دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۴۰۲

11 اردیبهشت 1402؛ فرصتی برای رشد سازمانیابی کارگری در جنبش انقلابی


تظاهرات زحمتکشان، اهواز، دی ماه 1396- ژانویه 2018


اول ماه مه 2023 - 11 اردیبهشت 1402 طی روزهای آینده و زمانی فرا میرسد که جامعه ایران برخلاف همه سالهای سیاه سلطه گری رژیم ضد انسانی مذهب حاکم، در تب و تاب یک جنبش انقلابی تأثیرگذار قرار دارد. هرچند زبانه های این جنبش اعتراضی نیرومند بدرجاتی فروکش کرده، اما هنوز دینامیسم عمق یابی محتوای سیاسی آن تضعیف نگشته و از دامنه تأثیرگذاری اجتماعی آن کاسته نشده است. جنبش اعتراضی کنونی با شعار اصلی لغو فوری حجاب اجباری و رفع همه تبعیض های ضد انسانی 44 ساله علیه زنان، یعنی علیه نیمی از جمعیت کشور، بدون تردید بیشترین نزدیکی را به اهداف جنبش کارگری- کمونیستی ایران در تمام طول قرن بیستم و تاکنون دارد.

تلاشها و مبارزات کارگران ایران طی همه 44 سال بربرمنشی فاشیسم اسلامی سندی است بر اینکه استبداد سیاسی حاکم نظیر دوران رژیم پهلوی همان عامل اصلی در تباهی زندگی کارگران و تحمیل شرایط هولناک معیشتی بر زندگی توده های زحمتکش است. تا زمانی که استبداد سیاسی مداوم و بختک رژیم اسلامی با سیاستهای ضدمردمی آن علیه اکثریت شهروندان بر سینه مردم نشسته است، در این کشور سنگ روی سنگ بند نخواهد شد.

مبارزات کارگران، اقشار و طبقات تحت فشار فقر، سرکوب، بی عدالتی و تبعیض نظیر دهقانان، زنان، معلمان، پرستاران، بازنشستگان، هنرمندان، نویسنده گان، دانشجویان، تحصیل کرده گان، لایه های ورشکسته شهری، غیرشاغلین، نیازمندان، از کارافتادگان و معلولین طی سالهای گذشته، بتدریج منجر به پیدایش کیفیت سیاسی جدیدی در کشور یعنی جنبش انقلابی کنونی گشته است. برای فعالین جنبشهای طبقات زحمتکش کشور، شرایط فعلی باید به فرصتی مناسب و دلخواه برای تحمیل عملی حق ایجاد تشکل های مستقل مردم در ابعاد توده ای و سراسری به طبقات ستمگر تبدیل گردد.

پیدایش و گسترش تشکل های مستقل و بزرگ توده های زحمتکش شرایط عینی و سیاسی جدیدی را در کشور رقم خواهد زد. اعتراضات کنونی که هنوز در شکل شورشهای گاه و بیگاه مردم پراکنده و مضطرب و بدون نقشه جریان دارند، به این وسیله، مستعد تبدیل شدن به مبارزاتی سازمانیافته خواهند گشت. رشد ملی و سیاسی جامعه از طریق ارتباطات و فعالیت های تشکل های کارگری سرعت میگیرد و رژیم اسلامی دیگر قادر نخواهد بود مبارزات اجتماعی در ابعاد ملی را که از سوی نهادهای مستقل مردم سازمانیافته اند بساده گی به عقب براند.

نظام دیکتاتوری در کشور ما نه فقط در دفاع از منافع طبقات غارتگر و راهزن مانع از ایجاد تشکل های مستقل کارگری و اجتماعی است، بلکه خود نیز در روند نضج گیری و رشد مبارزات سیاسی پیشروان جامعه و پیدایش سازمانهای صنفی و حرفه ای مستقل در متن این مبارزات، بتدریج تحلیل رفته و قدرت سرکوب آن تضعیف شده، و سرانجام با گسترش مبارزات انقلابی مردم سازمانیافته در معرض سقوط قرار خواهد گرفت.

***

مبارزه برای سرنگونی رژیم ترور اسلامی از مقابله عملی و فعالانه با دارودسته جنایتکار پهلوی جدا نیست!

***


 

اکبر تک دهقان

4 اردیبهشت 1402- 24 آوریل 2023

فصل های منتشر شده "یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران" (انتشار سوم):

 http://radikaldemokratik.blogspot.com/2023/01/blog-post.html

ـــــــــــــــــــــــــ

شنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۴۰۲

بیاد جانباختگان جنایت رژیم پهلوی در فروردین سال 1354


روز 30 فروردین هرسال یادآور جنایت بزرگ رژیم فاشیستی محمدرضا پهلوی و ساواک درنده خوی آن در سال 1354علیه مردم ایران است. در این اقدام سازمانیافته دولتی که همزمان با تشدید دیکتاتوری پلیسی و آغاز فعالیت "حزب رستاخیز" دارودسته داریوش همایون بود، رفقا بیژن جزنی، احمد جلیل افشار، محمد چوپان‌زاده، عزیز سرمدی، عباس سورکی، حسن ضیاءظریفی، سعید (مشعوف) کلانتری (دائی بیژن جزنی) و دو تن از کادرهای توانای سازمان مجاهدین خلق، مصطفی جوان خوشدل و کاظم ذوالانوار تیرباران شدند.

فقدان بیژن جزنی، از بنیانگذاران اصلی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و تئوریسین توانای چپ انقلابی ایران که از میان 9 جانباخته روز فوق در تپه های اوین پرسابقه ترین مبارز کمونیست بود، علیرغم سالهای طولانی و پرتلاطم پس از آن، هنوز هم احساس میشود.

----------

توضیحات

- در این مصاحبه روزنامه "شرق" درج شده در سایت "تاریخ ایرانی"، اطلاعات ارزشمندی پیرامون مسائل مختلف از دهه های 30، 40 و 50 شمسی بازگو شده و خاطراتی از بیژن جزنی نقل میگردند:

هارون یشایایی؛ از دوستی با بیژن جزنی تا تهیه‌کنندگی سینما

 24 شهریور 1398

http://tarikhirani.ir/fa/news/8205

- بازنویسی و توضیحات پیرامون اثر "مارکسیسم اسلامی" از بیژن جزنی:

http://bizhan-jazani.blogspot.com/2013/05/1353-1352-5-2013-15-1392-1.html

- تاکنون حتی یکی از عناصر دارودسته های سلطنت طلب در خارج از کشور یک اظهار تأسف ساده هم پیرامون جنایت بزرگ خود در قتل‌عام دسته جمعی زندانیان فوق هزینه نکرده اند. و با چنین تبهکارانی، جریاناتی نظیر "حزب چپ ایران"، سازمان "اکثریت"، حزب دموکرات کردستان، حزب کومه له کردستان، گروه ابراهیم علیزاده و گروه حمید تقوایی همایش مشترک تحت عنوان حمایت از "جنبش انقلابی" برگزار میکنند!! (ماههای گذشته در استکهلم و در کالیفرنیا).

ــــــــــــــــ

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۴۰۲

درگذشت سهراب اسدیان و "آئینه سکندر" خادمان شلاق و خون!

 


 

 بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد

غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست

هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست

خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد


سهراب اسدیان فیلی و در نزد مردم لرستان و مبارزین، معتمد و مشهور به "پدر اسدیان"، روز سه شنبه 8 فروردین 1402 در سن 94 سالگی در روستای محل زندگی خود، روستای قلعه رحیم خرم آباد درگذشت. سهراب اسدیان در سال 1308 در روستای "گرز کل" خرم آباد متولد شد. همانگونه که آرزوی سهراب اسدیان بود، او در کنار آرامگاه فرزند کوچک خود سیامک اسدیان (اسکندر)، رزمنده قدیمی، همراه حمید اشرف و عضو کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، با حضور جمعیت بزرگی از مردم، بستگان و دوستان فرزند و برادران کمونیست خود بخاک سپرده شد. نام سهراب اسدیان با نسلی از مبارزین شجاع مردم ایران که علیه دو رژیم دیکتاتوری فاشیستی پهلوی و اسلامی دست به مبارزه ای آشتی ناپذیر زدند گره خورده است.

 

 

ساواک جنایتکار برای یافتن اثری از سیامک اسدیان بارها "پدر اسدیان" را دستگیر کرد و آزار داد. سهراب اسدیان همواره در برابر سرکوب و فشارهای ساواک و رژیم جانی اسلامی بعدی مقاومت کرد.

یاد سهراب اسدیان فیلی، اعضاء مبارز خانواده های بزرگ اسدیان و اعظمی و همه رزمنده گان مشهور و گمنام لرستانی در گروه دکتر اعظمی در خاطره مردم قدرشناس ایران می ماند.

ویدوئویی از مراسم خاکسپاری سهراب اسدیان در روستای قلعه رحیم خرم آباد و با حضور گسترده مردم محل و آشکارا به نشانه قدردانی از او و فرزند و برادران شجاع او: سیامک اسدیان، توکل اسدیان و نورالله اسدیان:

شهروندان شجاع و قدرشناس و مردم شرافتمند ایران از قهرمانان خود اینگونه تقدیر میکنند! همه آنانی که تصور میکردند، با حکومت های بربرمنش و تصورات لیبرال- عصر حجری و تبلیغات چندش آور خود علیه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نیروی چپ متعلق به تاریخ سیاسی معاصر ایران را از ریشه خشکانده اند، باید در چنین لحظاتی جوشش خونی را که در اعماق جامعه جریان دارد با چشمان خود ببینند!

http://asre-nou.net/php/images/new/marasem-khaksepari-sohrab-asadian.MP4

- قطعه ویدوئوی کوتاه دیگری در باره مراسم خاکسپاری سهراب اسدیان:

https://www.youtube.com/watch?v=BNp4ZJv8S-8&t=8s

قطعه ویدوئویی در رابطه با رفیق سیامک اسدیان و گروه دکتر اعظمی:

https://youtu.be/Pr1VMUN7Ifc

***

رفیق سیامک اسدیان در کنار همسرش رفیق زهرا بهکیش (اشرف)

سیامک اسدیان (فرزند ماه منیر و سهراب اسدیان) متولد سال 1334 در روستای "گرز کل" (نزدیکی خرم آباد) در آغاز دوران جوانی و در سن 17 سالگی به همراه دکتر هوشنگ اعظمی، محمود و مجتبی خرم آبادی و اعضاء دیگری از بستگان نزدیک دکتر اعظمی و اسدیان به مبارزه سیاسی و فعالیت مخفی علیه رژیم فاشیستی و کودتایی پهلوی روی آورد. گروه دکتر اعظمی بخشی از گروه "جزنی- ضیاء ظریفی" بود، که تمرکز خود را بر ایجاد یک کانون مبارزاتی در مناطق کوهستانی و روستایی لرستان قرار داده بود. به علت شرایط سخت امنیتی پیش آمده برای عناصر اصلی این گروه یعنی دکتر هوشنگ اعظمی، محمود خرم آبادی، سیامک اسدیان و برخی دیگر در سال 1352، آنها به تهران منتقل میگردند. سیامک اسدیان از این تاریخ، در یکی از حوزه های اصلی سازمان و در کنار حمید اشرف فعالیت کرده، در طراحی و اجرای بسیاری از عملیاتهای سازمان شرکت کرده و یا آنها را شخصاً فرماندهی میکند.

سیامک اسدیان (اسکندر) و دو رفیق همراه او در حدود ساعت 2 بعد از ظهر 13 مهر 1360 در جاده کمربندی شهر آمل طی یک درگیری با عناصر سپاه پاسداران جان باختند.

 نشریه کار"اقلیت" و خبر جانباختن رفیق اسکندر

وقتی حمید اشرف در روز 8 تیر سال 1355 در تهران جانباخت، برای رفیق اسکندر این حادثه ای  غیر قابل تصور و غیر قابل تحمل بود. سیامک اسدیان مسلسل حمید اشرف را در دست میگیرد و در حالیکه گریه میکند، دقایقی در حزن و اندوه به زبان مادری خود، با مسلسل حمید اشرف راز و نیاز میکند. نام سازمانی "اسکندر" را هم حمید اشرف برای سیامک اسدیان در سال ورود او به تشکیلات و بیاد کادر جانباخته و توانای رهبری سازمان "اسکندر صادقی نژاد" انتخاب کرده بود.

رفیق زهرا بهکیش (اشرف) یکی از اعضاء فعال و مسئول در سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت و همسر سیامک اسدیان بود. او در یکی از قرارهای تشکیلاتی خود در سوم شهریور 1362 در معرض دستگیری قرار میگیرد و با قرص سیانور به زندگی خود خاتمه میدهد. زهرا بهکیش هنگام مرگ 37 ساله بود. چهار برادر جوانتر او یعنی رفقا محمود بهکیش، محمدرضا بهکیش، محمدعلی بهکیش و محسن بهکیش هم طی سالهای 1360 تا 1367 به جوخه اعدام سپرده شدند. دو خواهر و برادر او منصوره بهکیش و جعفر بهکیش، هم اینک از فعالین حقوق خانواده های جانباختگان و زندانیان سیاسی هستند. 

***


توکل اسدیان و دخترش نسرین، با همسرش فرخنده اعظمی و با مادر همسر خود (؟)

توکل اسدیان برادر سهراب اسدیان در اول اردیبهشت 1327 در روستای "گرز کل" متولد شد. در سپیده دم روز 20 آبان 1360 در مراسم چهلم درگذشت برادر زاده خود سیامک اسدیان در روستای خود بازداشت شد. او از مبارزین قدیمی فدایی و در این تاریخ از کادرهای مؤثر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت بود. توکل اسدیان در روز سوم آذر 1360 و تنها 13 روز بعد از بازداشت خود، زیر شکنجه های بازجویان در زندان خرم آباد جان سپرد. برادر زاده او سیامک اسدیان تحت تأثیر او به فعالیت سیاسی در گروه دکتر هوشنگ اعظمی جذب شده بود. اطلاعاتی در باره رفیق توکل اسدیان در دو منبع زیر:

https://www.iranrights.org/fa/memorial/story/-5358/tavakol-asadian

https://periske.com/2021/11/24/%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%85%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%af-%db%8c%d8%a7%d8%af-%d9%88-%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d9%87-%d8%b1%d9%81%db%8c%d9%82-%d8%aa%d9%88%da%a9%d9%84-%d8%a7%d8%b3%d8%af%db%8c%d8%a7%d9%86-2/

 


نورالله اسدیان برادر کوچک سهراب اسدیان

نورالله اسدیان برادر کوچکتر سهراب اسدیان نیز در مراسم چهلم سیامک اسدیان در 20 آبان 1360 بازداشت و در روز 12 دی همان سال در تهران تیرباران شد. او یک کارگر مبارز و از فعالین سازمان "رزمنده گان راه آزادی طبقه کارگر" بود.  این سازمان زیر فشار خورد کننده سرکوبهای رژیم اسلامی و همچنین توطئه گری برخی جریانات مدعی چپ از طیف "خط 3" در سال فوق از هم پاشید. مجتبی احمدزاده، کوچکترین برادر مسعود و مجید احمدزاده نیز فعال این سازمان بود که تنها 2 ماه پس از بازداشت خود در سال 1360 تیرباران شد.


نشریه "سازمان رزمنده گان آزادی طبقه کارگر"

در مقطع مورد اشاره در بالا، سازمان "کومه له" (عبدالله مهتدی، ابراهیم علیزاده) در حال بندوبست با محفل سه نفره منصور حکمت، ایرج آذرین و حمید تقوایی برای تشکیل یک محفل جدید و بی ریشه و فاقد هرگونه تاریخ سیاسی تحت عنوان دهن پر کن "حزب کمونیست ایران" بودند. آنها به باقی مانده های سازمان زیر ضرب واقع شده "رزمنده گان" پیشنهاد کرده بودند، که در صورت پذیرش مواضع این گروه شبه چپ، آنها به مناطق امن تر کردستان ایران منتقل خواهند شد. عناصر تحت ضربه "رزمنده گان" اما از پذیرش این نوع اولتیماتوم سرکوبگرانه خودداری کرده، و در وضعیت ناامیدی و تحت شرایطی بسیار سخت بازداشت شده و اکثراً نیز به جوخه اعدام سپرده شدند.

اطلاعاتی در باره رفیق نورالله اسدیان برادر سهراب اسدیان:

https://periske.com/2016/01/19/%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D8%A7%D8%AF%D8%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85-%D9%88-%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D9%87-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D9%86%D9%88%D8%B1%D8%A7%D9%84%D9%87-%D8%A7/

***

بخش زیر از نوشته محمد اعظمی (برادر زن توکل اسدیان) در مورد مرگ مادر توکل اسدیان [و نورالله اسدیان و مادر بزرگ سیامک اسدیان] است که بسختی قابل درک، و به صحنه ای تراژیک در یک اثر ماندگار ادبی شبیه است:

"مادر توکل [و نورالله اسدیان و سهراب اسدیان] پس از مرگ فرزندانش و نوه اش نتوانست درد و رنج اين فاجعه را تحمل کند:

او در يکي از روزهائي که غم و درد از زمين آسمان بر سر اين خانواده آوار شده بود، گفته بود:

به نظر می رسد سرنوشت خانواده پدريم دوباره دارد تکرار مي شود. او را به رسم ايلياتي، به صادق خان [اسدیان پدر سهراب اسدیان و] پدر توکل [اسدیان] شوهر داده بودند. پدر و مادر توکل [اسدیان] به دو تيره مختلف از ايل بيرانوند وابسته بودند که ازدواج طايفه ای می کردند. مادر توکل [اسدیان] پس از ازدواج، هيچ گاه نتوانسته بود سری به خانواده پدری اش بزند. چون از مردان نزديک خانواده اش، هيچکس را زنده نگذاشته بودند. حکومت رضا شاه در جريان سرکوب ايل بيرانوند در لرستان، همه مردان خانواده را قتل عام می کند. او می گفت فقط در يک شب، 18 جسد را به ما تحويل دادند. يعنی جسد پدر، عموها، برادران، دائی ها و ... را روی دست آنها می گذارند. شايد به همين دليل بود که او به پدر توکل [اسدیان یعنی صادق خان اسدیان] و به پسرانش [سهراب، توکل، نورالله و شکرالله] عشق زياد و ديوانه واری داشت. مي گفت توکل [اسدیان] هم پسرم بود و هم پدرم. پس از کشتن نوه اش، سيامک [اسدیان] و پسرانش، توکل اسدیان و نورالله اسدیان که همگي را در کمتر از سه ماه از دست داد، او ديگر نتوانست دوام بياورد. در آخرين لحظات زندگي، در صبحگاه يک روز سرد زمستاني، در حالي که نام پسرش نورالله [اسدیان] را بر زبان می آورد، قلب پر دردش از تپش باز مي ايستد."

http://archive.etehadefedaian.org/?page=article&nid=9970

***

مسائلی پیرامون چند و چون برگزاری مراسم چهلم سیامک اسدیان

سیامک اسدیان (اسکندر) و دو رفیق همراه او در حدود ساعت 2 بعد از ظهر 13 مهر 1360 در جاده کمربندی شهر آمل طی یک درگیری با عناصر سپاه پاسداران جان باختند. همراهان دیگر او در این درگیری نیز فعالین شجاع سازمان رفقا مسعود بریری و علی رضا صفری بودند. در منابعی در اینترنت بطور ناروشن ادعا میشود، که رفیق اسکندر و رفقای همراه قرار بود دست به یک عمل مسلحانه در شهر آمل بزنند که شب قبل از سوی عناصر سازمان "اکثریت" شناسایی شده و به مأمورین رژیم گزارش میشوند. این ادعا با ارائه شواهدی همراه نیست و از این رو نمی توان پیرامون آن با قطعیت سخن گفت. هرچند که از دارودسته جنایتکار فرخ نگهدار و جمشید طاهری پور بهیچوجه بعید نبود، که با هدف خودشیرینی برای سردژخیم رژیم اسدالله لاجوردی، دست به چنین اقداماتی هم بزنند. جریان "اکثریت" در موضوع جانباختن رفیق سیامک اسدیان لجن نامه ای در نشریه خود منتشر میکند. این جریان اما در مورد جانباختن احمد غلامیان لنگرودی (رفیق هادی) دراسفند ماه 1360 فحش نامه ای از نوع فوق منتشر نکرد. در حالیکه او نقش مهمی در حفظ تشکیلات پس از ضربه نابود کننده مهرآباد و قتل حمید اشرف و همچنین تشکیلات پس از قیام سازمان ایفا کرده بود. همین سمپاشی رذیلانه علیه سیامک اسدیان میتواند سندی محسوب گردد، که ممکن است، این دارودسته از مأموریت و حضور رفیق اسکندر در شهر آمل مطلع بوده باشد.

هنوز بعد از 42 سال روشن نیست، که چه کسی برای برگزاری مراسم چهلم جانباختن رفیق سیامک اسدیان در روز 20 آبان 1360 در روستای "گرز کل" تصمیم گرفته است؟ اطلاعاتی در محیط اینترنت میگوید که برای سیامک اسدیان حتی مراسم سوم و هفتم هم برگزار شده و در مراسم چهلم او هزاران نفر شرکت داشته اند. این منبع میگوید که هیچ اطلاعیه ای و هیچ کسی برای برگزاری مراسم دعوت نکرده بود و حضور مردم تنها از طریق انتشار دهان به دهان خبر صورت گرفته است.

آیا مبتکر این اقدام، کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت بوده، و اعضایی از سازمان نظیر حماد شیبانی و یا اعضایی از کمیته مرکزی نظیر عباس توکل در آن نقش داشته اند؟ اتخاذ چنین تصمیمی اگر از سوی تشکیلات مرکزی بوده باشد نمایش بی اطلاعی و ناتوانی از درک شرایط هولناک حاکم است. پیشاپیش روشن است، که چنین اقدامی میتوانست چه عواقبی در پی داشته باشد.

از میان اطلاعات موجود در اینترنت قابل دریافت است، که سهراب اسدیان از شب قبل از برگزاری مراسم، از تجمع وسیع نیروهای سرکوبگر برای تهاجم به مراسم چهلم فرزند خود مطلع شده، و تلاش کرده با عجله مردم را از موضوع مطلع کند تا از حضور در مراسم خودداری کنند، اما بعلت تنگی وقت و پخش وسیع برگزاری مراسم در سطح استان و همچنین در تهران و بقیه استانها، او قادر به جلوگیری از حضور مردم نمیشود. دو برادر او توکل اسدیان و نورالله اسدیان در این مراسم بازداشت میشوند و هر دو بعد از مدتی اعدام و یا زیر شکنجه جان میبازند.

البته از فرد بی اطلاعی نظیر عباس توکل که تصور میکرد، انقلاب در حال پیشروی و شرایط کشور نظیر روزهای پایانی سال 1917 در امپراطوری روسیه و نزدیک به مقطع ماه اکتبر است بعید نیست، که در برگزاری مراسم چهلم رفیق اسکندر بترتیبی نقش داشته باشد. پیش از این هم، در روزهای اولیه شروع اعدامهای دسته جمعی در تیرماه سال 1360، تشکیلات سازمان در ارومیه یک تجمع خیابانی با هدف "شکستن جو اختناق!!" برگزار میکند، که با تهاجم وحشیانه پاسداران مواجه شده و یکی از فعالین سازمان رفیق قصاب آزاد با چاقو مورد حمله عوامل رژیم اسلامی قرار گرفته و جان میبازد.

در منبع زیر مسائلی که در نقد برگزاری این مراسم وجود دارد مطرح شده است. نویسنده این مطلب، صمد بهادری طولابی، فرزند رفیق جانباخته محمد حسن بهادری طولابی (کسری) است و پدر او از اعضاء فعال سازمان چریکهای فدایی خلق- اقلیت بوده است. صمد بهادری طولابی طی لیست زیر، فقط نام 19 نفر از بازداشت شده گان و اعدام شده گان ناشی از برگزاری مراسم چهلم جانباختن سیامک اسدیان را ذکر میکند:

https://eshtrak.wordpress.com/2022/02/04/%D9%88%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%88%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D9%85-%DA%86%D9%87%D9%84%D9%85-%D8%B1%D9%81%DB%8C/

 


6 رفیق از 19 رفیق بازداشت و اعدام شده ناشی از مراسم چهلم سیامک اسدیان

... "همین‌طور یاد و خاطره‌ی رفقایی همچون: پدرم محمد حسن بهادری طولابی (کسری)، توکل اسدیان، نوراله اسدیان، حمیدرضا نصیری، عبدالرضا نصیری، حکمت کردستانی، جواد شریفی، محمد حسن آزادی، حشمت شهبازی، امید ویس‌کرمی، بهمن ویس‌کرمی، حمید بهرامی، اسحاق دهقانی، محمد رضا طاهری خرم‌آبادی، شمس الدین علی‌کرمی، پرویز علی‌کرمی، علی محمد اکبری، امیرعلی امیری، اصغر حسینی و همه عزیزانی که نام‌شان در اینجا از قلم افتاده و از اقصی نقاط کشور در روز 21 آبان‌ماه 1360 با حضور خود در مراسم چهلم چریک فدایی خلق و فرمانده نظامی سازمان (چریک‌های فدایی خلق ایران- اقلیت) رفیق سیامک اسدیان (اسکندر) شناسایی و دستگیر شده و سرانجام به جوخه اعدام سپرده شدند را گرامی داشته و راه‌شان پر رهرو باد!"

نویسنده بالا صمد بهادری طولابی معتقد است که پس دادن جسد رفیق اسکندر به خانواده او هم در مهرماه 1360 نوعی تله امنیتی از سوی نیروهای اطلاعاتی رژیم بوده است. به توصیف او، برای سیامک اسدیان روز سوم و هفتم هم برگزار شده بود که هیچ اثری از حضور مأموران رژیم مشاهده نشده بود. در حالیکه برای روز چهلم او صدها نفر از مأموران رژیم از صبح زود روز 21 آبان دست به بازداشتهای گسترده ای زده، هزاران نفر بازداشت شده و بقول مردم: مأموران رژیم هر مرد بالای 12 سال را با خود میبرند.

طبق توضیحات صمد بهادری طولابی، کمیته ایالتی لرستان سازمان نیروی پشت پرده برگزاری مراسم چهلم رفیق اسکندر بوده، اما کمیته شهر بروجرد تشکیلات با برگزاری آن مخالفت کرده و اعضاء آن نیز در این مراسم شرکت نکرده اند. نویسنده بالا برخورد کمیته مرکزی سازمان را شرکت غیر رسمی و بنوعی فراخوان غیر رسمی ارزیابی کرده و آن را نادرست و غیر مسئولانه معرفی میکند. واقعیتی است که اگر حقیقتاً کمیته ایالتی لرستان تصمیم گیرنده برای برگزاری این مراسم بوده، در اینصورت شکی در نقش اصلی کمیته مرکزی سازمان در این زمینه باقی نمی ماند.

نویسنده بالا که خود پدرش را به همین دلیل از دست داده، هم اینک به جریان "چریکهای فدایی خلق ایران" (مشهور به گروه اشرف دهقانی) تعلق دارد.

***

جریان "عباس توکل" در کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، هم در دوره گذشته و هم امروز در محفل پوک خارج از کشوری خود (سازمان فداییان- اقلیت)، گرفتار همین درد بی درمان ارزیابی "انقلابی" و کشف ناگهانی وجود شرایط سرنگونی رژیم اسلامی است. البته اصل موضوع باور "تئوریک" آنها به چیزی نیست! این عناصر افرادی راحت طلب و فرصت طلب و دروغگویی بیش نیستند، که انقلابی نمایی و رادیکالیسم صوری و خوردن از جیب مردم را وسیله کسب و کار قرار داده، از فعالین ساده، پوشش و طعمه ای برای کاسبی سیاسی خود میسازند. آنها هم اینک هم بعد از نابودی سازمان در جنایت عمدی خود در روز 4 بهمن سال 1364 در کردستان عراق (گاپیلون)، همچنان مشغول "درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی" بوده و به کمتر از "سوسیالیسم حالا" رضایت نمی دهند! در کناراین رادیکالیسم قلابی اما فردی از آنها تحت عنوان نشریه اینترنتی "شهرزاد نیوز" (سابق) با مرتجعی راست افراطی بنام رضا پهلوی مصاحبه میکند و مینا سعدادی عضو مسئول در این گروه، شخصاً میکروفون در برابر رضا پهلوی میگیرد (سالهای گذشته)!!

در دوره اخیر نیز با شروع تظاهرات سراسیمه و بدون سازمانیافتگی بخشی از جوانان در نقاط مختلف کشور، این جریان بیگانه با زندگی و فاقد حضور در هیچ سطحی در جامعه، بیکباره نظیر سال 1360 دچار این توهم ترحم انگیز شد، که کشور در "موقعیت انقلابی" قرار گرفته و سرنگونی رژیم نزدیک است! "ماتریالیسم دیالکتیک" و "تحلیل طبقاتی" و "تشکل" و "سازمان" و "طبقه کارگر" بیکباره دود شد و به هوا رفت! حتی یکی از عناصر مفلوک آن (و تحت عنوان دهن پر کن "کانون دفاع از زندانیان سیاسی"!) طی مهملی در سایت "اخبار روز" به مردم اسیر و خورد شده در زیر فشار سرکوب و فقر و فلاکت تحکم میکند: "مردم، منتظر چه هستید؟"!! او به مردم تحکم میکند، که همه چیز برای سرنگونی رژیم آماده است و چرا به خیابان نمی ریزید؟ و این احمق از سطح سازمانیافتگی اقشار و طبقات مردمی و قدرت سرکوب رژیم مطلع نیست؟! این احمق از میزان قدرت محفل توخالی خود و انواع دیگری از نوع خود در خارج از کشور مطلع نیست؟! سایت "اخبار روز" هم که مبلغ چنین خرافاتی است گرایشی از باند "اکثریت" است، که معتقد به ترسو بودن و قدرنشناس بودن "ملت ایران" است و به دنبال هر مزخرفی است که تئوری سخیف آن را اثبات کند!

***

گروه "عباس توکل" هنوز هم هیچ توضیحی در باره علت برگزاری مراسم علنی عروسی برای سعید سلطانپور در اردیبهشت ماه سال 1360 نداده است. حتی یکی از افراد این گرایش در دوره فوق یعنی یدی شیشوانی (باجناق سعید سلطانپور! بیچاره رفیق سعید!!) در مطلبی اعلام میکند، که او در عروسی سعید سلطانپور حضور داشته و متوجه حضور پاسداران هم شده است. او میگوید که خود را بعنوان همسایه بغل دستی خانه رفیق سعید معرفی کرده و خواسته است که با زرنگی، از زیر زبان مأموران بیرون بکشد، که آنها برای چه آمده اند!! او سر در می آورد که قرار است سعید را بازداشت کنند! یدی شیشوانی فرصت طلب و بزدل، و امروز بلندگوی جانیان قلم بدستی نظیر مجید محمدی و سعید قاسمی نژاد و مرید "مساوات" و رسول زاده، کسی را مطلع نمیکند و هیچ تلاشی هم برای نجات سعید سلطانپور انجام نمیدهد. آفرین!! یدی شیشوانی خیلی ساده راه خود را میکشد و سریع به بیرون میزند! او باجناق خود و کادر سازمان یعنی سعید سلطانپور را تنها میگذارد و "فلنگ" را می بندد. او سپس توضیح میدهد که در مسیر فرار جبونانه خود، به رفقایی از کمیته مرکزی سازمان بر میخورد و آنها را هم مطلع میکند که به محل عروسی نروند و زودتر از محل دور شوند، و بلافاصله نتیجه میگیرد که چه بسا آنها هم بازداشت میشدند!! از همین میزان احساس مسئولیت وشجاعت یدی شیشوانی میتوان حدس زد که اعضایی نظیر عباس توکل، حماد شیبانی، مهدی سامع و دیگران هم ممکن است چه برخوردی به موضوع برگزاری مراسم چهلم رفیق اسکندر در 21 آبان 1360 کرده باشند! و فراموش نشود، که این تاریخ، درست روزهای حول و حوش برگزاری مخفی کنگره اول سازمان در تهران در آذرماه هم هست!

آیا در برگزاری کنگره سازمان در تاریخ بالا یعنی آذرماه، معیار خاصی هم نقش داشته است؟ با توجه به اینکه جانباختن رفیق اسکندر در روز 13 مهرماه روی داده، جسد او هم به خانواده تحویل داده شده، و در روزهای 16 و 20 مهر هم مراسمهای علنی سوم و هفتم برگزار شده، و بطور قابل انتظاری، برگزاری یک مراسم بزرگ در این رابطه با برگزاری کنگره مخفی سازمان تلاقی میکرد. آیا باید برگزاری این مراسم بزرگ در نزدیکی خرم آباد، پوششی برای مشغول کردن نیروهای امنیتی رژیم در خارج از تهران میساخت، تا فرضاً تمرکز نیروهای رژیم بر کشف و حمله به محل مخفی برگزاری کنگره در تهران محدود میشد؟ باید به این موضوع نیز اشاره شود، که بنا به اطلاعات شخصی این نگارنده، حماد شیبانی (خود یک لرستانی) در تدارک کنگره مخفی سازمان در تهران و ارتباطات و نقل و انتقال افراد و حفاظت مسلحانه از کنگره نقش مهمی داشته است. روشن است چنین حدسیاتی هم میتوانند کامل نباشند. اما تا زمانی که مطلعین و مسئولین، پس از 42 سال هنوز به مسائل این دوره نظیر راز سر به مهر برخورد میکنند، چاره ای جز توسل به حدس و گمان برای شناخت موضوعات دوره فوق باقی نمی ماند.

در نوشته ای از محمد اعظمی در زیر (هم اینک در تشکیلات "اتحاد فداییان خلق ایران" و ساکن فرانسه) از نقش کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق- اقلیت و حتی بسیج "حداکثر نیرو" برای برگزاری هر چه موفق تر مراسم چهلم جانباختن سیامک اسدیان سخن میرود که باید جدی گرفته شود:

http://archive.etehadefedaian.org/?page=article&nid=9970

نویسنده مقاله زیر محمد اعظمی در توضیح بالا و از بستگان و اعضاء اولیه گروه دکتر هوشنگ اعظمی است که پس از پیوستن به جناح علی کشتگر از جریان "اکثریت" ("طرفداران بیانیه 16 آذر") در سال 1360، به خارج از کشور منتقل شده و در سالهای بعدی با سازمان "اتحاد فداییان خلق ایران" فعالیت میکند. خواهر او فرخنده اعظمی همسر رفیق جانباخته توکل اسدیان بود و هم اینک دختر او نسرین اسدیان 43 ساله است که سالهای طولانی در دانشکده کشاورزی کرج شاغل بود و یا هست. این دانشکده همان مؤسسه ای است که پدر او توکل اسدیان در آن تحصیل کرده بود.

"به یاد دکتر هوشنگ اعظمی و یارانش: به مناسبت سی و نهمین سالروز جان باختن دکتر هوشنگ اعظمی و محمود خرم آبادی"

https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=34761

توصیه به مطالعه مقاله مفید بالا، بدلیل اطلاعات ارزشمندی که هم به گروه و شخص دکتر هوشنگ اعظمی، سیامک اسدیان، توکل اسدیان و مبارزین کمونیست دیگر، هم به تاریخ پیدایش سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، هم به حمام خون هولناک دهه 60 رژیم فاشیستی اسلامی و همچنین به گوشه ای از تاریخ صد سال اخیر لرستان و شهروندان شجاع آن مربوط است. از سوال 6 به بعد در این گفتگو، از سیامک اسدیان هم در میان فعالین دوره مورد بحث سخن میرود.

***

در این میان سازمان "اکثریت" هم، اطلاعیه ای بی مایه و ملال آور صادر کرده و ظاهراً ضمن گرامیداشت یاد سهراب اسدیان فیلی، از سیامک اسدیان و دو برادر او توکل اسدیان و نورالله اسدیان هم تجلیل بعمل آورده است!! "سازمان اکثریت" در اطلاعیه خود هنوز به روال همیشگی، با لحن و ادبیات اصلاح طلبان حکومتی از "خشونت" های سال 60 هم سخن میگوید! منظور این جریان سخیف از "خشونت"، عمدتاً همان مقاومت اندک مسلحانه ای است که بخشهایی از اپوزیسیون، هرچند تحمیل شده و بدون آمادگی قبلی و سراسیمه، علیه تثبیت فاشیسم اسلامی بخرج دادند. عناصر جنایتکار و وحشی بازاریان و خمینی و لاجوردی و رجایی و محسن سازگارا، نظیر سیاستمداران آدمخوار نازی در برلین سال 1933، نشستند و با خونسردی نقشه قتل عام دهها هزارنفر از جوانان این کشور را کشیده و حمام خون هولناکی را به راه انداختند، تا جامعه را "تصفیه" کرده و جهنم اسلامی خود را برپا کنند، و سازمان "اکثریت" هنوز هم از دست زدن اپوزیسیون به "خشونت" در سال سیاه 1360 سخن میراند!

جریان "اکثریت" در سال 1360 با تأخیری 16 روزه طی مقاله ای در نشریه تبلیغاتی وابسته به بیدادستانی رژیم اسلامی تحت عنوان "کار اکثریت"، مقاله ای را با عنوان "آئینه سکندر" و در نفی و لگد زدن به شخصیت شجاع کمونیست حرفه ای قدیمی و جانباخته رفیق سیامک اسدیان منتشر کرد. نویسنده این لجن نامه احتمالاً جانی قلم بدستی بنام جمشید طاهری پور و تایپیست و ادیتور آن هم نکبت قلم بدست دیگری بنام الهه بقراط بودند. اولی سالها است که با وقاحت برای پذیرش موقعیت مرتجع ساواک پرستی بنام رضا پهلوی بمثابه "رهبر" اپوزیسیون گلو پاره میکند و الهه بقراط هم عضو باند سلطنت طلب "حزب مشروطه ایران" است که سخنگوی سیاسی فعلی شکنجه گران و قاتلین ساواکی خارج از کشوری را تشکیل داده است.

 

مقاله «آیینه سکندر» منتشره در نشریه سازمان "اکثریت"  

از مقاله چندش آور سازمان "اکثریت" در اینجا، ریاکاری و دروغ و سرسپرده گی به یک کودتای هولناک فاشیستی علیه میلیونها نفر مردم ایران و بویژه مبارزین سیاسی موج میزند. چنین اقدام جنایتکارانه ای در طول تمام قرن بیستم و در میان همه کشورها و احزاب سیاسی جهان بی سابقه است، که یک جریان سیاسی، تازه با ادعاهای سوسیالیستی، تا به این درجه به اعماق زشتی و تباهی سقوط کند. حتی احزاب محافظه کار راست و لیبرال راست در آلمان در مقطع ظهور فاشیسم، علیرغم ائتلاف سیاسی اولیه با نازی ها، بسرعت از این سیستم جنایتکار فاصله گرفتند و به خادمان علنی و مشتاق خون و شکنجه و جنگ و قتل عام رژیم هیتلری تبدیل نشدند. سازمان "اکثریت" و سردمداران تبهکار آن نظیر فرخ نگهدار، جمشید طاهری پور، بهزاد کریمی، مهدی فتاپور، علی کشتگر، بهروز خلیق، قربانعلی عبدالرحیم پور (مجید)، امیر ممبینی و بقیه عناصر این جریان، یک استثناء غیرقابل انکار در تمام دوران "ظهور و سقوط" رژیم های فاشیستی در این جهان هستند. این خود سندی است که اعضاء این گروه در جریان فعالیت در سازمان از سال 1356 هم، به همین خصائل ضد دموکراتیک و غیر انسانی آلوده بودند و از سازمان فدایی فقط بعنوان وسیله ای برای دستیابی به منافع شخصی خود استفاده میکردند. آنها هم میتوانستند نظیر دهها نفر از زندانیان سابق سازمان و یا چپ بطور کلی، به دنبال زندگی شخصی شرافتمندانه خود بروند، بویژه اینکه هیچ نقشی در تأسیس و رشد و همه گیرشدن سازمان و انقلاب بهمن ایفا نکرده بودند. آنها اما داوطلبانه و با شقاوت یک قاضی شرع اسلامی تصمیم گرفتند یک تشکیلات کمونیستی را به خدمت یک رژیم فاشیستی درآورند و در تثبیت حکومت اسلامی و یک سیستم بغایت ضد بشری سهیم شوند.

 

آئينه سکندر

چهارشنبه 29 مهر 1360 - سال سوم - شماره 132 صفحه 5

تصویر مقاله "آئینه سکندر" در نشریه "اکثریت"

"هفته گذشته شنيدیم که سيامک اسدیان از قدیمی ترین اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ایران که پس از انشعاب به اقليت پيوسته بود در حوالی یکی از شهرهای مازندران با مامورین مسلحانه درگير و کشته شده است.

با مأمورین، مسلحانه درگیر شده است!! او مورد حمله مأمورین مسلح رژیم قرار گرفت. چرا باید در چنین شرایطی، یک کمونیست مسلح حرفه ای، خود داوطلبانه، بدون دلیل و نقشه، با مأمورین مسلح رژیم اسلامی و سازمان اکثریت "درگیر" شود؟!

این خبر برای همه کسانی که او را از نزدیک می شناختند معنای دیگری داشت. سيامک اسدیان که در سازمان او را اسکندر صدا می زدند کسی بود که از سال 52 تا 57 در سخت ترین سال های زندگی مخفی پرشورترین روحيه مبارزه جویانه و ایثار انقلابی در وجودش زبانه می کشيد. مهارت و تهوری که او در عمليات ترور انقلابی مزدوران رژیم شاه از خود نشان می داد در تمام سازمان نمونه بود.

در سازمان کسی را "اسکندر" و غیر اسکندر "صدا" نمی زدند، دروغگو! سازماندهی تشکیلات بشدت غیرمتمرکز بود و کسی اطلاعات زیادی و یا هیچ اطلاعاتی از دیگر اعضاء تشکیلات نداشت. اینکه جمشید طاهری پور نویسنده احتمالی این مقاله، سیامک اسدیان را از نزدیک میشناخت هم دروغی بیش نیست. او را فقط حمید اشرف، رفقای سابق گروه دکتر اعظمی و حوزه خود او "از نزدیک میشناختند".جمشید طاهری پور دارای موقعیت و امکانی نبود، تا سیامک اسدیان را "از نزدیک" بشناسد.

نویسنده احتمالی این مقاله یعنی جمشید طاهری پور، خود در این مقطع، یک هیچ بمعنای واقعی کلمه بود و ادعای اینکه در سازمان پیش از قیام چه خبر بود، و چه شور و حالی پیرامون رفیق اسدیان وجود داشت، یک فریبکاری و پرونده سازی مثبت برای خود او بیش نیست. طاهری پور در روز روشن و در خیابان گمرگ تهران مورد سوء ظن قرار میگیرد و بدون انجام هیچ مقاومتی نظیر یک مرغ و بتنهایی توسط احمد فراستی بازداشت میشود، دستبند میخورد و مثل گوسفند به دنبال مأمورین می افتد و سر از زندان در می آورد!!

در دوران رژیم دیکتاتوری شاه اسکندر شجاعانه در طرح و رهبری اعدام انقلابی سرهنگ زمانی در مشهد و عمليات حمله به قرارگاه شماره 2 تهران و بسياری دیگر از عمليات مسلحانه شرکت داشت. او در سخت ترین شرایط پليسی و در زیر سنگين ترین پيگردهای ساواک بارها و بارها از چنگ دژخيمان گریخت و زنده ماند. او زاده کوه های سرکش لرستان بود و عاشق سلاحی بود که بر دوش انداخته بود. راز و نياز اسکندر به لهجه شيرین لری با مسلسلی که از رفيق حميد اشرف مانده بود هنوز در گوش ماست. کاراکتر ویژه اسکندر، صميميت بی کران و سادگی سياسی و در عين حال قاطعيت، تهور و خون سردی او در اجرای عمليات متعدد و دشوار مسلحانه طی سال های 52 تا 57 تصویر کاملا ویژەای در ذهن همه یاران قدیمی سازمان باقی گذاشته است. انقلاب اسکندر را که در عمليات مسلحانه سازمان عليه مزدوران رژیم آمریکایی شاه نقش فعال داشت، منگ کرده بود.

تعریف و تمجید های ریاکارانه نویسنده "اکثریتی" در اینجا برای قابل قبول ساختن هتاکی بعدی او در سطور پایین علیه سیامک اسدیان است و نباید بحساب نظر واقعی این پاسدار "کار" نویس گذاشته شود!

با آغاز خيزش توده ای صدای خشک مسلسل اسکندر که در دل شب های ساکت سال های اختناق طنينی سنگين داشت در دریای خشم ميليون ها مردمی که سکوت خود را با مشت های خود شکستند مدفون شد. و این بزرگترین ملال او بود که چگونه است که دیگر رگبار مسلسل او دیگر آن طنين سابق را ندارد و چرا دیگر بعد از انقلاب نباید با حکومت جنگيد؟ به یقين می توان گفت که او تا آخرین لحظه مرگ اش هرگز موفق نشد بفهمد که یک تروریست حرفه ای با یک مبارز پی گير انقلابی راه رهایی طبقه کارگر چه تفاوت هایی دارد و باید داشته باشد.

چگونه این نویسنده دروغگو نتیجه میگیرد که سیامک اسدیان به این "بزرگترین ملال" دچار شد، که دیگر مبارزه و "طنین مسلسل او" در جامعه اهمیتی ندارد؟ اگر از این فرضیات خودساخته این شبه روشنفکر مبلغ جوخه های اعدام لاجوردی که چیزی جز رونویسی نعل به نعل مهملات حزب توده علیه مبارزه مسلحانه پیشتاز در "نامه مردم" آن نیستند بگذریم، سیامک اسدیان عضو تشکیلاتی بود، که هدف خود را شکستن جو اختناق و کشیدن توده های مردم به مبارزات علنی قرار داده و برای او کاملاً قابل درک بود، که این همان لحظه ای است که مبارزات او و نسل او ببار نشسته است.

پشتیبان سیاست هولناک لاجوردی خون آشام در اینجا به سیامک اسدیان به یکباره انگ "تروریست حرفه ای" میزند و یادش میرود که چند سطر قبل در نهایت دورویی از مبارزات و "تهور" او در مبارزه علیه ساواک دم زده بود! این نهایت رذالت این شبه روشنفکر مرتجع است، که همدستی خود با آدمکش درنده خویی نظیر خمینی و کوره آدم سوزی او را به مقولاتی نظیر "مبارز پیگیر انقلابی راه رهایی طبقه کارگر" پیوند میزند!!

در جلسات پلنوم مهر ماه 58 زمانی که حادترین مباحثات پيرامون مشی چریکی در سازمان ميان اقليت و اکثریت در جریان بود اسکندر گفت من اکثریتی ها را دوست دارم چون که آنها آدم های خوبی هستند فقط به این دليل با اقليت می روم که اکثریت مشی چریکی را به کلی رد کرده است. زمانی که در تحریریه کار از کشته شدن اسکندر در درگيری مازندران با خبر شدیم آن چه بيش از همه رفقا را تحت تاثير قرار داده بود، آن بود که چگونه یک انسان ساده و صميمی و ایثارگر با پاک ترین و بکرترین ایده های انسانی که در خور ستایش والاست، بی آن که خود درک کند همه زندگی و وجود خود را وقف راهی کرده است که کثيف ترین موجودات جهان نيز در همان مسير رکاب می زنند. که چگونه پست ترین و رذل ترین جنایت کاران، هم امروز نقشه همان اقداماتی را در سر می پرورند که این جوان پر شور و آزاده برخاسته از دل کوه های لرستان در پی آن است.

مبلغ و همدست سیاست کشتارهای جمعی خمینی خون آشام در این جا ادعا میکند: "در جلسات پلنوم مهر ماه 58 ...  اسکندر گفت من اکثریتی ها را دوست دارم چون که آنها آدم های خوبی هستند فقط به این دليل با اقليت می روم که اکثریت مشی چریکی را به کلی رد کرده است." این یک ادعای سراپا دروغ و غیر سیاسی است و صرفاً در خدمت نوعی حقانیت تراشی برای جریان ضد تشکیلاتی "اکثریت" در جریان این پلنوم است. در بحث های سیاسی، افرادی که سرشان به تنشان می ارزد، اینگونه فاکت و سند ارائه نمی دهند. بویژه اینکه خود راوی مشکوک به این است که به تبهکاری و دروغ آلوده است!

"... بی آن که خود درک کند همه زندگی و وجود خود را وقف راهی کرده است که کثيف ترین موجودات جهان نيز در همان مسير رکاب می زنند." براستی این توصیف جریان "اکثریت" و مشوق دادستانی انقلاب لاجوردی یعنی "کار اکثریت"، امروز شامل خود همین افراد نمیشود؟ "چگونه است"، که کسانی که ادعای نزدیکی به تاریخ فدایی و جنبش کمونیستی را داشتند "همه زندگی و وجود خود را وقف راهی کردند که کثيف ترین موجودات جهان" یعنی خمینی و خامنه ای و لاجوردی نيز در "همان مسير رکاب" می زدند؟! "که چگونه پست ترین و رذل ترین جنایت کاران" در تمام طول قرن بیستم، "نقشه همان اقداماتی را در سر" می پروراندند که این مدعیان برخاسته از تاریخ چپ انقلابی ایران در پی آن بودند؟!

آن چه همه ما را در خود فرو برد آن بود که می دیدیم در عرصه بسيار بغرنج و پيچيده کنونی چگونه نيات پاک اسکندر با پلشتی های کشميری ها، ساواکی ها در قالب عمل واحد ضد انقلابی در هم آميخته و به حق خشم ونفرت مردم را متوجه کسی می سازد که همچون اسکندر درونی چون شيشه ای شفاف دارند، لاکن در عمل یک پارچه همان چيزی است که از عمال مزدور آن زشت جهان خوار سر می زند. هم از این روست که معيار قضاوت هر انقلابی صدیق در برخورد با عمليات بر اندازی چپ روها آنچه تعيين کننده است نه آن درون شيشه ای شفاف اسکندرها، که آن گنداب ضد انقلابی است که بر زمين جاری می شود. تناقص دردناک زندگی آنان هرگز نمی تواند نقش عمل ضد انقلابی آنان را کتمان نماید.

جمشید طاهری پور و رئیس همدست او در مقطع فوق "گودرز اقتداری، رئیس شورای سردبیری نشریه کار" اکثریت"، اینجا دیگر از درون رذل خود، "که آن گنداب ضد انقلابی" و ضد انسانی در سال 1360 است سخن میراند، همان گندابی که  سال فوق و سالهای بعد در این کشور "بر زمین جاری شد". براستی که دموکرات نمایی امروز اکثریتی های ریاکار "هرگر نمی تواند نقش عمل ضد انقلابی" و ضد انسانی آنها از سال 1358 به بعد و بویژه در سال 1360 را "کتمان نماید".

متاسفانه در ميان اقليت و نيز گروه اشرف، اسکندر یگانه نمونه نيست. باز هم به سان او هستند در ميان گم کرده راهان بسيارند که چون اسکندر معصومانه باور کرده اند که تمام دنيا به خطا می رود و آنچه حق است همان است که آنها می گویند. کسانی که عليرغم حدی از صداقت انقلابی هرگز به فکر کردن و به قول سعادتی به «عمق صحنه را دیدن» تن نمی دهند کسانی که یک بار برای هميشه تصميم گرفته اند و هر گز حاضر نيستند با پيچيدگی ها و بغرنجی هایی که ذاتی گسترش روندهای انقلابی است خو کنند و خود را در مقامی بيابند که باید با دشواری هایی که در راه است جدی تر از حد توان یک نو آموز، دست و پنجه نرم کنند. جای آن دارد که «چپ روها» بر نقطه پایان زندگی اسکندر بيشتر و باز هم بيشتر مکث کنند." 

پایان اصل مقاله "آئینه سکندر" جریان "اکثریت" در سال 1360. برداشت از منبع زیر:

https://periske.com/2015/10/06/%d8%b1%d9%81%db%8c%d9%82-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d9%85%da%a9-%d8%a7%d8%b3%d8%af%db%8c%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%b3%da%a9%d9%86%d8%af%d8%b1-%d9%88-%d9%85%d9%82%d8%a7%d9%84%d9%87-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86/

***

"چهل سال پس از آینهٔ سِکَندَر… و اینک احوالِ مُلکِ دارا!" یک سرهم بندی جدید بتاریخ 20 فروردین 1402 از گودرز اقتداری است که خود ادعا میکند در مقطع انتشار لجن نامه "آئینه سکندر" در نشریه این جریان "مسئول شورای سردبیری" نشریه فوق بوده و این لجن نامه به تأیید خود او منتشر شده است. گودرز اقتداری نظیر همه عناصر این دارودسته، ابتدا دست به جمله پردازیهای بی سر و تهی میزند، که کسی هم قادر به سردر آوردن از آنها نباشد تا درون دیروز و امروز خود را پنهان کند. او اما فراموش نمیکند که بازهم، حتی در همین توجیه نامه، بنوعی به مبارزین دوره فوق لگد بزند.  

در توجیه نامه گودرز اقتداری در سال 1402 به اعلام خود مسئول سیاسی مقاله "آئینه سکندر" برای لجن نامه دیروز او در سال 1360 هیچ نکته جدی و بدردبخوری وجود ندارد، جز اینکه این جریان شریک در جنایات یک رژیم بربرمنش از مردم ایران طلبکار هم میشود که گویا امروز به نظرات درون باند خود اهمیت بیشتری میدهد! او نشان داد که جریان "اکثریت" از این بزرگترین تبهکاری یک حزب سیاسی در قرن بیستم هیچ درسی نگرفته و هیچ تغییری نکرده است. 

گودرز اقتداری بعنوان مسئول سیاسی مستقیم انتشار این لجن نامه چندش آور در اوج حمام خون سال 60، باید امروز و پس از 42 سال، در نهاید متانت و افتاده گی و شجاعت، از تک تک اعضاء و دوستان خانواده های بزرگ اعظمی و اسدیان در لرستان و کشور و خارج از کشور عذرخواهی میکرد. گودرز اقتداری باید با صراحت و داوطلبانه، تبلیغات جنایتکارانه سازمان "خط امامی" خود برای سرکوب و شکنجه و قتل عام بیشتر مردم ایران در سال 1360 را محکوم کرده، آن را سیاستی آشکارا فاشیستی و ضد انسانی که هرگز قابل گذشت نیست،  معرفی میکرد.  

در هر حال، نشانی پایین برای علاقمندان به دنبال کردن این توجیه نامه شرم آور مدعی امروز سوسیال دموکراسی:

https://www.akhbar-rooz.com/199259/1402/01/20/

***

یکی از نوه های سهراب اسدیان به یاد پدربزرگ استوار و دلسوز خود مطلبی نوشته که عیناً از منبع زیر نقل میگردد:

https://periske.com/2023/04/01/%d8%a8%d8%a7%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d8%b3%d8%af%db%8c%d8%8c-%d9%85%d8%ad%da%a9%d9%85-%d8%a8%d9%87%d8%b3%d8%a7%d9%86-%d8%b3%d9%be%db%8c%d8%af%da%a9%d9%88%d9%87-%d9%88-%d8%b3%d8%a8%d8%b2-%d9%87/

پدربزرگ عزیزم (سهراب خان اسدیان فِیلی) به تاریخ پیوست!

چند روزی از بزرگداشت این مرد بزرگ می‌گذرد؛ نوشته‌های بسیاری درباره زندگی‌نامه او و برادران عزیزش (توکل و نوراله) و فرزند دلاور او (سیامک) منتشر شده است. پس من در این مورد سخن را کوتاه می‌کنم.

اقوام، دوستان و آشنایان، هر کدام از منظر خود ‌در مورد پدر بزرگم سخن گفته‌اند. همه این عزیزان سعی کرده‌اند که شخصیت او و زندگی پر فراز و نشیبش را به خوبی توصیف کنند اما گاهی بعضی از خصوصیات هر انسانی فقط و فقط درون قلب خانواده او شکوفا می‌شود و شاید دیگران کمتر بتوانند این خصلت‌ها را لمس، حس و بیان کنند. پدر بزرگ مهربانم نیز از این قصه مستثنا نیست.

بابا اسدی در راس خانواده ما یک قلب تپنده بود ... قلبی که مویرگ‌های آن را همسرش (داآ)، فرزندان، نوه‌ها، عروس‌ها و دامادها تشکیل می‌دادند. او همیشه سعی می‌کرد بنیاد خانواده را محکم نگهدارد و همواره به اعضای خانواده امنیت و آرامش می‌داد.

بی شک و بدون اغراق، من که فرد کوچکی از این خانواده بزرگ هستم، نجابت و افتادگی را در عمق وجود بابا اسدی می‌دیدم و لمس می کردم.

او مردی بزرگ بود که همواره دلواپس تک تک اعضای خانواده بود.

بابا اسدی مجهز بود به سلاح تفکر و تامل. از این‌رو همه ما در همه مقاطع و چالش‌های کوچک و بزرگ زندگی‌مان به او پناه می‌بردیم.

این مرد بزرگ تا آخرین لحظه زندگی خود سعی کرد به سان سپیدکوه محکم و هم‌چون گرین سبز بماند.

مردی که من در طول بیش از ۳ دهه زندگی‌ام حتی یک‌بار، یک کلمه زشت و بی احترامی به هیچ‌یک از اعضای خانواده و اطرافیان ندیدم و نشنیدم.

از نظر من بابا اسدی نمونه بارز یک انسان واقعی بود.

بابا اسدی به من وصیت‌هایی کرده است که مادرم می‌داند … برای من مایه مباهات است که نوه چنین مرد بزرگی هستم و این‌که او مرا لایق این می‌دانست که خواسته‌هایی از من داشته باشد برایم ارزشمند و با اهمیت است. من هم البته به او قول داده‌ام تا پای جان به خواسته‌هایش احترام بگذارم و آنها را انجام بدهم.


آرامگاه پدر اسدیان در کنار فرزند مبارزش چریک فدایی خلق سیامک اسدیان (اسکندر)

تاریخ همواره نشان داده که آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی هرگز رنگ کهنگی به خود نخواهد گرفت، روزی که دور نیست مطمئنا فرزندانی از سلاله پاک آزادی‌خواهانی هم‌چون سیامک‌ها، توکل‌ها و نوراله‌‌ها به دنیا خواهند آمد و پرچم عدالت‌خواهی و برابری را بار دیگر برافراشته خواهند کرد.

سرزمین ما پر است از بذر جوانه‌هایی که دلاوران در دل خاک، از خود به یادگار گذاشته‌اند.

در پایان از تمام دوستان و اقوام و همه کسانی که برای هرچه باشکوه‌تر شدن مراسم بابا اسدی تلاش صادقانه و بی دریغ کردند، سپاس‌گزارم و دست آنها را به گرمی می‌فشارم.

یکی از نوه‌های سهراب خان اسدیان فِیلی

12 فروردین‌ماه 1402

***

- همه مطالب به رنگ آبی، فونت درشت و یا در میانه () از "بازسازی" است. لجن نامه "آئينه سکندر" از اول تا پایان متن اصلی با علامت نقل قول مستقیم " " مشخص شده است.

- مطلب نگارنده در اینجا آماده انتشار بود، که توجیه نامه بی سر و ته گودرز اقتداری در سایت  "اخبار روز" انتشار یافت و برخورد کوتاهی به آن انتشار مقاله را به تأخیر انداخت.

- شعر زیبای آغاز مقاله از ژاله اصفهانی

ـــــــــــــــــــــــــ