازات همه همدستان سیاسی، مذهبی و اداری- اجرایی در کلیه سطوح پایینی و جنبی و پراکنده و متفرقه در دوره های مختلف در ارگانهای سیاسی، قضایی، نظامی، امنیتی، اقتصادی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی رژیم اسلامی و یا خارج از این ارگانها، و محلی یا سراسری، و یا در خارج از کشور در دوران سلطه گری آن.

 

لغو قوانین ضد دموکراتیک، اعلام قوانین جدید

21- لغو همه قوانین ضد دموکراتیک و یا قوانین متکی بر بنیادهای فکری مذهبی و جایگزینی آنها با قوانین دموکراتیک- شهروندی؛ به این منظور:

22- تأسیس فوری "نهاد ملی حقوقدانان کشور" متشکل از صرفاً حقوقدانان داخل کشور. نهاد مزبور به تشخیص خود میتواند از کمک های سایر حقوقدانان، از جمله کارشناسان غیر ایرانی نیز بهره بگیرد.

23- بکارگیری همه ظرفیت های حقوقی و تلاش حقوقدانان مردمی برای تنظیم هرچه سریع تر کتابچه اولیه قوانین عمومی جمهوری دموکراتیک. "نهاد ملی حقوقدانان کشور" بایستی طی 3 روز، موارد بسیار ضروری و با اهمیت روز را در موضوعات و حوزه های مختلف زندگی روزمره و یا مناسبات بین المللی کشور بصورت قوانین و آئین نامه های قابل اجرا تنظیم نموده و از طریق کتابچه ذکر شده منتشر سازد.

24- قوانین تهیه شده به ترتیب بالا تا تصویب نهایی در دو پارلمان سراسری کشور (مجلس شورای ملی، کنگره سازمان های اجتماعی) و ایجاد ارگانهای قضایی دائمی، بمثابه قوانین معتبر و مبنای صدور هر حکم قضایی ضروری خواهند بود.    

25- قوانین مزبور باید در اسرع وقت از سوی حقوقدانان، فعالین سازمان های غیردولتی، فعالین اجتماعی، سیاسی و علاقمندان به بازسازی سریع کشور وسیعاً در سمینارهای حرفه ای، تخصصی، عمومی، همایش های مردمی و رسانه های دولتی و بخش خصوصی، در سراسر کشور ترویج شده و به اطلاع عموم مردم رسانده شود.

26- الزام به همکاری مؤسسات دولتی و عمومی نظیر دانشگاه ها، مدارس، شهرداری ها، شوراهای روستاها، استانداری ها، ادارات دولتی، سندیکاهای کارگری و اتحادیه های دهقانی، سازمانهای زنان و جوانان و کارخانجات و شرکت ها در روشنگری پیرامون قوانین ضروری و رساندن کتابچه قوانین جدید به دست هر شهروند ساکن کشور.

27- فراخوان فوری یک کنگره سراسری از حقوقدانان، استادان، دانشجویان رشته های حقوق، کارشناسان و علاقمندان برای معرفی کتب دانشگاهی و اسناد آموزشی ضروری منطبق با نظامات قضایی دموکراتیک، بمنظور ادامه فعالیت هرچه سریع تر دانشکده های حقوق دانشگاههای کشور و ممانعت از بروز وقفه در این زمینه.

28- حق حقوقدانان کشور به ارائه پیشنویس اولیه قوانین مربوط به صنف خود به دولت و دو پارلمان سراسری کشور (مجلس شورای ملی، کنگره سازمان های اجتماعی). حق تشکل های مستقل حقوقدانان کشور به عضویت در "کنگره سازمان های اجتماعی" بمثابه ارگان دموکراسی مستقیم.

 

ایجاد یک نظام قضایی مستقل و منتخب 

29- ایجاد یک نظام قضایی مستقل از دولت، مستقل از صاحبان ثروت، شرکت ها و مؤسسات اقتصادی، و مصون از تأثیر پذیری از سنتهای ارتجاعی و یا قومی، از مذاهب، افراد متنفذ، احزاب سیاسی، قدرتهای بین المللی و نهادهای با نفوذ در جامعه.

30- انتخابی بودن کلیه قضات، دادستان ها و زندانبانان از سوی دو پارلمان سراسری کشور (مجلس شورای ملی، کنگره سازمانهای اجتماعی)؛ تأیید صلاحیت هر قاضی، دادستان و زندانبان از سوی نهادهای منتخب مردم در هر ناحیه (شورای روستا، شورای شهر، شورای استان).

31- در نظام قضایی دموکراتیک همواره اصل بر برائت است. در نظام قضایی دموکراتیک تمرکز بر ایجاد شرایط مناسب بمنظور رشد شخصیتی، شغلی، اجتماعی، فرهنگی و تغییرات رفتاری زندانیان و نه خورد کردن شخصیت فردی آنها است.

32- نظام قضایی دموکراتیک در همه شرایط و روندهای قضایی کشور، نه بر انتقام جویی دولتی، بلکه بر عدالتخواهی و مجازات متناسب و متمدنانه، مدارای لازم با مرتکبین جرائم نسبتاً سبک و رفتار سازنده با آنان استوار خواهد بود.

33- حذف حکم اعدام از نظامات حقوقی کشور؛ ممنوعیت هرشکلی از شکنجه بازداشت شده گان، ممنوعیت اعمال هرگونه فشارهای روحی و تهدیدات غیر انسانی علیه زندانیان. بی اعتباری هرگونه اعتراف گیری تحت شرایط اعمال فشارهای جسمی و روحی علیه زندانیان.

 

محاکمات و زندان ها

34- علنی بودن کلیه محاکمات؛ در موارد استثنایی، نظر وکلای مدافع و رأی ارگان قضایی مربوطه تعیین کننده است.

35- الزامی بودن حضور هیئت منصفه، الزامی بودن و حق داشتن وکیل مدافع برای کلیه متهمین.

36- عدم تأسیس هیچگونه دادگاه و نهاد حقوقی کشوری و یا استانی ویژه و موازی؛ همه نهادهای قضایی در کشور تابع قوانین، آئین نامه های عمومی، سازماندهی و شیوه صدور حکم یکسان خواهند بود.

37- تقدم اکید بیطرفی قضات در محاکمات؛ حق مسلم شهروندان برای درخواست تغییر یک حکم قضایی، در صورتی که شواهدی مبنی بر نقض بیطرفی از سوی قاضی در دسترس قرار گیرد.

38- نظارت مستقیم و منظم دو پارلمان سراسری (مجلس شورای ملی، کنگره سازمانهای اجتماعی) و شوراهای شهرها و استانها بر روال و امور زندانهای کشور.

39- تضمین یک روال منظم و دارای حداقلی از محدودیت های امنیتی برای تماس زندانیان با خانواده های خود و از این طریق: کمک مؤثر به حفظ بنیانهای خانواده گی و فامیلی زندانیان. مرخصی منظم برای زندانیان بویژه در مورد جرائم نسبتاً سبک.

40- گسترش امکانات کار تولیدی، آموزش و ورزش برای مجرمین در زندان ها. شناسایی استعدادهای شخصی زندانیان و ایجاد امکانات شکوفایی آنها مستقل از میزان و نوع جرائم. تقسیم بخش اعظم درآمدهای زندانیان از فعالیت های تولیدی در محیط زندان میان خانواده های نیازمند زندانیان و خانواده های شاکیان خصوصی. 

 

جنایات رژیم اسلامی، بویژه در دهه 60

41- تعیین یک هیئت رسیده گی ملی متشکل از حقوقدانان، فعالین سیاسی، زندانیان سیاسی سابق و خانواده های زندانیان و جانباختگان برای مطالعه و شناخت همه پرونده های قضایی مربوط به قربانیان رژیم اسلامی طی بیش از 4 دهه سلطه گری آن. این بویژه به برنامه ریزی و بحث و تصمیم گیری های مسئولین دولتی در ارتکاب جنایات رژیم اسلامی طی حمام خون سال 1360 و سال های پس از آن مربوط میگردد. یافتن همه طراحان، مجرمین، همدستان و حامیان سیاسی- تبلیغی این جنایات هولناک در هر سن و هر تابعیت جدید دولتی و در هر کشوری که در آن ساکن شده باشند.

 

انحلال ارگانهای اجرایی دستگاه قضایی اسلامی

42- انحلال و برچیدن ارگانهای سرکوب اسلامی نظیر سپاه پاسداران، نیروی بسیج سپاه پاسداران، گشت های خیابانی، نهادهای کنترل روابط شخصی و پوشش شهروندان، انواع "حراست" ها، ارگانهای "ضد شورش" و نظایر آنها. انتقال همه اموال و دارایی ها و اماکن نهادهای بالا به "نهاد ملی مالکیت عمومی".

43- انحلال و برچیدن دادستانی های انقلاب اسلامی و ارگانهای گشت و اطلاعات مختلف رسمی و غیر رسمی وابسته به این نهادها. انتقال همه مؤسسات مالی، اقتصادی، انواع مالکیت ها و یا سهام شرکت ها و طلب های متعلق به این ارگانها به "نهاد ملی مالکیت عمومی".

44- انحلال و برچیدن واحدهای امنیت و اطلاعات داخلی کنونی و تشکیل نهاد جدید حفاظت از امنیت کشور؛ دارایی ها و اموال واحدهای امنیت و اطلاعات داخلی به نهاد جدید حفاظت از امنیت کشور منتقل میگردند. نهاد مذکور تحت مسئولیت مستقیم دو پارلمان سراسری کشور (مجلس شورای ملی، کنگره سازمانهای اجتماعی) فعالیت خواهد کرد.

45- تأسیس یک نهاد واحد انتظامات شهری (پلیس) با قوانین واحد در سراسر کشور و جدایی همه ارگانهای سیاسی و اطلاعاتی تاکنونی از نهاد تازه تأسیس.

46- انحلال و برچیدن دسته جات سرکوب اسلامی نظیر انجمن های اسلامی و بسیج سپاه پاسداران و نهادهای موسوم به "حراست" از کارخانجات، ادارات و محلات.

47- تعیین موازین و مقررات حفاظت در مراکز کار، آموزش و سکونت از طریق تشکلهای مستقل مردم و همکاری ارگانهای قضایی و امنیتی کشور در این زمینه.

 

بی اعتباری احکام ظالمانه صادر شده در رژیم اسلامی

48- اعلام بی اعتباری احکام اعدام صادر شده در رژیم ترور اسلامی و آغاز بررسی همه موارد فوق بر اساس موازین دموکراتیک طی یک برنامه زمانبندی شده.

49- اعلام بی اعتباری احکام بازداشت صادره و احکام قضایی اجرا شده بویژه بدلایل سیاسی، فرهنگی، مذهبی، عقیدتی، جنسی/جنسیتی و نظایر آن از سوی ارگانهای سرکوب رژیم اسلامی و بررسی مجدد موارد فوق بر اساس موازین دموکراتیک.

50- ایجاد یک نهاد ملی برای اعاده حیثیت از تمامی جانباختگانی که به دلایل اتهامات بی پایه  جنسی/جنسیتی طعمه دستگاه آدم کشی اسلامی گشته و یا عضوی از اعضاء بدن خود را از دست داده اند. پرداخت خسارات مالی به بازمانده گان این جانباختگان.

 

نظام دموکراتیک و احکام اجرا شده علیه عناصر رژیم پهلوی

51- احکام "قضایی" صادر شده علیه عناصر رژیم پهلوی در اوائل تصرف قدرت توسط رژیم اسلامی در سالهای 1357 و 1358 نباید موضوع تجدید بررسی قرار گیرند. تنها در صورت تصویب دو پارلمان سراسری کشور، موارد منفرد و بعنوان یک استثناء، میتوانند موضوع بررسی دوباره بحساب آیند. شکنجه گران و قاتلان مردم طی 58 سال سلطه گری هولناک رژیمهای پهلوی، موضوع "دادخواهی" جامعه نظیر شهروندان آزادیخواه، مبارز، ملی و قربانیان رژیمهای پهلوی و اسلامی محسوب نمی شوند.*1  

52- احکام فوق در شرایط غلیان احساسات عمومی برای انتقام گیری از سرکوبگران، تحت شرایط خواست بحق مردم برای مجازات مجرمین اصلی، در لحظات غلبه هرج و مرج ویژه هر شرایط انقلابی، وقوع حوادث سیاسی پی در پی و خارج از کنترل و فقدان یک دستگاه قضایی جدید، بسرعت صادر و فوراً اجرا شده اند، و در واقع جزء حوادث جاری روزهای انقلاب بهمن 57 و سرنگونی رژیم پهلوی محسوب میگردند. شرایط انقلابی انتهای سال 1357 تا اوائل سال 1358، یعنی لحظات سرنگونی رژیم پهلوی، از آن جمله و بویژه: خواست بحق توده های میلیونی سرکوب شده گان و جانباختگان در رژیم سلطنتی، خود یک موقعیت حقوقی ویژه ای را تشکیل میدهد که نمیتوان آن را بطور دلبخواهی به هر دوره دیگری تسری داد و تاکنون نیز چنین اقدامی در موازین حقوقی رایج سابقه نداشته است.  

 

کیفرخواست نظام دموکراتیک علیه دارودسته پهلوی

53- کیفرخواست نظام دموکراتیک آتی علیه همه ناقضان حقوق مردم ایران در دوران سلطه گری رژیم کودتایی محمدرضا پهلوی.

54- حق اعلام جرم دستگاه قضایی دموکراتیک آتی علیه کلیه عناصر و وابستگان به دستگاه شکنجه و اعدام ساواک. اعلام جرم دستگاه قضایی دموکراتیک علیه همه اشخاص و مؤسسات متعلق به بقایای رژیم ساواک و یا شرکتهای غربی که بنحوی از نظام شکنجه و اعدام ساواک علیه مردم ایران دفاع کرده و یا هم اینک دفاع میکنند.

55- حق اعلام جرم دستگاه قضایی دموکراتیک آتی علیه همه احزاب و عناصری که از سیاستهای رژیمهای پهلوی علیه مردم ایران در طی 44 سال اخیر دفاع کرده و یا دفاع میکنند. چنین احزاب و افرادی نباید حق فعالیت سیاسی قانونی در جمهوری دموکراتیک در سطح امکانات ورود به سیستم را کسب کنند. مدافعین کودتاهای ضد ملی و ضد دموکراتیک سوم اسفند 1299 و 28 مرداد 1332 و سیاستهای ناشی از این کودتاها، صلاحیتی برای فعالیت قانونی در حد ورود مجدد به نظام دولتی، قانونگذاری و قضایی کشور نخواهند داشت.

56- حق اعلام جرم دستگاه قضایی دموکراتیک آتی علیه احزاب و عناصری که بازگشت دیکتاتوری فاشیستی سلطنتی را بمثابه هدف سیاسی خود دنبال کرده اند، یا هم اینک چنین هدفی را تعقیب میکنند.

57- حق اعلام جرم نظام دموکراتیک آتی علیه همه غارتگران و دزدان ثروتهای مردم ایران در دوران سلطه گری رژیم پهلوی و همدستان دولتی و غیر دولتی خارجی آنها.

58- حق اعلام جرم دستگاه قضایی دموکراتیک آتی علیه عناصر موسوم به "خانواده پهلوی" و بازمانده گان و وارثین ثروتهای آنان بدلیل به غارت بردن صدها میلیون دلار (و هم اینک میلیاردها دلار) ثروتهای مردم فقیر ایران و سوء استفاده شخصی و سیاسی از آن طی 44 سال. همه ثروتهای تحت مالکیت این "خانواده" و مسئولین و ثروتمندان فراری حکومت پهلوی از روز 28 مرداد سال 1332 تا لحظه سرنگونی رژیم اسلامی بنا اصول معتبر حقوق دموکراتیک در جهان کنونی متعلق به مردم ایران است و باید به خزانه کشور بازگرانده شوند. جمهوری دموکراتیک باید تیم های توانمندی از حقوقدانان داخلی و بین المللی را بمنظور اعاده حقوق مردم ایران در این رابطه بکار گیرد.

59- حق اعلام جرم دستگاه قضایی دموکراتیک آتی کشور علیه افراد، احزاب و رسانه های فارسی خارج از کشوری که بیکباره و بطور هم آهنگ و سازمانیافته با تبلیغات سیاسی افراطی بنفع عناصر "خانواده پهلوی" تحت عناوین "شاهزاده"، "ولیعهد"، "شاهدخت" و "شهبانو"، به خون هزاران شکنجه شده، جانباخته و زندانی سیاسی در رژیم ساواک لگد زده، از شرایط غیبت مردم و ضعف ملی جامعه ایران سوء استفاده کرده، و تلاش کردند، این دارودسته را به یک آلترناتیو سیاسی علیه اراده مردم اسیر ایران مبدل سازند.

60- در جمهوری دموکراتیک ایران باید بخشی از رسانه های فارسی خارج از کشوری نه بمثابه رسانه بمعنای حرفه ای و صنفی آن، بلکه بمثابه سازمانهای سیاسی راست افراطی وابسته به دولتهای امپریالیستی و مدافعین احیاء دیکتاتوری پهلوی به ثبت رسانده شده، و فعالیت رسانه ای قانونی آنها در ایران با این چهارچوب حقوقی هماهنگ گردد.

 

کیفرخواست علیه مسئولین تبهکار و یا اشتباه کار در اپوزیسیون رژیم اسلامی

استقرار رژیم فاشیستی اسلامی در سال 1357 بکمک همه جانبه احزاب و سازمانهای متعدد و بعضاً حتی غیر مذهبی امکانپذیر گشت. این رژیم جنایتکار همچنین بکمک اشتباهات و همدستی غیرمستقیم با آن توسط برخی عناصر و دسته بندیها در سازمانهای سیاسی اپوزیسیون تقویت و تثبیت گردید. نظام قضایی دموکراتیک آتی باید همه این موارد را یک به یک بررسی نموده و حقوق مردم ایران در این رابطه را اعاده نماید:

61- حق مردم ایران به اعلام جرم علیه مسئولین جریان "نهضت آزادی ایران" بدلیل نقش بسیار مهم و تعیین کننده آنان در سقوط کشور به جهنم فاشیسم اسلامی. حق مردم ایران به اعلام جرم علیه مسئولین "جبهه ملی ایران" بدلیل شرکت فعال در بنیانگذاری یک نظام فاشیستی علیرغم شناخت آنان از خصوصیات چنین نظامی. حق مردم ایران به اعلام جرم علیه مسئولین "حزب توده" بدلیل حمایت وسیع سیاسی- تبلیغی آنان از تأسیس و تثبیت رژیم ترور اسلامی، علیرغم اینکه خود تحت هیچگونه محدودیت تاریخی، ایدوئولوژیک، فرهنگی، طبقاتی و شخصی ناشی از وابستگی به دستگاه روحانیت فاشیستی، ضد کمونیستی و بازاریان قرار نداشتند. هیچیک از مسئولین چنین اقدامات تبهکارانه ای تا به امروز نه اقدام خود را محکوم ساخته، نه استعفاء داده و نه برکنار شده اند.

62- حق مردم ایران به اعلام جرم علیه مسئولین سازمان چریکهای فدایی خلق ایران که در خرداد ماه سال 1359 با کشاندن این سازمان به دنبال رژیم اسلامی و همدست آن "حزب توده"، این سازمان سیاسی بزرگ را به نابودی کشانده، آشکارا اپوزیسیون ترقیخواه رژیم خمینی را خلع سلاح نمودند. این اقدام سیاسی غیر قابل انتظار نقشی انکارناپذیر در تثبیت سریع تر رژیم ترور اسلامی، شروع حمام خون سال 1360 و شکست قطعی انقلاب بهمن ایفا کرد. هیچ سازمان سیاسی کشور قادر نبود جایگاه این سازمان بزرگ و مؤثر اپوزیسیون را اشغال نموده، از شکست کامل انقلاب بهمن جلوگیری کرده، یا شکست این انقلاب را به تأخیر اندازد. رهبری حزب توده و "اکثریت" اما تنها مسئولیت یک وجه کاملاً مؤثر از روند فروپاشی این سازمان بزرگ اپوزیسیون را در پرونده اقدامات خود دارند.

محافل غیر مبارز و بی انگیزه شبه چپ لیبرال راست نیز که عناصر آنها از زندان آزاد شده و یا از خارج از کشور وارد شده بودند، از آن میان: سازمان جدید التأسیس "کومه له"، همه هم و غم و تبلیغات سیاسی گمراه کننده و کینه توزانه خود را تحت عنوان "مبارزه ایدوئولوژیک"، نظیر حزب توده و جریان "اکثریت"، متوجه تضعیف، ایجاد انشعاب و فروپاشی این تنها پیوند ملی و نیروی چپ قابل اعتماد کشور نمودند. این عناصر و جریانات بی مسئولیت، غیر دموکراتیک و غیر ملی مدام با انجام تبلیغات مسموم خود علیه مبارزه سازمان فدایی با رژیم ساواک، به حزب توده و تئوریهای تسلیم طلبانه آن مشروعیت بخشیده، نیروی جوان و بی تجربه تشکیلات را در برابر رهبری "توده ای" سازمان فدایی خلع سلاح نموده و موقعیت این جریان را در تشکیلات و جامعه تقویت میکردند. سرعت غلبه "اکثریتی" ها بر رأس سازمان چریکهای فدایی خلق ایران عمدتاً به این دلیل میسر گشت.*2 تبهکاری عناصر فوق از درون و بیرون سازمان، موجب وارد آمدن خسارات سنگین سیاسی و اخلاقی نیز به نیروهای مبارز و شهروندان مخالف رژیم اسلامی بطور کلی و برای همیشه گشت. تبدیل این سازمان پس از انشعاب به دنبالچه یک رژیم فاشیستی، همچنین برای چندین دهه بشدت به روح امید، کار تشکیلاتی و فعالیت مبارزاتی جامعه در شرایط جدید و میان نسل جوان آسیب زد. هیچیک از عناصر اصلی این جریانات نیز تاکنون نه اقدام خود را محکوم ساخته، نه استعفاء داده و نه برکنار شده اند.

اعضاء و بنیانگذاران این سازمان، متعلق به نسل جوان پس از کودتای 28 مرداد سال 1332، با فعالیت منضبط تشکیلاتی و مبارزات فداکارانه غیر قابل تصور خود، در کشور ایران پیوندهای ملی جدید، مردمی، سراسری و امیدوارکننده ایجاد نموده بودند. بدلیل سلطه دارودسته ضد ملی پهلوی، 58 سال دیکتاتوری پلیسی آن و از این طریق: توقف رشد ملی جامعه و سپس در شرایط قدرت گیری نیروهای ماقبل سرمایه داری روحانیت و دلالان بازار و ضدیت علنی آنان با ساختار پایه ای ملت ایران، نابودی آگاهانه و هدفمند این سازمان خیانتی بزرگ علیه ملت و کشور ایران نیز محسوب میگردد.

63- حق مردم ایران به اعلام جرم علیه مسئولین حزب دموکرات کردستان ایران و سازمان کومه له (در مقطع فوق تحت عنوان: "کومه له" و "حزب کمونیست ایران") که طی یک درگیری مسلحانه گسترده و صرفاٌ با اهداف تأمین منافع شخصی و گروهی در مناطق روستایی و کوهستانی کردستان ایران، خسارات سنگینی به مردم و جنبش ترقیخواهی در کشور وارد آوردند. در این جنگ داخلی پرخسارت که پس از درگیریهای پراکنده سالهای اولیه، از سال 1363 تا سال 1367 بطور سراسری ادامه یافت، بیش از 1000 نفر از مردم مبارز ایران که به دو طرف درگیری مسلحانه تعلق داشتند جان باختند و از تعداد مجروحین و معلولین اطلاعی در دست نیست. کشمکش مسلحانه فوق به اعتماد ساکنان استانهای غربی و سراسر کشور به احزاب سیاسی آسیب زده، صدها نفر را وادار به ترک صفوف دو حزب ساخته، پیوستن نیروهای جدید به هر دو حزب را نیز متوقف کرده، در انتها به خاتمه فعالیت سیاسی متشکل این احزاب در مناطق داخلی کردستان ایران منجر گشت. اقدامات مسلحانه "کومه له" و "دموکرات" علیه یکدیگر و سپس دو جناح حزب دموکرات علیه یکدیگر در شرایط اعدامهای دسته جمعی رژیم ترور اسلامی، عملاً نقش مکمل سیاست قتل عامهای زندانیان سیاسی را ایفا کرده، بدون تردید به تثبیت قطعی این رژیم فاشیستی و بیدفاع شدن زندانیان سیاسی کمک نمود. به احتمال زیاد، تعداد جانباختگان در این درگیریهای درونی طی مراحل مختلف آن، با تعداد جانباختگان جنایات رژیم اسلامی در غرب کشور برابر است.

هر دو حزب مذکور تابحال موضوعات واقعی مربوط به این درگیری غیر انسانی و غیر موجه را مسکوت گذارده، از انتشار اطلاعات ضروری برای جامعه خودداری کرده اند. روستاییان زحمتکش دو استان غرب کشور مکرراً با ارسال نامه هایی با نام های واقعی و امضاء های شخصی خود به این دو جریان و سازمانهای سیاسی دیگر، خواهان توقف درگیریهای مسلحانه میان دو حزب میشدند. اما رهبران قدرت طلب و غیر دموکراتیک، که هزینه های مالی جنگ میان خود را نیز از طریق بودجه دولتی مردم فقیر عراق تأمین میکردند، نیازی ندیدند به خواسته های بحق شهروندان ساده و صلح دوست کشور اعتناء کنند.*3 هیچیک از دو حزب مذکور بدلیل نقش آگاهانه خود در توسل به این سیاست، حتی زحمت یک انتقاد از خود جدی و یک عذرخواهی ساده از مردم ایران را نیز به خود نداده اند و تا به امروز هم هیچ فرد مسئولی به این دلیل استعفاء نداده و برکنار نشده است.

64- حق مردم ایران به اعلام جرم علیه عناصر مسئول در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت در کردستان عراق و عناصر مسئول در سازمان "راه کارگر" در کردستان عراق در مقطع سال 1364. جریان موسوم به "کمیته مرکزی" در سازمان و جناح اپوزیسیون آن موسوم به "شورای عالی" و عناصر مسئول جریان موسوم به "راه کارگر"، در روز 4 بهمن سال 1364 بطور آگاهانه و طی زمینه سازی از طریق اقدامات متعدد قبلی، یک درگیری مسلحانه درونی را به این تشکیلات تحمیل کرده و باعث کشته شدن 5 نفر و زخمی شدن گروه دیگری شده، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت را به انحلال کشاندند. این کشمکش ارتجاعی در میانه جهنم اعدامهای مبارزین توسط رژیم اسلامی، زیر ضرب بودن مداوم زندانیان سیاسی و خانواده های داغدار و شرایط شکست انقلاب بهمن در جامعه بوقوع پیوست. در نتیجه این رویداد، یک سازمان سیاسی مبارز و هنوز نقطه امید بخشی از اقشار دموکراتیک جامعه نابود گشته، تحکیم قدرت رژیم اسلامی علیه مردم بازهم تسهیل شده، و ناامیدی و تشتت فکری در جامعه، در میان مبارزین در کشور و زندانیان سیاسی تشدید شد. از میان مسئولین اصلی این اقدام فاجعه بار هنوز هیچیک به اقدام و مقاصد خود بطور واقعی و جدی اعتراف نکرده، کسی نیز دراین رابطه استعفاء نداده و برکنار نشده است.*4

65- حق مردم ایران به اعلام جرم علیه مسئولین طراحی و اجرای "عملیات فروغ جاویدان" در مرداد ماه سال 1367 از سوی سازمان مجاهدین خلق ایران. سرنوشت این عملیات یعنی شکست نظامی و تحمیل تلفات سنگین انسانی به مجاهدین و شهروندان مبارز کشور با تکیه بر محاسبات ساده نظامی و سیاسی و مقایسه قدرت نظامی طرفین درگیری از پیش معلوم بود. با مراجعه به کمترین سطحی از برخورد عقلانی هم نمی توان پذیرفت که امکان موفقیت چنین عملیات بشدت نابرابری میتوانست وجود داشته باشد. از این رو در این واقعیت نباید تردید کرد، که رهبری این سازمان نیز از این سرنوشت تلخ احتمالی مطلع بود. رهبری مجاهدین به احتمال زیاد در پاسخ به نیازهای تحکیم قدرت خود در رأس این سازمان و تضمین موقعیت آتی خویش، به طراحی و اجرای عجولانه این عملیات خودکشی نظامی روی آورد.

عملیات فروغ جاویدان سازمان مجاهدین طی کمتر از 5 روز بساده گی قابل پیش بینی شکست خورد. طبق محاسبات ادعایی این سازمان، نیروهای نظامی آن می بایستی بدون برخورد با هیچ مانعی و فقط از طریق جاده، مستقیماً به تهران میرسیدند. شکست این عملیات با تلفات هزاران کشته و مجروح از سازمان مجاهدین خلق همراه بوده، دهها نفر اسیر بیدفاع نیز بلافاصله از سوی دژخیمان رژیم اسلامی به جوخه اعدام سپرده شدند. این اقدام رهبری سازمان مجاهدین به دور جدیدی از اعلام و تبلیغات قدرقدرتی و "حقانیت" دروغین رژیم اسلامی علیه جامعه و نیروهای اپوزیسیون منجر گشت.

خسارات انسانی و سیاسی این عملیات بیهوده و زیانبار اما فقط به موارد هولناک بالا محدود نگشت. رژیم اسلامی که از سال 1360 به بعد همواره مترصد لحظه مناسبی برای قتل عام همه زندانیان مقاوم بود، بسرعت دست بکار شد و از این شرایط حداکثر استفاده را برای ارتکاب جنایتی بزرگ علیه مردم ایران بعمل آورد. طی روزهای پس از شکست عملیات نظامی مجاهدین، هزاران زندانی سیاسی بیدفاع بصورت گروهی و بشیوه ای بربرمنشانه به قتل رسیده و در گورهای دسته جمعی و گمنام به خاک سپرده شدند. تاکنون هیچک از مسئولین و طراحان سیاسی و یا نظامی عملیات فروغ جاویدان نه از خود انتقاد کرده اند، و نه در این رابطه استعفاء داده و نه برکنار شده اند.

 

حق جامعه بر اعمال مجازات غیر قابل بخشوده گی در موارد زیر:

66- توسل به قدرت سیاسی، نیروی نظامی/امنیتی/پلیسی و موقعیت حزبی، بمنظور بازداشت، آزار، شکنجه و قتل شهروندان کشور؛ اعمال بی حقوقی علیه زنان بمثابه نیمی از جمعیت کشور.

67- سوء استفاده از قدرت جسمی مردانه بمنظور ضرب و شتم و قتل دختران و زنان؛ سوء استفاده از قدرت جسمی مردانه بمنظور ضرب و شتم و یا قتل کودکان و خردسالان.

68- قتل آگاهانه فردی که در موقعیت ضعیف اجتماعی و یا حالت بی خبری از محیط قرار دارد (فقیر، غیر شاغل، مسن، تمایل جنسی متفاوت، شخص بیهوش و یا در خواب، معلول جسمی یا ذهنی، بیمار، زخمی، مست، معتاد، ناآشنا به محیط و یا شهروند خارجی).

69- سوء استفاده جنسی سازمانیافته و آگاهانه از کودکان و نوجونان؛ سوء استفاده از کودکان و نوجوانان برای نگهداری، حمل و نقل، خرید و فروش و مصرف مواد مخدر؛ سوء استفاده از کودکان و نوجوانان برای ارتکاب قتل؛ آموزش کودکان و نوجوانان برای اقدام به ارتکاب جرم و کشاندن کودکان و نوجوانان به درون باندهای مجرمین؛ سوء استفاده از کودکان و نوجوانان بمنظور انجام فعالیت های خطرناک در محیط کار.

 

الغاء تمرکز سیاسی ضد دموکراتیک در حوزه دستگاه قضایی

70- انتقال دستگاههای اداری/پرسنلی نهاد عالی حفاظت از قانون اساسی کشور به شهر تبریز.

71- انتقال دستگاههای اداری/پرسنلی شورای عالی قضایی کشور به شهر کرمان.

72- انتقال دستگاههای اداری/پرسنلی دادستانی کل و شهربانی کل کشور به شهر سنندج.

 

سمینارهای روشنگرانه حقوقی برای عموم مردم

73- ایجاد امکان برای برگزاری مداوم و منظم سمینارهای روشنگرانه قضایی در سراسر کشور. دولت، دانشگاهها، جمعیت حقوقدانان کشور و سایر سازمانهای اجتماعی باید با ایجاد سازماندهی ضروری، امکان برگزاری سمینارهای عمومی را برای جامعه و علاقمندان فراهم کنند. در این سمینارها باید قوانین جدید و روندهای قضایی مربوط به آنها، بویژه در امور خانواده، کار و امور اجتماعی و شرکت ها، در سطح جامعه و بطور قابل فهم برای توده های مردم ترویج گردند. حقوقدانان و دانشجویان همچنین در چنین سمینارهایی باید به سوالات و معضلات حقوقی مردم پاسخ گفته، بازسازی و فعالیت نظام قضایی جدید کشور و دفاع شهروندان از حقوق دموکراتیک خود را تسهیل سازند.

 

دستگاه قضایی و مقابله با ترور روانی شهروندان

74- تحقیرهای "قومیتی" و خصومت ورزی علیه تعلقات زبانی و فرهنگی در جامعه ایران یک معضل بزرگ ملی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است. این فرهنگ و عملکرد چندش آور با چنین ابعاد وسیعی، ویژه جامعه ایران بوده، با توجه به شواهد مسلم، در هیچیک از کشورهای همسایه و غیرهمسایه سابقه ندارد. پدیده نفرت انگیز فوق با استقرار رژیمهای ضد ملی و وابسته پهلوی از طریق دو کودتای امپریالیستی سوم اسفند سال 1299 و 28 مرداد سال 1332 در جامعه ایران ریشه گرفت و پس از همدستی اکثریت "روشنفکران" جامعه با استقرار و تثبیت یک رژیم فاشیستی و سپس شکست انقلاب بهمن در سال 1360، در شرایط یأس و افسرده گی عمومی، تخریب روحی و بی اعتباری ارزشهای انسانی و فرهنگی جامعه نیز به پدیده ای افسارگسیخته مبدل شد.*5

75- هدف از تحقیرهای "قومیتی"، زبانی، جنسی و فرهنگی شهروندان، توسل به ترور روانی مردم عادی بمنظور جلوگیری از رشد ملی، رشد شخصیتی و رقابت برابر حقوق آنان در بازار کار و بازار مشاغل سازمانهای دولتی و از این طریق: انحصار منابع ثروت و قدرت در دست جریان داروینیستی و راسیستی وابسته به "قوم پارس" باستان یعنی لیبرالهای راست، راست افراطی و فاشیستی است. عناصر این جریان نه دیروز و نه امروز به ساختاری بنام ملت ایران و برابر- حقوقی شهروندان اعتقادی نداشته و ندارند، آن را تحقیر کرده و مورد تمسخر قرار میدهند. ترور شخصیتی، صدمه زدن به اعتماد بنفس شهروندان و ایجاد احساس اضطراب و ترس و گناه و بدهکاری در بخش بزرگی از جامعه، بیان همین بی اعتقادی به ملت، انکار کاراکتر انسان آزاد و دنبال کردن سیاست دشمنان انقلاب مشروطیت و جنبش ملی یعنی محمدعلی شاه قاجار، رضاخان میرپنج، محمدرضا پهلوی و روح الله خمینی است.

76- امر بازسازی کامل اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه ایران پس از دهه ها دیکتاتوری فاشیستی، بدون غلبه کامل و هر چه سریع تر بر فرهنگ تحقیرهای شخصی و اجتماعی روزمره شهروندان غیر ممکن است. جامعه باید در آغاز تلاش بزرگ خود برای انجام تغییرات ریشه ای در کشور حساب خود را با مجریان و عاملین ترویج چنین فرهنگ و سیاست اجتماعی ضد ملی و غیر انسانی روشن سازد.

77- جامعه باید از طریق نظام آموزش عمومی و روشنگری سیستماتیک، از پایین ترین سطوح آموزشی و خانواده با این پدیده غیر انسانی مقابله کند. اما حل قطعی و سریع این معضل سیاسی و فرهنگی، همچنین به اقدامات ضروری دستگاه قضایی دموکراتیک نیز نیازمند است.

78- حق مردم ایران به اعلام جرم علیه هر فرد و نهاد و رسانه و مؤسسه ای که در زندگی روزمره دست به تحقیر "قومیتی"، زبانی، جنسیتی و فرهنگی شهروندان میزند. پذیرش کامل و پیشاپیش هزینه های وکالت چنین شکایاتی صرفنظر از نتایج شکایات از سوی دستگاه قضایی کشور.

79- لغو حق فعالیت احزاب سیاسی، رسانه ها، انتشاراتی ها، نهادهای اجتماعی و تعطیل حسابهای شبکه های اجتماعی افراد و مؤسساتی که چنین اقدامات ضد شهروندی و ضد ملی را ترویج کنند. عدم اجازه فعالیت سیاسی و یا کسب موقعیت در سازمانهای اجتماعی و صنفی برای چنین افرادی. عدم استخدام چنین افرادی در سازمانهای دولتی بویژه نظام آموزشی کشور، در نهادهای قضایی، امنیتی و نظامی. عدم پذیرش چنین افرادی بعنوان طرف قراردادهای تجاری با مؤسسات دولتی.

80- حق جامعه به مجازات و سلب تابعیت ایرانی از افرادی که به طرق مختلف و بویژه بطور منظم و آگاهانه، دست به تحقیر مردم بدلایل زبان، "قومیت"، جنسیت، تعلقات فرهنگی، مذهبی، عقیدتی، جغرافیایی و یا ملیت غیر ایرانی زده، و به همبستگی ملی و شهروندی در جامعه ایران آسیب میزنند. چنین افرادی با تحقیر مداوم میلیونها نفر از شهروندان کشور، عملاً بی اعتنایی و بی نیازی خود به حق تابعیت ایرانی و عدم وجود علائق و احساسات مشترک با بخش بزرگی از ملت ایران را بنمایش میگذارند. دلایل سیاسی، شغلی و یا عادات فرهنگی- محلی و سوابق تاریخی نمیتوانند هیچ شکلی از تحقیر و ترور روانی مردم را توجیه کنند. چنین متهمینی در صورت محکومیت قضایی و از دست دادن تابعیت ایرانی خود باید بتوانند با ویزای توریستی در ایران زندگی کنند، اما از برخی از حقوق سیاسی مهم خود که اهمیت ملی دارند محروم خواهند شد. جمهوری دموکراتیک باید طی دو سال، پدیده شرم آور تحقیرهای "قومیتی"، زبانی، فرهنگی و جنسیتی شهروندان، این پرچم هویت فرهنگی رژیمهای دیکتاتوری در ایران را در وجوه اساسی آن ریشه کن سازد.

***

مبارزه برای سرنگونی رژیم ترور اسلامی از مقابله عملی و فعالانه با دارودسته جنایتکار پهلوی جدا نیست!

***

اکبر تک دهقان

16 اردیبهشت 1402- 6  مه 2023

فصل های منتشر شده "یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران" (انتشار سوم):  

http://radikaldemokratik.blogspot.com/2023/01/blog-post.html

-------------

توضیحات

- "برنامه سیاسی" در اینجا به متنی به همین نام در وبلاگ "برنامه سیاسی" (  http://radikaldemokratik.blogspot.com) این نگارنده مربوط میشود. این برنامه طی انتشار اول در تاریخ 8 شهریور 1385- 30 اوت 2006 و تصحیح و تکمیل بعدی بعنوان انتشار دوم در تاریخ 8 آذر 1388- 29 نوامبر 2009 ارائه گردیده است. نگارنده سپس در تاریخ 17 مرداد 1393- 8 اوت 2014 به مخاطبین احتمالی خود وعده "انجام تصحیحات ضروری مضمونی، املائی، دستوری و شکلی، حذف موارد کم اهمیت و یا غیرضروری، همچنین تکمیل برخی موارد، طی ماههای آینده بعنوان انتشار سوم در این وبلاگ" را داده بود. ارائه کنونی آن تحت عنوان: "یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران" بشکل بخش های جداگانه و تقدم و تآخر متفاوت از متن اصلی را باید به معنای انجام وعده داده شده نگارنده پس از مدت 8 سال و انتشار سوم این برنامه در نظر گرفت.

*1- مدافعین رژیم پهلوی اعدام وحشیانه رئیس جمهور رومانی نیکولای چائوشسکو و همسر او النا چائوشسکو در روزهای سقوط دولت سوسیالیستی در این کشور در سال 1989 (1368) را اقدامی قانونی و محصول شرایط انقلابی معرفی میکنند، اما اعدام شکنجه گر و جنایتکاری نظیر نعمت الله نصیری در 44 سال قبل را و درست در روزهای شرایط انقلابی، به موضوع "دادخواهی" تبدیل ساخته، در رثای آن افسانه سرایی کرده و اخیراً نیز از موضع همدردی با این گروه از جنایتکاران "کلیپ" و ویدوئو میسازند!

*2- جریان توده ای "اکثریت" فقط طی مدت کمتر از 6 ماه پس از آغاز فعالیت نیمه علنی سازمان در 1358 بر تشکیلات سازمان مسلط شد! و این بدون لشگرکشی مضحک "تئوریک"، کمک فعالانه و بعضاً آگاهانه رهبران بی مسئولیت، هوچیگر، احمق، دروغگو و بی مسئولیت سازمان "پیکار"، "راه کارگر"، "رزمنده گان"، "کومه له"، "اتحادیه کمونیست ها"، "توفان"، "رنجبران"، "سهند" و امثال آنها به حزب توده و "اکثریت" ممکن نبود.

*3- نگارنده در اینجا اصل چنین نامه هایی را که مربوط به سال 1364 و همچنین احتمالاً سال 1363 بودند، شخصاً دیده و خوانده است. سازمانهای فوق و عناصر آنها در مناطق کوهستانی و یا شهرهای کردستان عراق سکونت داشته، اما برای انجام عملیات ایذایی (به تعبیر اغراق آمیز و غیر واقعی خود: "مبارزه مسلحانه خلق کرد برای حق تعیین سرنوشت"!) به داخل خاک ایران آمده و با یکدیگر بطور مسلحانه درگیر میشدند. 4 سال جنگ داخلی میان این دو نیرو، بخش عمده همه دوره ای است که این دو جریان ظاهراً در حال "مبارزه مسلحانه" با رژیم اسلامی قرار داشتند! پایان این درگیری خونین و شرم آور نیز نه از طریق روی آوری به عقل و منطق و صلح دوستی، و مذاکره و برقراری صلح میان دو نیرو، بلکه بدلیل اشغال مقرات و مناطق فعالیت و زندگی افراد و مسئولین آنان توسط واحدهای ارتش و سپاه پاسداران رژیم اسلامی در همکاری با "اتحادیه میهنی کردستان عراق (جلال طالبانی)" بطور ناخواسته به حزب دموکرات و کومه له تحمیل شد. آنها دیگر به این دلیل، قادر به رفتن به ایران و حضور در مناطق کوهستانی کردستان بمنظور جنگیدن با یکدیگر نشدند! در واقع این رژیم اسلامی و "عدو" بود که "سبب خیر" شد و به درگیری مسلحانه میان آنان خاتمه داد و مطمئناً مردم غرب کشور هم از این طریق عاقبت نفس راحتی کشیدند!

*4- عناصر مسئول در جریان موسوم به "کمیته مرکزی"(سازمان چریکهای فدایی خلق ایران-اقلیت): عباس توکل، حسین زهری (بهرام)، مستوره احمدزاده. عناصر مسئول در جریان اپوزیسیون آن و موسوم به "شورای عالی": مصطفی مدنی، حماد شیبانی، مسعود فتحی، یدی شیشوانی. عنصر مسئول اصلی در جریان موسوم به "راه کارگر"، شریک بیرونی و بشدت گستاخ و افراطی و یک لمپن تمام عیار با روحیات جنایتکارانه، فردی به نام علی دماوندی (نام سابق: "یوسف راه کارگر"، امروز شوپرداز و "مصاحبه باز" رادیویی در خارج از کشور!). هر سه جناح درگیری ("کمیته مرکزی"، "شورای عالی"، "راه کارگر") در روز و ساعات آخر قبل از درگیری، بدون تردید از خونریزی و قتل احتمالی عناصر سازمان مطلع بوده، به عمد از نشت اطلاعات به بیرون و بویژه مطلع شدن نیروهای "اتحادیه میهنی کردستان عراق (جلال طالبانی)"، نیروهای سیاسی دیگر ایرانی و همچنین مردم روستای نزدیک، همه در فواصل قابل دسترسی و بعضاً چند دقیقه ای، جلوگیری کردند (؟!).

در این درگیری کمتر از 15 دقیقه ای در حوالی ساعت 2 بعد از ظهر روز 4 بهمن سال 1364، که زمینه های آن طی 3 سال و بویژه 8 ماه آخر شکل گرفته بود، جناح "شورای عالی" و عامل افراطی بیرونی یعنی "راه کارگر" (که نقش نظامی در موضوع نداشت) در یک دسته بندی قرار داشتند. درگیری فوق با حضور سریع نیروهای مسلح اتحادیه میهنی کردستان عراق و خلع سلاح فوری دو طرف خاتمه یافت. درگیری مسلحانه در محل ورودی مقر "رادیو صدای فدایی" (محل استقرار جناح "کمیته مرکزی") آغاز شد، اما عناصر مسلح و همچنین مسئولین "شورای عالی" (بجز مصطفی مدنی که در این مقر ساکن بود) قادر به ورود به "مقر رادیو" نشدند.

پس از پایان درگیری مسلحانه فوق، اتحادیه میهنی کردستان عراق (جلال طالبانی) دست به تشکیل یک هیئت بررسی واقعه زد، از آنجا که محل وقوع درگیری در محل استقرار رهبری این جریان قرار داشته، منطقه آزاد شده آن محسوب گشته، و امنیت منطقه نیز به لحاظ سیاسی و حقوقی به این جریان مربوط میشد. هیئت فوق که در آن نماینده گان هر دو طرف درگیری، سازمان کومله، حزب دموکرات کردستان، راه کارگر، گروه اشرف دهقانی و احتمالاً جریان دیگری نیز در آن شرکت داشت پس از سه روز بررسی دست به انتشار یک  قضاوت یکجانبه، ناقص، سطحی و عمدتاً بنفع جناح "شورای عالی" زد. این گزارش اما در پایان، انجام قضاوت نهایی را به آینده و به عهده مردم ایران در شرایط دموکراتیک واگذار کرد.

*5- داریوش همایون سردسته اصلی سلطنت طلبان و برای مدعیان سازمان "اکثریت" و ملیون سابق و قومگرایان: یک "زنده یاد"!!، در یکی از آخرین سرهم بندی هایش در سال 2010 چنین میگوید:

"درباره این شوخی‌هایی که برای آذربایجانی‌ها درست می‌کنند ... من پیشنهاد می‌کنم و همه جا گفته‌ام بجای نسبت دادن به مردمان، بگوئید غضنفر و مجلس خودتان را گرم کنید و به غضنفر بخندید، چنانکه صد‌ها سال به ملا نصرالدین می‌خندیدید؟"

 http://bonyadhomayoun.com/?p=5939، تأکید از طریق فونت درشت از "بازسازی"

اولاً این سطح شعور سیاسی داریوش همایون، تئوریسین و بنیانگذار فکری حزب رستاخیز در رژیم پهلوی است- هم ترحم انگیز، هم چندش آور! او موضوع را به آذربایجان خلاصه کرده و از "باهوش ترین آدم‌های ایران" صحبت میکند. به این وسیله او بر محتوای راسیستی چنین تبلیغات ضد دموکراتیک صحه گذارده و خود او مردم ایران را به "باهوش" و کم هوش تقسیم میکند! ثانیاً او خودش را در کنار چنین مسخ شده گانی احساس میکند، که میخواهند با تحقیر میلیونها نفر شهروندان کشور "فقط" اندکی "تفریح" و "شوخی" کنند و هیچ منظور دیگری در ذهن علیل خود ندارند! روشن است در توجیه تئوریک این مرتجع راست افراطی/راست فاشیستی و بنیانگذار حزب فاشیستی و ضد یهودی "سومکا" و حزب رستاخیز از سنت نازی ها در دهه 20 و 50، بازهم موضوع بر سر ایجاد امکانی برای تحقیر و ترور روانی شهروندان عادی کشور است، تنها با این تفاوت که اینبار همه فحاشی ها تحت نام "غضنفر" صورت میگیرد و هر گوینده و شنونده ای هم باید بداند، منظور از "غضنفر" داریوش همایون در واقع چه کسانی از مردم کشور هستند.

تحقیرهای "قومیتی" افسارگسیخته کنونی به چندین روند در دوران شکست انقلاب بهمن مربوط هستند و سهم هر یک از این روندها باید جداگانه توضیح داده شوند:

1- فروپاشی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران بمثابه یک پیوند ملی سراسری و شکست انقلاب بهمن در سال 1360 موجب تسهیل استقلال یابی گرایشهای قومگرایانه از جنبش چپ که تا پیش از آن هنوز در درون و یا در حاشیه چپ قرار داشتند، گردید. همانگونه که دهه 40 شمسی دهه استقلال یابی جنبش اسلامی از جنبش ملی بدلیل شکست جنبش ملی و چپ در کودتای 28 مرداد سال 32 بود، همانگونه هم دهه 60 شمسی به دهه استقلال یابی جنبش قومی از جنبش چپ بدلیل  شکست انقلاب بهمن طی سالهای پس از سرنگونی رژیم پهلوی مبدل شد. به اینترتیب راه برای سازمانیابی و در پیش گرفتن برنامه سیاسی مستقل آن هموار گشت.

2- رواج فرهنگ یأس و ناامیدی پس از شکست انقلاب بهمن موجب تقویت نقش سلطنت طلبان در داخل کشور در فحاشی و ناسزاگویی علیه انقلاب بهمن و توده مردم عادی ("ترک"، "لر"، "رشتی"، ...) که دست به سرنگونی رژیم پهلوی زده بودند، گردید. از سال 1360 به بعد لعن و نفرین مبارزه، نفی احساس مسئولیت در قبال جامعه، ناسزاگویی به مردم و لگد زدن به "ملت" به روال عادی در میان سلطنت طلبان و خرده بورژوازی لیبرال تبدیل گشت. عبارت مشهور از محیط سلطنت طلبان در سرکوفت زدن به مردم یعنی "خلایق را هر چه لایق" به این دوره و این نیروی اجتماعی تعلق دارد. نه سرکوب هولناک یک رژیم بربرمنش و نه نقش سلطنت طلبان در ایجاد همه زمینه های شکست سیاسی و فلاکت اقتصادی، بلکه اصل مبارزه و مقابله با دیکتاتوری در کشور مقصر وضعیت فوق اعلام شده و روشنفکران علنی کرور کرور مقاله و کتاب در نفی هرگونه تلاش روشنفکران انقلابی و توده های مردم منتشر کردند.

3- فروپاشی اردوگاه کشورهای سوسیالیستی و بویژه نابودی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در سال 1991 نقشی مهم در قدرت گیری ناسیونالیسم و قوم گرایی در اروپا و در تمام جهان ایفا کرد. رجوع به تاریخ قومی و جعل شجره نامه های نژادی که زیر فشار قدرت سوسیالیسم به پدیده ای منسوخ و کهنه مبدل شده بودند دوباره سر از موضوعات سیاسی روز در آوردند. قوم گرایی ایرانی هم، نوع "پارسی" و یا انواع جدید، از این روند برکنار نماند و از این برگشت بزرگ به عقب در سطح بین المللی تأثیری جدی گرفته و تقویت شد.

4- جدایی سلطنت طلبان و خرده بورژوازی لیبرال ضمیمه آن در خارج از کشور از صفوف ملت ایران و رجوع به هویت یابی خود با تاریخ باستان و "پرشین" (پارس) و دوران جهانگشایی هخامنشیان به یکی دیگر از روندهای سیاسی مهم در این جهت تعلق دارد. بخشی جدی از ایرانیان مقیم خارج از کشور خود را در محاورات روزمره نه دیگر یک ایرانی، بلکه یک "پرزر" (به آلمانی: پارسی باستان) مینامیدند! آنها حتی خود و یا از طریق معلمان فارسی ایرانی، فرزندان خود را وادار میکردند که در مدارس، خود را نه بعنوان ایرانی، بلکه بعنوان "پرزر" معرفی کنند! در کشور آلمان تقریباً هر آلمانی معمولی میدانست که ایرانیان دو گروه هستند. گروهی که خود را "پرزر (پارسی)" نامیده و از "پرزین (پارس باستان) Persien" می آیند و گروهی که خود را ایرانی نامیده و از ایران می آیند!

5- جدایی خانواده ها و محیط ایرانیان سلطنت طلب و "پارسی" از بقیه ایرانیان از دهه 90 میلادی به بعد، بتدریج به پیدایش و گسترش جمع های ایرانیان ترک زبان، کرد زبان، عرب زبان و غیره نیز سرعت و شدت داد. یکی از دلایل نفوذ قومگرایان جدید در خارج از کشور بدون تردید همین تجزیه پیکره ملی ایرانیان خارج از کشور توسط سلطنت طلبان به "پرزر Perser" و غیر "پرزر" بود. هویت یابی سیاسی سلطنت طلبان با قوم پارس باستان و انکار کشور کنونی ایران معنایی جز تضعیف یکپارچگی ملی و غیر قومی نداشت. بویژه اینکه این نوع هویت یابی سیاسی، سلطنت طلبان و خرده بورژوازی لیبرال ضمیمه آن را به احزاب و گروههای محافظه کار راست، لیبرال راست، حتی راست افراطی و فاشیستی نزدیک ساخته، در موضوع ترقی شغلی آنها در محیط مهاجرت نیز یک عامل مثبت محسوب میشد.

ــــــــــــــــــــــــــ