دوشنبه، آبان ۱۲، ۱۴۰۴

حزب مثلاً چپ ایران و مارتین هایدگر نازی متعصب!

 

سایت عصر نو، یک ارگان غیررسمی «حزب چپ»، مقاله‌ای در تحسین و تبلیغ برای فیلسوف فاشیسم هیتلری درج کرده است. این اولین بار نیست که نویسندگان و «سردبیر» این سایت در تبلیغ برای ضدکمونیست افراطی و فاشیست کهنه کار مارتین هایدگر و یا فیلسوف مورد تحسین هیتلر و همدستان او، فردریش نیچه، دست به تبلیغات ایدوئولوژیک میزنند. حزب چپ و مدعیان ایرانی سوسیال دموکراسی، در بنیان های نظری تفاوتی با سلطنت طلبان ندارند و تبلیغ برای چهره شناخته شده ای نظیر مارتین هایدگر هم جز صراحت بخشیدن به این واقعیت معنای دیگری ندارد.

مارتین هایدگر از اعضاء بسیار متعصب حزب نازی آلمان از سال ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ بود. او فقط پس از شکست فاشیسم از ارتش سرخ و پایان حیات حزب نازی به اجبار از آن خارج شد.

پس از قدرت گیری حزب نازی آلمان («حزب سوسیالیسم ملی کارگران آلمان») در دو انتخابات ظاهرا دموکراتیک در سال ۱۹۳۳، مارتین هایدگر استاد دانشگاه با شور و اشتیاق بسیار آن را درست نظیر آدولف هیتلر بعنوان «انقلاب ناسیونال سوسیالیستی» ستایش کرد. در آوریل سال ۱۹۳۳ رئیس سوسیال دموکرات دانشگاه فرایبورگ (Freiburg) در جنوب آلمان احتمالا زیر فشار شرایط جدید استعفا کرد و مارتین هایدگر توسط همان سوسیال دموکرات بعنوان رئیس بعد از خود پیشنهاد شد!!

مارتین هایدگر که در سال ۱۹۳۲ به حزب نازی رأی داده بود در روز اول ماه مه (!!) سال ۱۹۳۳ با شماره عضویت ۳.۱۲۵.۸۹۴ بعنوان عضو حزب نازی پذیرفته شد. حزب نازی عضویت هایدگر را بطور علنی اعلام و آن را تبلیغ کرد. هایدگر تا سال ۱۹۴۵ یعنی سال شکست آلمان در جنگ دوم جهانی، همچنان عضو حزب نازی بود و این یعنی همه ۱۲ سال موجودیت فاشیسم هیتلری! مارتین هایدگر در سخنرانی‌های علنی بسیاری در دانشگاه ها و سمینارهای متعددی در آلمان، از حکومت نازی با حرارت دفاع و از شخص آدولف هیتلر ستایش کرد.

مارتین هایدگر در سخنرانی اول خود بعنوان رئیس دانشگاه فرایبورگ از «عظمت و شکوه این آغاز نو» یعنی قدرتگیری فاشیسم هیتلری سخن گفت. او خواستار ایجاد رابطه «رهبری و اطاعت» میان استادان و دانشجویان شد. همه سخنرانی مارتین هایدگر در این همایش، انباشته از تأیید و تشویق شیوه تفکر و ایدوئولوژی حزب نازی آلمان بود. هایدگر در دوره ریاست بر دانشگاه فرایبورگ در جنوب آلمان در فعالیت های حزب نازی فعالانه شرکت کرد و خواستار حذف همه صداهای مخالف نازی ها و یکسان سازی سیاسی و ایدوئولوژیک جامعه در معنای حزب نازی گشت. او همکاران یهودی خود را اخراج و دو نفر از همکاران حتی دانشگاهی سابق خود را نیز بعنوان یهودی به دستگاه پلیسی حکومت لو داد. مارتین هایدگر در سال ۱۹۳۳ یک اردوی آکادمیک برای تربیت استادان در خدمت نازی ها ایجاد کرد. او همچنین «بیانیه اطاعت پروفسورهای آلمانی» از آدولف هیتلر و نیز در سال ۱۹۳۴ «بیانیه دانشمندان آلمانی حامی آدولف هیتلر» را امضا‌ء کرد.

مارتین هایدگر در مقطع همدستی خود با فاشیسم هیتلری، فردی ۴۵ ساله، استاد و رئیس دانشگاه و یک فیلسوف است و نمیتوان خدمت او به نازی های ضد بشری را به «اشتباهات»، بی تجربگی و یا لغزش های دوران جوانی نسبت داد. مارتین هایدگر پیش از این تاریخ، انقلاب ضدسلطنتی و ضدجنگ آلمان در سال ۱۹۱۹ و «جمهوری وایمار» را تجربه کرده بود و بخوبی تفاوت میان دیکتاتوری فاشیستی- راسیستی و دموکراسی پارلمانی را تشخیص میداد.

مارتین هایدگر در سال ۱۹۳۴ از ریاست دانشگاه فرایبورگ استعفا کرد. دلیل آن اما آنطور که خود بعدها ادعا کرد عدم تمایل او به همکاری با نازی ها در سیاست های دانشگاهی نبود. بلکه دلیل واقعی استعفای مارتین هایدگر این بود که دانشگاه و دانشجویان، بقدر کافی و جدی از سیاست های حزب نازی تبعیت نمیکردند و گویا حزب نازی هم در این زمینه کم کاری میکرد!!

در مقطع پایانی جنگ دوم جهانی و در اکتبر سال ۱۹۴۶، حکومت نظامی فرانسوی که منطقه فرایبورگ را در اشغال خود داشت، هرگونه فعالیت دانشگاهی و یا خارج از دانشگاه را برای مارتین هایدگر ممنوع اعلام کرد.

در سال های ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ سخنان و نوشته‌های ضد یهودی مارتین هایدگر نیز که تاکنون ناشناس مانده بودند منتشر شدند. در میان پژوهشگران آلمانی اتفاق نظر حاکم است که هایدگر از استقرار فاشیسم هیتلری با شور و شوق بسیار دفاع کرده است.

براساس اطلاعات و رابطه‌های بعدی نویسندگان آلمانی پس از جنگ دوم جهانی، مارتین هایدگر از قتل عام میلیون‌ها نفر یهودیان اروپایی در اردوگاه های آدمسوزی هیتلری مطلع بوده و آن را از نیازهای «موجودیت تاریخی» آلمان معرفی کرده است.


اکبر تک دهقان

۳ نوامبر ۲۰۲۵- ۱۲ آبان ۱۴۰۴

------------

توضیحات:

- منتشرکننده مقاله و مسئول سایت «عصر نو» مسعود فتحی، به شیوه ای غیرصادقانه و متقلبانه عمل کرده اند. در عنوان مقاله در بالای صفحه «عصر نو» چنین آمده است:


«سورن آبیه کی یرکگور

مارتین هایدگر

زندگی رو به آینده زیسته می شود و با نگاهی به گذشته فهمیده می شود

ترجمه جلال رستمی»

چهار شنبه ۷ آبان ۱۴۰۴ ۲۹ اکتبر ۲۰۲۵

خواننده‌ در نگاه اول تصور میکند که این مقاله پیرامون مارتین هایدگر و از نویسنده‌ای بنام «سورن آبیه کی‌یرکگور» است که جلال رستمی هم آن را به فارسی برگردانده است. در حالیکه اصلاً اینطور نیست! «سوران آبیه کی یر کگور» شاید تنها گوینده همین جمله در بالا یعنی «زندگی رو به آینده زیسته می شود و با نگاهی به گذشته فهمیده می شود» است. حال مارتین هایدگر در این میان چکاره است؟

در ابتداء بحث، معرفی کوتاه فیلسوف محافظه کار و راست دانمارکی قرن نوزدهم:

«سورن کیِرکگور (به دانمارکیSøren Kierkegaard) ‏(۱۸۱۳-۱۸۵۵)، که به کیِرکگارد (søren kierkeɡaard) نیز معروف است مسیحی دانمارکی است؛ کسی که با وجود، انتخاب، و تعهد یا سرسپردگی فرد سروکار داشت و اساساً بر الهیات جدید و فلسفه، به خصوص فلسفهٔ وجودی (اگزیستانسیالیسم) تأثیر گذاشت

«سوران آبیه کی یر کگور» یک فیلسوف بسیار محافظه کار مسیحی دانمارکی است که در سال ۱۸۸۵ در دانمارک فوت کرده و نمی‌تواند رابطه‌ای با آثار مارتین هایدگر که تازه در سال ۱۸۸۹ در آلمان بدنیا آمده داشته باشد! یا مسئول سایت «عصر نو» از این موضوع مطلع نیست، و یا خیر، مطلع است و در این تقلب و گمراه کردن خواننده و آبروتراشی برای یک نازی متعصب بکمک فیلسوفی از قرن نوزدهم شریک است. چرا بالای نام مارتین هایدگر نام یک فیلسوف دیگری آمده و زیر این جمله که فرض کنیم از «سورن …» است نام مارتین هایدگر ثبت شده است؟ این یک بهم ریختگی ناخواسته است یا یک فریبکاری از مترجم، یا از سوی انتشارات «جهان کتاب» در تهران و یا از سوی سایت «عصر نو» است؟ در پاراگراف اول این مقاله که در آغاز معلوم نیست از مترجم یا از انتشارات «جهان کتاب» است، چنین آمده:

«پیش درآمد
«
برای درک بهتر ترجمه‌ی مقاله‌ی میلی هایت درباره‌ی مارتین هایدگر - مقاله‌ای که به تناقض میان اندیشه و عمل او می‌پردازد - تلاش شده است نگاهی اجمالی به زندگی، فلسفه، و جنجال‌های پیرامون او داشته باشیم».

پس اصل مقاله از نویسنده‌ای بنام «میلی هایت» و در باره مارتین هایدگر است که خبری از نام او در تیتر مقاله در سایت «عصر نو» نیست! و ترتیب گمراه‌کننده درج تیتر آن در سایت و تبدیل یک فیلسوف محافظه کار قرن نوزدهمی برای تبلیغ بنفع مارتین هایدگر، رابطه‌ای با مقاله «میلی هایت» ندارد و این نقل قول از انتشاراتی «جهان کتاب» در تهران است.

تازه پس از سوتیر «زندگی و آثار در تناقض: مارتین هایدگر میلی هایت» اصل مقاله و ترجمه فارسی آن آغاز میشود. مقاله «میلی هایت» انباشته از فرضیات و تحریف و اغراق در نقش مارتین هایدگر در پیدایش اندیشه‌های فلسفی قرن بیستم اروپا و حتی جهان است. بشریت جهان قرن بیستم و امروز، مارکس و انگلس را بعنوان فیلسوفانی که بیشترین تأثیرات را بر اندیشه‌ های فلسفی، اجتماعی و اقتصادی قرن بیستم باقی گذاشته اند می شناسد. بیکباره اصلاح طلب خارج از کشوری که هم اینک به مشاطه گری سلطنت طلبان مشغول است، این نقش را به نازی افراطی مارتین هایدگر تفویض میکند!!

در انتهای مقاله سایت «عصر نو»، توضیح «این مقاله قبلاً درمجله ی جهان کتاب چاپ شده است.» آمده و تاریخی هم برای ترجمه و انتشار آن از طریق این انتشاراتی ذکر نشده است. پس «ترجمه جلال رستمی» هم باید به همین انتشارات از داخل کشور که در آن تبلیغات ضدکمونیستی طی ۴۶ سال، جزء محتوای اصلی حرفه اکثریت آن‌ها است، تعلق دارد.

اما حال محتوای جمله «زندگی رو به آینده زیسته می شود و با نگاهی به گذشته فهمیده می شود» در خدمت چیست؟ انتشارات «جهان کتاب» در‌واقع با این جمله فیلسوف دانمارکی، قصد ماست‌مالی کردن گذشته مارتین هایدگر را دارد!! بویژه اینکه در داخل متن، هم از سوی مترجم و هم نویسنده اصلی، چندین بار از تأثیرات مثبت فرضی مارتین هایدگر بر اندیشه های فلسفی در قرن بیستم سخن میرود.

مسعود فتحی «عصر نو» از همه این دوز و کلک‌ها و محتوای دروغین و گمراه‌کننده مقاله نویسنده اصلی و مقدمه انتشارات «جهان کتاب» کاملاً بی اطلاع نیست. او بعنوان یک سوسیال دموکرات در جهان اوجگیری دوباره جنگ های امپریالیستی، بدنبال کشف الگوهای فلسفی برای خود، نسرین ستوده، فائزه هاشمی و شیرین عبادی اش میگردد و رجوع به فاشیست های ضدکمونیست قرن بیستم و بدترین نوع آن یعنی نازی های آلمانی را باید برای او بعنوان اولین نشانی در این زمینه تلقی کرد. بهرحال طبق تعاریف کلاسیک مشهور، فلسفه آلمانی از عناصر اصلی تشکیل‌دهنده پیکره مارکسیسم در قرن نوزدهم معرفی شده اند!!

طی نقل مقاله توسط جلال رستمی/«جهان کتاب»، نویسنده اصلی مقاله شخصی بنام «میلی هایت» معرفی میشود. حال شما در محیط اینترنت هرچه میتوانید به دنبال این نام به فارسی، انگلیسی و یا آلمانی بگردید و هیچ توضیحی پیرامون او  پیدا نمیکنید! اینکه هیچ نویسنده و یا استاد دانشگاه جدی در غرب پیدا نشده که اینهمه تعریف و تمجید از مارتین هایدگر تحویل خوانندگان بدهد، خود همچنین بیان پوچی ادعاهای انتشارات «جهان کتاب» در مورد نقش فلسفی بزرگ ادعایی مارتین هایدگر در قرن بیستم است.

مقاله‌ای منتشره از سوی سایت «عصر نو»، مدعی تاثیرگذاری بسیار مهم مارتین هایدگر بر اندیشه‌های فلسفی قرن بیستم است. این مقاله توسط نویسنده‌ای که اثری از او در جایی نیست و توسط یک انتشاراتی  از تهران و در تاریخی نامشخص منتشر شده، و امروز با تیتری گمراه‌کننده در سایت «عصر نو» تکثیر میشود. بساده گی قابل تشخیص است که برای سایت «عصر نو» تنها اصل کار، یعنی تبلیغ به هرترتیبی برای یک فیلسوف ضدکمونیست، اهمیت داشته و نه انتفال و تبلیغ افکار دموکراتیک و یا ارزش‌گذاری به شعور مردم.

سایت «عصر نو» در دهه های ۸۰ و۹۰ خورشیدی هم به مکان دنج تبلیغات مرتجعی بنام «عرفان قانعی فرد» تبدیل شده بود. این فرد که برای سایت «عصر نو» به نسل جدید لیبرال ها به معنای فرضی مثبت آن تعلق داشت یک سلطنت طلب و کلاهبردار در زندگی واقعی بود. او بعدها و پس از انجام مصاحبه ای با پرویز ثابتی ساواکی، در خارج از کشور به عضویت در رهبری جریان «حزب مشروطه ایران» درآمد. عرفان قانعی فرد همان مدافع قدیمی «سپاه پاسداران» است که در سایت نئوفاشیستی «خبرنامه گویا»، از«یک کمونیست مرده» بعنوان «یک کمونیست خوب» نام برد. این فرد هم اینک به افراطی ترین عناصر خارج از کشوری جریان سلطنت طلبان تعلق دارد و از سرکرده ساواک با عنوان «جناب پرویز ثابتی» نام میبرد. عرفان قانعی فرد در ایران در میان تقلبات خود، به دروغ، مصاحبه‌ای با یک «نویسنده ایرلندی» فرضی را بصورت یک کتاب در ایران منتشر کرد. نه چنین نویسنده‌ای هرگز در جمهوری ایرلند وجود داشته و نه هرگز چنین مصاحبه‌ای انجام گرفته بود!!

اقدام سایت «عصر نو» در انجام تبلیغات برای یک فیلسوف نازی افراطی نظیر مارتین هایدگر در رسانه‌ طیف «اکثریت» موضوع تازه‌ای نیست. مارتین هایدگر و فریدریش نیچه هنوز و آشکارا الگوهای فلسفی نویسندگان طبقات ثروتمند و سرکوبگر، انتشاراتی ها، دانشگاه ها و رسانه‌های آن‌ها را در ایران تشکیل میدهند. احتمالاً در هیچ کشوری که تجاربی از حداقل های نظامات پارلمانی را گذرانده باشند، این میزان بدویت فکری در میان روشنفکران علنی و قانونی آن حاکم نیست.

مورد بالا همچنین سندی است بر اینکه: جریان «سوسیال دموکراسی» که «حزب چپ» بهزاد کریمی، مصطفی مدنی و مسعود فتحی خود را متعلق به آن معرفی میکنند، در جهان پس از شوروی و در جوهر جهانبینی فلسفی خود، تفاوت ماهوی با فاشیسم کلاسیک ندارد. چگونه میتوان درک کرد که چنین عناصری پس از ۵۸ سال تجربه فاشیسم پهلوی و ۴۶ سال فاشیسم اسلامی هنوز سیاست ائتلافی با سلطنت طلبان را دنبال میکنند؟

هم  اینک «حزب چپ» در لحظات ادغام در یک ائتلاف سیاسی با باند جنایی پهلوی بسر میبرد و توسل به تبلیغات فلسفی راست افراطی هم از نیازهای ایدوئولوژیک همین جهت گیری سیاسی است.

نشانی درج مقاله‌ای با عنوان گمراه کننده در ستایش از نازی متعصب مارتین هایدگر در سایت «عصر نو»:

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=66803

ــــــــــــــــــــــ 

تصحیح مطلب بالا پس از انتشار در وبلاگ «بازسازی»

در پاراگرافی که در قسمت «توضیحات» و با جمله «سوران آبیه کی یر کگور» یک فیلسوف بسیار محافظه کار...» آغاز میشود، جمله زیر وجود دارد: 

«اگر مسئول سایت «عصر نو» از این موضوع مطلع نیست، پس ایشان نه فقط فرصت طلب نظیر همه اعضاء صنف خود، بلکه اندکی هم گیج تشریف دارند!!»

این جمله در توصیف فرد فرصت طلب و خودگنده بین افراطی و وابسته به طیف راست تا راست افراطی، مسعود فتحی (سایت عصر نو)، زیادی «خودمانی» است - کسی که همه فعالیت او و جنایتکاری نظیر مصطفی مدنی در سازمان فدایی - اقلیت در کردستان عراق طی سال های ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۴ صرفا از محفل بازی های توطئه گرانه و ضدتشکیلاتی تشکیل شده بود. مسعود فتحی عرصه ای نظیر امروز برای تبلیغ بنفع فاشیسم هیتلری و سمپاشی های ضدکمونیستی و راسیستی در اختیار نمی داشت و کسی از بود و نبود یک «اکثریتی» نحس هیچکاره مطلع نمی بود، اگر او برای فرار از شرایط اعدام های دسته جمعی سال سیاه ۱۳۶۰ به سازمان چریکهای فدایی خلق - اقلیت آویزان نمی شد. 

فرد بالا به گروه ایرانیان ظاهرا روشنفکری تعلق دارد که در هر گفتگوی چاپلوس منشانه ای با مخاطبین اروپایی خود، «عقب ماندگی مردم» و «ناآگاهی توده ها» را از علل اصلی استقرار رژیم اسلامی معرفی نموده، مستقیم و غیرمستقیم به مبلغین رژیم ضد مردمی پهلوی در خارج از کشور حقانیت بخشیده اند. فلاکت اصلی جامعه ایران اما در زندگی واقعی نفوذ عناصر تبهکاری نظیر مصطفی مدنی، فرخ نگهدار، علی کشتگر و... در صفوف سازمان فدایی بود و نه ناآگاهی مردم! نیروی اجتماعی سازمان - فدایی از توده ناوارد در موضوع ایجاد تشکیلات در میان خود شکل گرفته بودند، اما عناصری از نوع نفرات بالا طی دوران زندان ساواک به فن «باند بازی»، هوچیگری، توطئه گری، دروغگویی، «زرنگی» و محفلیسم مسلط شده بودند.

جمله بالا به دلیل اینکه این فرد بی پرنسیپ و تشکیلات شکن در تاریخ سازمان- فدایی پس از سال ۱۳۵۷، شایسته زبان «خودمانی» بعنوان یک شهروند آزاده و قابل اعتماد نیست از متن مقاله حذف میشود. او باید به همان زباله دانی راسیسم اروپایی که طی دوران دگردیسی به آن عادت کرده قنائت کند. مسعود فتحی به چیزی بجز جمله پردازی های فاشیستی مارتین هایدگر و فردریش نیچه در کنار جانوران درنده ای نظیر فواد پاشایی، رضا پهلوی و پرویز ثابتی نیازی ندارد. 

ـــــــــــــــــــ 


جمعه، آبان ۰۹، ۱۴۰۴

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران در پیوند با مردم ستمدیده‌ی غزه


راستی را که به دورانی سخت ظلمانی عمر می‌گذاریم

آنکه می‌خندد، خبر هولناک را هنوز نشنیده‌است…

با اینکه چندروزی بیشتر از آتش‌بس شکننده‌ی غزه نمی‌گذرد اما هنوز در اذهان آگاه و وجدان‌های بیدار بشری تردید‌هایی جدی نسبت به دوام و قوام آن و نیز سرنوشت مردمان بی‌پناه و رنجور غزه وجود دارد و تلاش‌های بی‌وقفه‌ی دولت‌های غربی و رسانه‌های پُرشمار وابسته به ایشان در انکار هدفمند و آگاهانه‌ی جنایات شنیع رژیم اسراییل در طی این نسل‌کشی آشکار قرن بیست و یکمی، از چشم بیداران دنیا پوشیده و پنهان نمانده است.

محاصره‌ی همه‌جانبه و ۱۷ساله‌ی نوار غزه، تحمیل ۵ جنگ تمام‌عیار به مردم آن سامان و کشتار ۱۱هزار نفر از باشندگان این باریکه پیش از آغاز جنگ، عملاً آنجا را به مخوف‌ترین و بزرگ‌ترین زندان که نه! بل قتلگاه عالم بدل کرده بود.

این جنگ سبعانه و تحمیلی از چند منظر قابل تامل و توجه است؛ محاصره‌ی همه‌جانبه‌ی غزه از زمین و دریا و آسمان به قصد کوچاندن مردمان آن سامان به جایی جز غزه، دریغ داشتن غذا ، دارو، سرپناه و نیازهای اولیه‌ی انسانی از ایشان در جهت ِ تضعیف ِ توش و توان و درنهایت کاستن از شمار جمعیت ایشان، نسل‌کشی سازمان‌یافته و هدفمند به‌مثابه‌ی “راه حل نهایی” (این درسی‌ست که در مکتب “هیتلر”، “هایدریش”، “هیملر” وامثالهم آموخته‌اند)؛ تنها نمونه‌هایی برجسته و چشم‌اندازی از نمای باز به آفاق خونبار ِ این ماجراست.

در مقام قیاس خوب است بدانیم مساحت باریکه‌ی غزه تقریباً یک‌پانزدهم مساحت کوچکترین استان ایران است و به گواهی آمار، تعداد و حجم بمب‌های ریخته شده بر سر و سامان مردمان غزه بیشتر از کل بمب‌های استفاده شده در جنگ جهانی دوم بوده‌است.

علیرغم کشتار مستقیم قریب به ۷۰هزار انسان بی‌دفاع و نیز قتل عام غیر مستقیم ۳۳۵هزار نفر که اکثریت قریب به اتفاقشان را غیرنظامیان، زنان و کودکان تشکیل می‌دادند و تخریب ۹۰درصد از خانه‌ها و زیرساخت‌ها و آوارگی ۳میلیون نفر از ساکنان این باریکه‌، نه تنها رژیم اسراییل به خواسته‌ها و وعده‌ها و اهداف تعیین‌شده‌اش نرسید که مردمان سربلند غزه با مقاومت بی‌بدیلشان، باطل‌السحر خودبرتربینی و عظمت‌طلبی شدند و ایستادگی و بی‌مرزی انسان را به‌بانگ بلند طنین‌انداز و جلوه‌گر کردند.

این فاجعه‌ی عظیم و عصب‌سوز که انسان ِ معاصر را شرمسار بود و وجود خویش کرده‌است علاوه براینکه یادآورمان شد که نوع بشر تا چه میزان مستعد ِ توحش و درنده‌خویی‌ست، از دیگر سو چهره‌ی بی‌پرده و هار سرمایه‌داری جهانی و نظام سلطه‌ی سود و ستم و ایضاً قامت بستن تمام دولت‌های نئولیبرال جهان را پشت سر اسراییل، به رُخمان کشید.

با اینهمه اما بارقه‌های امید نیز کم نبوده و نیست؛ برخاستن قاطبه‌ی مردمان جهان در میدان‌ها و خیابان‌ها به پشتداری و یاری مردم فلسطین، حرکت ناوگان جهانی صمود به سوی آب‌های اشغالی غزه و واکنش مفتضحانه‌ی رژیم اسراییل در برابر آن، همدلی و همصدایی ِ جمعی از رهبران جهان نظیر کلمبیا، اسپانیا، کوبا، مکزیک، بولیوی، شیلی، اندونزی، آفریقای جنوبی و…. با مردم غزه و واکنش نمادین هنرمندان و چهره‌های شهیر سینمای آمریکا و اروپا در حمایت از فلسطینیان و…. تنها نَمی از یَم ِ خشم و انزجار جهانی نسبت به سیاست‌های انحصارطلبانه و جداسرانه‌ی رژیم اسراییل است.

همگان به‌یاد دارند که سال گذشته چگونه گیلعاد اردان؛ سفیر اسراییل در سازمان ملل، منشور و میثاق ملل متحد را در منظر و مرآی جهانیان وقیحانه پاره کرد و امروز نیز سیاستمداران جهان غرب، چشم بسته بر این وهن آشکار، درحال بسط و ترویج نوعی «فراموشی سیاسی» به‌قصد فرونشاندن خیزش‌های مردمی درخصوص جنایات غزه‌ در کشورهای خویشند. از آن جمله فریدریش مرتس؛ صدراعظم آلمان اظهار کرده که پس از آتش‌بس «دلیلی برای ادامه‌ی تظاهرات علیه اسرائیل وجود ندارد» و برخی از مقام‌های بلندپایه‌ی اروپایی نیز از ادامه‌ی صادرات تسلیحات به اسرائیل سخن می‌گویند.

هم‌ از این روست که مقاومت مردم فلسطین و وجدان‌های بیدار جهان، معنایی مبرم می‌یابد و آن لَخت از شعر “احمد شوقی” را جاری بر زبان ِ قهرمان، در میانه‌ی میدان بر ویرانه‌های غزه تداعی میکند:

آزادی ِ سُرخ را دَری‌ست

که با دستانی خونین

نواخته می‌شود…

(وَ لِلحُرّیه الحمراء باب

بِکُلّ یَد مضرجه یُدَق)

در حالی که دولت‌های غربی، مردود در آزمون وجدان از بازسازی غزه سخن می‌گویند، نیمی از این سرزمین همچنان در اشغال اسرائیل است و نیمی دیگر در ویرانی مطلق. اما دو پرسش اصلی همچنان بر جای خود باقی‌ست: نخست اینکه آیا کشورهای جهان بار دیگر بدون عذر و عقوبت، آغوش بر اسباط ِ “بعل و نرگال” خواهد گشود؟

اگر چنین شود، این نه شکوه ِ صلح که شروع فراموشی‌ست؛ فراموشیِ تعمدی و آگاهانه‌ی قربانیان و انکار بود و وجود ایشان.

دودیگر اینکه آیا روشنفکری معاصر ایرانی همچنان شرمگین و محافظه‌کار و زبان در کام، ناتوان از موضع‌گیری روشن در قبال این مصیبت انسانی‌ست؟ اگر چنین باشد پُرواضح است که آیندگان این سکوت سنگی را قضاوتی سخت خواهند کرد.

“ایلان پاپه” استاد تاریخ اخراجی دانشگاه حیفا و فعال چپگرای اهل سرزمین‌های اشغال قولی تکان‌دهنده از زبان سربازی اسراییلی نقل می‌کند ازاین قرار که به آنها گفته شده باید تصور کنید کودکی خردسال و بازیگوش هستید که با ذره‌بین لانه‌ی مورچگان را می‌سوزاند! اینچنین است که این قساوت و ددمنشی سازمان‌یافته از اضمحلال اصول اخلاقی و انسانی می‌آغازد و به نسل‌کشی غزه می‌فرجامد و امروز دیگر آن چهره‌ی حقیقی و بدون روتوش نظام سلطه‌ی سرمایه، برهنه به جهانیان جلوه می‌فروشد و دیگر هیچ ابایی از فروپوشیدن ِ روی و خوی درنده، هار و وقیح خود نیز ندارد. به‌قول “نوام چامسکی” : آنان که چشمان خود را بر اصول دموکراسی لیبرال غربی کاملاً نبسته‌اند، به‌خوبی می‌دانند که سخن گفتن ِ رهبران دولت‌های غربی خاصه آمریکا از پایبندی به اصول اخلاقی و دموکراسی و حقوق بشر به‌مثابه‌ی گوش سپردن به لطیفه‌ای بی‌مزه و بارِد است.

کانون نویسندگان ایران ضمن محکوم کردن اکید نسل‌کشی آشکار غزه توسط رژیم ضد بشر و دژخوی اسراییل و حامیان آمریکایی و اروپایی‌اش و نیز ابراز همدردی و همصدایی با مردمان سربلند و ستمکش آن سامان ، آرزوی آن دارد که روزی نه‌چندان دور آرمان ِ انسانی و عادلانه‌ی فلسطین بر سریر تحقق بنشیند و محکومیت قاطع بین‌المللی برای تمامی ِ آمران، عاملان و مسببان این فاجعه‌ی جانگزای بشری فرادست آید.

ریشه‌های ما در زهدان این خاک روییده‌است

و مادام که پیراهن پوسیده و خونین ما

در بادهای آشوب و دلتنگی می‌تپد

بیرق بازگشت نیز

خواهد تپید…

(سمیح القاسم شاعر فقید و مبارز فلسطینی)


کانون نویسندگان ایران

۱۸ شهریور ۱۴۰۴ - [۳۱ اکتبر ۲۰۲۵]

------------

توضیحات

- منبع برداشت متن: https://akhbar-rooz.com/1404/08/08/32279/

- فونت درشت اشعار متن و ذکر تاریخ میلادی در اینجا از وبلاگ بازسازی است.

ــــــــــــــــــــ



جمعه، مهر ۲۵، ۱۴۰۴

تشدید اختلافات درونی سلطنت طلبان میان جناح قاسمی نژاد و امیر طاهری و پرویز ثابتی!

 

دکتر جمشید مهندس، کارشناس مسائل خارج از کشوری


https://x.com/AMAZlNGNATURE/status/1979035000663138688

در پی تشدید جنگ تسویه حساب بیرحمانه میان گله های سلطنت طلبان بنابه لینک بالا، مشکلات «حزب چپ» (ائتلافی از اصلاح طلبان، قومگرایان و سلطنت طلبان) نیز در انتخاب جناح متحد خود از میان سلطنت طلبان بازهم افزایش یافته است! طرفداران سلطنت طلبان، اصلاح طلبان و قومگرایان در «حزب چپ» که با طناب مصطفی مدنی، مسعود فتحی، بهزاد کریمی و جمشید طاهری پور (پاسدار سلطنت طلب!!) به اینطرف و آن طرف کشیده می‌شوند هم به این ترتیب درگیر کشمکش های حاد برای انتخاب متحد خود از میان جناح غالب جنگ درونی سلطنت طلبان شده اند. آخرین گزارش های هنوز مخابره نشده، فعلاً از سرگردانی «حزب چپ» در انتخاب میان امیر طاهری، پرویز ثابتی و سعید قاسمی نژاد و غلبه سیاست یکی به نعل و یکی به میخ در آن حکایت میکنند!

تذکر جمشیدانه: به نفع همه جناح های این به اصطلاح حزب است که مسعود فتحی و مصطفی مدنی را که یکی سلطنت طلب و دیگری بدتر از آن است به وسط همین محوطه نزاع سخت میان سلطنت طلبان در لینک بالا پرتاب کنند تا هم آنها مفهوم تاریخی «دموکراسی خواهی» و «سکولار دموکراسی» سلطنت طلبان را هرچه بهتر «لمس» کنند، هم گرسنگان تیزدندان به شیوه طبیعی و دلخواه خود سیر شوند و هم تکلیف این حزب مثلاً «چپ» هم یکسره شود!!

ــــــــــــــــــــ

سه‌شنبه، مهر ۲۲، ۱۴۰۴

بی بی سی و فرصتی «شاهانه» برای «ضیافت» استفراغ!!

 

بی بی سی پادشاهی بریتانیا و فاشیست ثابت قدم داریوش همایون و رفسنجانی خون آشام و سخنگوی دیروز و امروز آنها مسعود بهنود، در سال های اخیر فرصت های زیادی را برای عمل سیاسی استفراغ بر ماهیت ساواک منشانه کارکنان سلطنت طلب آن عرضه میکند؛ مورد زیر آخرین نمونه در این زمینه است. فرصت را از دست ندهید و تا میتوانید به ژورنالیسم بریتانیای نحس کبیر کودتاچی جنایتکار ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ و بی بی سی همدست همین کودتای ویرانگر زندگی چندین نسل، استفراغ کنید؛ بشتابید تا موضوع «بیات» نشود:

«موزه هنرهای معاصر؛ بذری ...»

      https://www.bbc.com/persian/46414497 

------------

توضیحات:

بی بی سی محض محکم کاری، و اینکه کسی در خط آلترناتیوسازی آن از باند آدمخوار پهلوی تردید نکند، مصاحبه‌ای هم در همین صفحه با «شهبانوی» خود منتشر کرده است. بهتر بود مصاحبه کننده از جنایات رژیم فاشیستی پهلوی علیه هنرمندان معترض و مبارز توسط شکنجه گران شهبانوی مسعود بهنود هم سؤالی میکرد که به موضوع هنر هم ربط پیدا میکرد!

ـــــــــــــــــــــ

یکشنبه، مهر ۲۰، ۱۴۰۴

اطلاع به بازدیدکنندگان

 

بازدیدکننده گرامی!

وبلاگ «برنامه سیاسی» با انتشار چهارم بخش چهارم از «برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک» در نشانی زیر به روز شده است:

برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک ۴

اقتصاد، مالکیت، سیاست اقتصادی

http://radikaldemokratik.blogspot.com/2025/10/4.html

ــــــــــــــــــــ

چهارشنبه، مهر ۱۶، ۱۴۰۴

«حزب چپ» و یکسان معرفی کردن اتحاد شوروی و آلمان نازی

 

تا دوره ای که اتحاد شوروی موجودیت داشت و در جهان نظمی متعادل نسبت به شرایط کنونی غلبه داشت، بندرت کسی از لیبرال های راست، تبهکار، جنگ طلب و ضدکمونیست افراطی جرأت میکرد کمونیسم و فاشیسم را در کنار یکدیگر قرار دهد. پس از پایان حیات اتحاد شوروی اما تاخت و تاز نئولیبرال ها که خود متحد نازی های آلمان در تاسیس دولت اول آدولف هیتلر شدند بطور فعالانه ای به یکسان گرفتن کمونیسم و فاشیسم دست زدند. آن‌ها در آغاز کار از تهاجم به «استالینیسم» اختراعی خود و تروتسکیست ها و سوسیال دموکرات ها شروع کردند. سایت‌های وابسته به «حزب چپ» یعنی «اخبار روز» و «عصر نو» تاکنون بوفور تبلیغات فاشیستی از وابستگان به این جریانات را برای تخریب چهره کمونیسم منتشر کرده اند.

اخیراً مرتجع تازه از راه رسیده و نئولیبرال، ضدکمونیست افراطی و متعلق به طیف نئوفاشیسم بنام داوید پارسیان از «اخبار روز» بمنظور انجام تبلیغات غیرمستقیم سیاسی برای دارودسته نئوفاشیست و سازمان سیاسی ساواک یعنی «حزب مشروطه ایران» حداکثر استفاده را کرده و با وقاحت اتحاد شوروی و فاشیسم هیتلری را در کنار یکدیگر قرار میدهد. در راس جریان «حزب چپ» جنایتکارانی نظیر مصطفی مدنی و جمشید طاهری پور قرار دارند و آن‌ها بیشترین حمایت را از تخریب چهره اتحاد شوروی و کمونیسم توسط مبلغین خود در سایت «اخبار روز» (ف- تابان) و «سایت عصر نو» (مسعود فتحی) بعمل می آورند. داوید پارسیان از سایت اخبار روز نظیر ارگان شخصی «حزب مشروطه» خود و برای تبلیغاتی که بخش اعظم آن‌ها به سفید شویی جنایات رژیم پهلوی، بویژه دیکتاتوری رضا خان میرپنج تعلق دارند، استفاده میکند.

همه آنچه که امروز مردم ایران از آن عذاب می کشند به کودتای جنایتکارانه ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ برمیگردد و این موضوع در تبلیغات مرتجعین راست افراطی و یا نئوفاشیست های ظاهراً «محقق» نظیر مسعود نقره کار و داوید پارسیان هیچ جایی را اشغال نمیکند:

https://akhbar-rooz.com/1404/07/12/29953/

ــــــــــــــــــــ

سه‌شنبه، مهر ۱۵، ۱۴۰۴

مصاحبه ای روشنگر در شناخت از ماهیت واقعی ترامپیسم

 رمزگشایی از ایدئولوژی «مگا» (MAGA): گفت‌وگو با جان بلامی فاستر 

ترجمه: بابک احمدی


Deciphering the MAGA Ideology

An Interview with John Bellamy Foster


https://akhbar-rooz.com/1404/07/13/30070/

https://mronline.org/2025/08/08/deciphering-the-maga-ideology-an-interview-with-john-bellamy-foster/

ــــــــــــــــــــ

پنجشنبه، شهریور ۲۷، ۱۴۰۴

بیانیه‌ی کانون نویسندگان ایران درباره‌ی چرخه‌ی بی‌گسست اعدام و کشتار


اعدام‌های دهه‌ی ۶۰ و قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ هنوز در صدر فهرست جنایات جمهوری اسلامی است و یاد خونین آن روزگار تنها به همت خانواده‌های دادخواه و بازماندگان این فاجعه‌ی ملی زنده مانده است. شاید اکنون حافظه‌ی جمعی به سختی به یاد آورد که چگونه دوگانه‌ی «نفاق» و «وفاق»، حاکمیت را بر مسند «اشداء علی الکفار» نشاند و دستش را بر جان زندانیان سیاسی گشود. در تابستان ۶۷ که جنگ و سرکوب و بیکارسازی‌های امنیتی، زندگی مردم را به تقلا برای معاش و بقا فروکاسته بود، نزدیک به پنج هزار زندانی سیاسی، که دوره‌ی حبس بسیاری از آنها پایان یافته بود، در زندان‌های سراسر ایران اعدام شدند.

در سال‌های پس از فاجعه، شیوه‌ی حاکمیت دیگر نشد و هر زمان که اعتراضی سربلند کرد و جنبشی پا گرفت، خیابان و زندان به قتلگاه معترضان و آزادیخواهان بدل شد. حمله‌ی تجاوزکارانه‌ی اسرائیل به ایران که با تلاش برای مصادره‌ی اعتراض‌های داخلی همراه بود، فرصتی تازه برای تشدید فضای امنیتی به حکومت بخشید. جمهوری اسلامی، که گماشتگانش در طول جنگ وعده‌ی «۶۷‌» ای دیگر داده بودند، در حین جنگ و پس از آتش‌بس، دست به بازداشت‌های گسترده، پرونده‌سازی، صدرو احکام سنگین و اجرای شتابناک احکام زندان زد و روند صدور و اجرای احکام اعدام را تسریع کرد.

شانزدهم تیر ماه [۱۴۰۴، ۷ ژوئیه ۲۰۲۵] پنج تن از بازداشت‌شدگان ۱۴۰۱ که در زندان ارومیه محبوسند، به اعدام محکوم شدند: پژمان سلطانی، کاوه صالحی و علی (سوران) قاسمی به سه بار اعدام، رزگار بیگ‌زاده بابامیری به دو بار اعدام و تیفور سلیمی بابامیری به یک بار اعدام. دوم مرداد، حکم اعدام یعقوب درخشان که در فروردین ماه بازداشت شده بود، در دادگاه لاکان رشت به او ابلاغ شد. چهارم مرداد ماه، بهروز احسانی اسلاملو و مهدی حسنی، دو زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار، با خشونت به سلول انفرادی انتقال یافتند و روز بعد اعدام شدند. پانزدهم مرداد خبر اعدام روزبه وادی و مهدی اصغرزاده به اتهام «همکاری با اسرائیل و عضویت در داعش» منتشر شد، بی‌آنکه حتی نامی از دادگاه صادرکننده‌ی حکم و زندان محل نگهداری آنها ذکر شده باشد. هفدهم مرداد ماه [۸ اوت ۲۰۲۵] پنج زندانی سیاسی محکوم به اعدام، وحید بنی‌عامریان، سیدمحمد تقوی سنگ‌دهی، اکبر (شاهرخ) دانشور کار، بابک علیپور و پویا قبادی بیستونی از زندان تهران بزرگ به مکان نامعلومی منتقل شدند و تا امروز از وضعیت آنان اطلاعی در دست نیست. بیست و پنجم مرداد ماه حکم اعدام شریفه محمدی در دیوان عالی تأیید شد و جامعه‌ی زخم‌خورده از جنگ و خفقان و فقررا در بهت فرو برد. بیست و نهم مرداد حکم اعدام بابک شهبازی، که از ۱۴۰۲ در زندان به سر می‌برد، در دیوان عالی تأیید شد. و سرانجام پانزدهم شهریور ماه خبر رسید که حکم اعدام مهران بهرامیان، از بازداشت‌شدگان ۱۴۰۱ اجرا شده است.

مروری بر اخبار منتشر شده نشان می‌دهد که اکنون بیش از پنجاه زندانی سیاسی شب‌های زندان را زیر حکم اعدام به صبح می‌رسانند؛ زندانیانی که پرونده‌هاشان یا متکی به اعترافی اجباری است که تحت شکنجه و در زندان گرفته شده و یا از هر مستنداتی خالیست. تمام این احکام پشت درهای بسته و در دادگاه‌های فرمایشی، غیرعلنی، بدون حضور وکیل یا وکلای انتخابی صادر شده یا به مرحله‌ی اجرا رسیده است. آنچه برشمرده شد تنها درباره‌ی زندانیانی است که نامشان به خبرها و افکار عمومی راه یافته است. در مرداد ماه سخنگوی فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی از بازداشت ۲۱هزار نفر طی جنگ دوازده روزه خبر داد، بی‌آنکه تا به امروز حتی نامی از هیچ یک از آنها منتشر شده باشد. طرفه آنکه پیش از این رئیس قوه‌ی قضائیه خواستار سرعت عمل قضات در صدور احکام برای متهمان به «جاسوسی» شده بود. دستور تسریع صدور حکم و بازداشت‌های گسترده، در کنار سابقه‌ی دراز نهادهای امنیتی در پرونده‌سازی و فساد و عدم شفافیت دستگاه قضایی خبر از سرکوبی سهمگین می‌دهد. گرچه این سرکوب جان همه‌ی زندانیان سیاسی را تهدید می‌کند، اما بی‌تردید زندانیان گمنام مانده و محبوس در زندان‌های شهرهای کوچک بیش از دیگر زندانیان در خطر مرگ قرار دارند. تنها صدایی که به طور پیوسته نیروی خود را صرف مخالفت با اعدام کرده و کوشیده از زندانیان گمنام محکوم به اعدام نیز یاد کند از درون زندان برخاسته است: تعداد زندان‌هایی که طی یک سال و نه ماه به «کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام» پیوسته‌اند به ۵۲ زندان رسیده است.

کانون نویسندگان ایران از همه‌ی نویسندگان و هنرمندان مستقل و آزادیخواه می‌خواهد که فضای استیصال حاکم بر جامعه را بشکنند و خواهان لغو احکام اعدام همه‌ی زندانیان سیاسی، با هر مرام و مسلک، و آزادی بی‌قید و شرط آنان باشند.

کانون نویسندگان ایران
۲۵ شهریور ۱۴۰۴ [۱۶ سپتامبر ۲۰۲۵]

----------- 

توضیح:

علامت کروشه و محتوای داخل آن و فونت درشت از وبلاگ بازسازی است. 

ــــــــــــــــــ

چهارشنبه، شهریور ۲۶، ۱۴۰۴

اطلاع به بازدیدکنندگان

 

بازدیدکننده گرامی!

وبلاگ «برنامه سیاسی» با انتشار چهارم بخش سوم از «برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک»، در نشانی زیر به روز شده است:

برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک - ۳

مردم و قدرت سیاسی -۲

https://radikaldemokratik.blogspot.com/2025/09/2_16.html

-------------

نشانی بخش‌ اول:

برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک -۱

ماهیت و نیروی محرکه انقلاب ایران

https://radikaldemokratik.blogspot.com/2025/09/blog-post_9.html   

------------

نشانی بخش‌ دوم:

برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک - ۲

مردم و قدرت سیاسی -۱

 https://radikaldemokratik.blogspot.com/2025/09/2.html 

ــــــــــــــــــــ

شنبه، شهریور ۲۲، ۱۴۰۴

اطلاع به بازدیدکنندگان

 بازدیدکننده گرامی!

وبلاگ «برنامه سیاسی» با انتشار چهارم بخش دوم از «برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک»، در نشانی زیر به روز شده است:


برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک - ۲

مردم و قدرت سیاسی -۱

https://radikaldemokratik.blogspot.com/2025/09/2.html

ــــــــــــــــــــ

سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۴۰۴

اطلاع به بازدیدکنندگان

 

بازدیدکننده گرامی!

وبلاگ «برنامه سیاسی» با انتشار چهارم اولین بخش از «برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک»، در نشانی زیر به روز شده است:

برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک-۱

 ماهیت و نیروی محرکه انقلاب ایران

https://radikaldemokratik.blogspot.com/2025/09/blog-post_9.html

ــــــــــــــــــــ

شنبه، شهریور ۱۵، ۱۴۰۴

اطلاع به بازدیدکنندگان

 بازدیدکننده گرامی!

وبلاگ «دموکراسی اقتصادی» با ترجمه و توضیح مقاله‌ای در ارتباط با وضعیت بحرانی مشاغل در آلمان تحت عنوان «بازار کار آلمان»، در نشانی زیر به روز شده است:

https://nirouye-kar.blogspot.com/2025/09/blog-post.htm

ــــــــــــــــــــ 

پنجشنبه، شهریور ۱۳، ۱۴۰۴

اطلاع به بازدید کنندگان

 

بازدیدکننده گرامی!

بزودی انتشار چهارم «یک برنامه سیاسی برای جمهوری دموکراتیک ایران» و تحت عنوان جدید «برنامه سیاسی برای بازسازی کشور در یک جمهوری دموکراتیک» آغاز میگردد.

انتشار چهارم نتیجه مطالعه کامل و وارد نمودن برخی تصحیحات و تغییرات ضروری، هم محتوایی و هم شکلی، خواهد بودانتشار چهارم نظیر مورد انتشار سوم، بطور جداگانه و بخش به بخش صورت خواهد گرفتتا از این طریق امکان اصلاحات در حداکثر موارد ضروری و هم مطالعه و پیگیری برای علاقمندان در ساده‌ترین شکل آن ایجاد شود.

تاکنون تصحیح و تکمیل و انتشار «برنامه سیاسی» در دوران جنبش های اعتراضی و یا تحولات سیاسی مهم انجام شده و انتشار چهارم نیز از این قاعده برکنار نیستانتشار هر بخش از برنامه در وبلاگ «برنامه سیاسی» در بلاگر (بلاگ اسپات، گوگلو وبلاگ «برنامه سیاسی» در سایت بلوگفا صورت میگیرد و از طریق وبلاگ «بازسازی» به علاقمندان اطلاع داده میشود.


وبلاگ «برنامه سیاسی» در بلاگر (بلاگ اسپات، گوگل):

http://radikaldemokratik.blogspot.com

وبلاگ «برنامه سیاسی» در سایت بلاگفا:

https://radikaldemokrat.blogfa.com

ــــــــــــــــــــ

جمعه، مرداد ۳۱، ۱۴۰۴

کودتای ۲۸ مرداد و خیانت بزرگ جبهه ملی به مردم ایران!

 


۷۲ مین سالگرد وقوع کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ سپری شد.*۱ در این روز سیاه، دربار پهلوی، دستگاه مذهب شیعه، دولت های آمریکا و انگلستان و با همکاری جبهه ملی از طریق کشاندن مردم از خیابان ها به خانه‌های خود، دولت محمد مصدق سرنگون شد و همزمان تنها حزب سیاسی موثر، حزب توده ایران، سازمان های اجتماعی، سندیکاهای مبارز کارگری و مطبوعات آزاد هم درهم شکسته و نابود شدند.*۲ جبهه ملی که دستگاه دولتی را در اختیار داشت، با محاسبات از پیش توافق شده در میان خود، در روز روشن با کودتاچیان کنار آمد و بدون هیچگونه مقاومت و عدم فراخوان برای مقابله با کودتا، آگاهانه کشور را به دشمنان ملت تحویل داد.*۳ مردم ایران تا همین امروز از عواقب هولناک کودتای ۲۸ مرداد و سیاست ویرانگرانه جبهه ملی رنج می برند.

جبهه ملی در سیاست همدستی با کودتاچیان، به خط و مشی ضدکمونیست های افراطی نظیر مظفر بقایی (جریانی راست افراطی با نام فریبکارانه «حزب زحمتکشان ملت ایران»)*۴، روحانیون شیعه ابوالقاسم کاشانی، محمد بهبهانی و حسین طباطبایی بروجردی،*۵ همچنین روشنفکران تبهکاری چون حسین مکی و خیانتکار مدعی سوسیال دموکرسی نظیر خلیل ملکی عمل کرد.

۷۲ مین سالگرد کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۳۲ فرصتی است تا بر نقش جبهه ملی و لیبرال های راست/راست افراطی تأکید شود.*۶ آن‌ها با شاهپور بختیار و مهدی بازرگان و کریم سنجابی و امثال ابراهیم یزدی و بنی صدر خود، نه فقط دولت ملی را به کودتاچیان سپردند بلکه اتخاذ چنین سیاستی را حتی به گردن جنبش چپ و حزب توده ایران دوره فوق انداختند.*۷ این گروه بعدها با اوجگیری انقلاب بهمن، در تاسیس رژیم فاشیستی دیگری در سال ۱۳۵۷ با خمینی همدستی کردند. جبهه ملی سپس به استحکام موقعیت خود در سیستم اداری جدید دست زده و به شرکت در استثمار بیرحمانه کارگران ایرانی تحت ایدوئولوژی نئولیبرالیسم هار مورد حمایت رژیم اسلامی روی آورد. آنها در خارج از کشور نیز فکر مبارزه انقلابی علیه رژیم اسلامی را تخطئه کرده و مانع از بروز ابتکارات انقلابی مردم گشتند.*۸

نقش قومگرایی «ترکی» و «کردی» در تقویت موقعیت ارتش کودتاچی

بعنوان یکی از عوامل داخلی بسیار مهم در موفقیت کودتا، که از آن سخنی به میان نمی آید، شکست جنبش های منطقه ای در آذربایجان و کردستان در سال ۱۳۲۵ بود. اشتباه بزرگ رهبران این جنبش ها جعفر پیشه وری و قاضی محمد که به فشارهای قومگرایان تسلیم شده، و دست به تشکیل دو دولت در کشور واحد ایران زده بودند عواقب سنگینی برای توده های مردم و کشور ببار آورد. رژیم پهلوی با ارتش آبروباخته و شکست‌خورده در جریان ورود متفقین به ایران، بدنبال فرصت مناسبی بود تا دستگاه سرکوب اصلی خود را که تحت کنترل شاه بود دوباره بازسازی کرده و به جان ملت بیناندازد. این فرصت را قومگرایان که بر دو جنبش دموکراتیک منطقه ای مسلط شده بودند و علیرغم تصور و میل خود، ایجاد کردند.

آذربایجان بعنوان استان و منطقه ای که کودتای ضد مشروطه محمدعلی شاه قاجار را در سال ۱۲۸۷با مقاومت و نبرد مسلحانه یک ساله به شکست کشانده بود دیگر نفسی برای مقابله با کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ نداشت. همه رهبران و مبارزین و نهادهای مردمی طی قتل و غارت ارتش پهلوی پس از روز فاجعه بار ۲۱ آذر ۱۳۲۵ نابود شده بودند. در همه آذربایجان هنوز رعب و وحشت حاکم بود و اینگونه شد که در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ صدایی از آذربایجان برنخاست.

همه ظرفیت های سیاسی و فرهنگی بهم پیوسته در آذربایجان طی ۲۰ سال دیکتاتوری رضاخان، همان نیروی درونی مبارزاتی در این منطقه بود که با وقوع کودتای ۲۸ مرداد توسط باند پهلوی و عوامل غرب، آزاد میشد و راه موفقیت کودتا را می بست. قومگرایی «ترکی» که بر سرنوشت جنبش دموکراتیک در آذربایجان غلبه کرد، همین پتانسیل انقلابی- دموکراتیک را با کشاندن مردم به عرصه نبرد زودرس به نابودی سوق داد؛ یعنی هم آنچه حکومت محمد رضا پهلوی هم در عمل طالب آن بود.

شرایط بین‌المللی کودتای امپریالیستی

کودتای نظامی علیه دولت ملی محمد مصدق و جنبش چپ ایران، در شرایط بین‌المللی خاصی اتفاق افتاد. مرگ رهبر اتحاد شوروی و فرمانده عالی ارتش سرخ در جنگ ضدفاشیستی ژوزف استالین در روز ۱۴ اسفند ۱۳۳۱/ ۵ مارس ۱۹۵۳، رویداد بین‌المللی تعیین کننده ای برای انجام کودتای امپریالیستی در ایران بود. با وجود استالین و نقش او در سیاست بین المللی، انجام کودتا در ایران قطعاً غیرممکن بود و جبهه ملی نه تنها هرگز کمترین اشاره‌ای به این موضوع نکرده، بلکه هر فرصتی را هم برای نفرت پراکنی علیه حزب توده ایران دوره فوق، مورد استفاده قرار داده است. پس از مرگ استالین و تازه در خرداد ۱۳۳۲/ ژوئن ۱۹۵۳ یعنی تنها دو ماه قبل از وقوع کودتا، نیکیتا خروشچف بعنوان دبیرکل جدید حزب کمونیست اتحاد شوروی و همزمان نخست وزیر این کشور تعیین گردید، که از اول هم بعنوان چهره ای سازشکار نسبت به غرب و از این رو: مؤثر در انتخاب زمان کودتا بحساب می آمد. از لحظه مرگ استالین تا این تاریخ، در اتحاد شوروی خلاء قدرت حاکم است و همین دوره، دوره طراحی کودتای ۲۸ مرداد از سوی کشورهای غربی است.

عامل بین‌المللی مهم دیگری که وضعیت مناسبی برای انجام کودتای امپریالیستی در ایران را فراهم ساخت اعلام آتش بس در جنگ کره در حالت پات شدن طرفین جنگ بود. جنگ کره با برجای گذاشتن بیش از چهار و نیم میلیون نفر کشته از میان بویژه غیرنظامیان همراه بود. این جنگ پس از سه سال درگیری های خونین و پرخسارت، بدون تغییر در توازن قوای نظامی میان  جمهوری دموکراتیک خلق کره و جمهوری کره، همچنین میان اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا، عملا پایان یافته بود. طی توافق آتش بس، عملیات نظامی رسما در روز ۵ مرداد ۱۳۳۲/ ۲۷ ژوئیه ۱۹۵۳، یعنی فقط ۲۳ روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد خاتمه یافت.

برخورد جبهه ملی به نقش خود

جبهه ملی در تمام سال های سیاه پس ازاین فاجعه، حتی یکبار به نقش تبهکارانه و ضد ملی خود در همدستی برای استقرار حکومت فاشیستی محمدرضا پهلوی اعتراف نکرده است.*۹ برعکس، آن‌ها در هر فرصت و نافرصتی، مردم و حزب توده ایران سابق را مقصر اعلام کرده و بر نقش آشکار خود پرده ساتر کشیده اند. جبهه ملی قادر شد تا به امروز، پرس و جو از خیانت خود به مردم و کشور را به یک تابو تبدیل کند و از هرگونه بحثی پیرامون سیاست خود در این مقطع جلوگیری کند.

اسناد و مدارک علنی شده تاکنونی و انبوه نوشته ها، حکایت از آن دارند که از لحظه ملی شدن صنعت نفت کشور در روز ۲۹ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ دولت انگلستان در پی انجام کودتا برای سرنگونی دولت ملی بوده است. این غیرممکن است که «رجال» مقام پرست جبهه ملی از این اطلاعات و شایعات خبر نداشته اند. و این غیرممکن است که رهبران جبهه ملی از سیاست احتمالی خود در برابر کودتا هم تصوری نداشته اند.

در سال های گذشته، ابراهیم یزدی یکی از بنیانگذاران اصلی رژیم اسلامی در کنار خمینی، بهشتی، رفسنجانی، بازرگان و بنی صدر در سال ۱۳۵۷، از این سخن گفته بود که: همه ما که بعنوان دانشجو در جبهه ملی فعال بودیم، از این موضوع مطمئن بودیم که در صورت وقوع کودتا، نباید مقاومت کرد. سران جبهه ملی بویژه امروز در خارج از کشور اما هرگز به این موضوع اشاره‌ای نکرده و از اتفاقاتی خودبخودی که گویا بطور ناگهانی شروع شدند و پایان گرفتند سخن میگویند.*۱۰

سیاست انکار نقش خود در کودتای امپریالیستی، جبهه ملی را به آنجا کشاند که در مقطع اوجگیری جنبش توده‌ای ضد سلطنتی در سال ۱۳۵۷ هم به پایبوسی خمینی رفته و در تاسیس یک رژیم بغایت فاشیستی و مذهبی شرکت کرد.*۱۱ جبهه ملی در سال ۱۳۵۷ و تا اواخر سال ۱۳۵۸ دارای پست های وزارت، معاونت ها و انواع مدیریت ها در سطح کشور گشت و بخش بزرگی از آن‌ها را علیرغم تغییر شرایط اولیه همچنان حفظ کرد. جبهه ملی امروز با وجود عدم فعالیت حزبی قانونی، اما هم اینک هم نه لزوماً در مناصب مهم اما به بخشی از بوروکراسی رژیم اسلامی تعلق دارد.

خارج از کشور و جبهه ملی در ضدیت با انقلاب مردم

با سخت تر شدن شرایط سیاسی در کشور، بخشی از عناصر و فعالین جبهه ملی نیز به خارج از کشور گریختند. آن‌ها بدلیل مدارج دولتی سابق و مشاغل تجاری و روحیات و روانشناسی سیاسی مشترک، به سرعت به محافل سوسیال دموکرات، محافظه کار و لیبرال در اروپا و آمریکا نزدیک شدند. به کمک نیروهای فوق، افراد جبهه ملی ترقی شغلی کرده و از این طریق همه به مبلغین دفاع از سیاست های غرب تبدیل شدند، که خود هم از حاملان ضدکمونیسم افراطی بودند. امروز اکثریت وابستگان جبهه ملی در اروپا بلحاظ شخصیتی نظیر کارمندان اتحادیه اروپا و بلحاظ سیاسی حتی از راست ترین احزاب اروپایی غیرقابل تحمل تر و در موضوع سیاست پناهندگی در طیف راست افراطی/نئوفاشیست اروپایی قرار گرفته اند.*۱۲

سیاست های دولت های اروپایی، ضدیت با هر درجه‌ای از مبارزه انقلابی علیه رژیم اسلامی در ایران بود. از همین رو، عناصر جبهه ملی بمثابه کارمندان دولتی اتحادیه اروپا، به تبلیغ و ترویج «عدم خشونت» و «خشونت پرهیزی» یعنی عدم مبارزه سازمانیافته انقلابی علیه رژیم اسلامی پرداختند. این تبلیغات و سیاست عمیقاً ضددموکراتیک که مقاومت در برابر خشونت سازمانیافته دولتی را ممنوع اعلام میکرد طی چندین دهه، لطمات سنگینی به اعتراضات مردم ایران وارد آورد.

تبلیغات جبهه ملی و سلطنت طلبان در داخل و خارج از ایران در رد و محکومیت مبارزه متشکل علیه رژیم اسلامی، بر زمینه کاملاً مساعدی ازخط و مشی همدستان سابق رژیم اسلامی در دهه ۶۰ عمل میکرد. تبلیغات «خشونت پرهیزی» لیبرال های راست و شاغلین ایرانی در ادارات اتحادیه اروپا نظیر رسانه‌های فارسی، انبوه فراریان سازمان «اکثریت»، حزب توده، خیل پراکنده از وابستگان سابق سازمان هایی نظیر «پیکار»، کومله و محفل رسانه ای «راه کارگر»، و مدعیان جدید جمهوریخواهی را نیز در بر گرفت. به این ترتیب، تحت تأثیر و تبلیغات جبهه ملی، خارج از کشور به محیط ضدیت با مبارزات مستقل و متشکل نسل جوان در داخل کشور تبدیل شد. تبلیغات «خشونت پرهیزی» طیف لیبرال های راست با شدت ادامه داشت تا اینکه با تغییر سیاست سلطنت طلبان و طرح شعارها و نظرات «انقلابی» به سبک آن‌ها، یعنی حمله نظامی خارجی به ایران طی جنبش زن- زندگی- آزادی همراه شد.

در کنار سیاست «خشونت پرهیزی» جبهه ملی، در خارج از کشور اثری محسوس از نوعی «سیاست پناهندگی» بنفع ایرانیان آزادیخواه از سوی وابستگان به جبهه ملی وجود ندارد. دلیل آن بیگانگی عناصر صاحب امتیاز با شهروندان معمولی و نیازهای آن‌ها بود. جبهه ملی در ایران هم هرگز صاحب تشکیلات و فعالیتی که با توده مردم معمولی در ارتباط قرار گیرد نبوده است. برای عناصر خودگنده بین لیبرال راست/راست افراطی این جریان، ایرانیان معمولی افرادی سوء استفاده چی از امکانات دولتی اروپایی بودند! کسانیکه شواهدی از شیوه برخورد جبهه ملی چیان در خارج از کشور را به چشم دیده اند براحتی تشخیص میدهند که جبهه ملی در اروپا در کنار راست ترین دسته جات ضد خارجی ایستاده و وقت و بی وقت علیه ایرانیان معمولی در اروپا در نزد همکار و دوست غیرایرانی خود بدگویی کرده است.*۱۳

فعالیت عناصر جبهه ملی در خارج از کشور تنها در ضدیت با انقلاب دموکراتیک علیه رژیم اسلامی خلاصه نشد. آن‌ها بتدریج شروع به انجام تبلیغاتی وسیع از موضع شاهپور بختیار در تبلیغ برای حکومت رضاخان میرپنچ و محمدرضا پهلوی کردند. تبلیغات آنها بر این مبنا استوار بود که گویا در دو رژیم نامبرده، نوعی «مدرنیسم» رواج یافته، ادارات جدید و شهری بوجود آمدند و این نوعی پدیده مثبت در سیستم وابسته و ضددموکراتیک پهلوی محسوب میشود. در صورتی که کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹، در نقش ضدانقلاب مشروطه ظاهر شد و به قدرت گرفتن بورژوازی وابسته، با هدف خفه کردن توسعه ملی جامعه و حذف حقوق دموکراتیک ناشی از انقلاب مشروطه انجام یافته بود. استقرار رژیم پهلوی مستقیماً از سوی استعمار انگلستان برنامه‌ریزی و محقق شده، راه انکشاف اقتصاد ملی و نظام پارلمانی دموکراتیک و مستقل را مسدود ساخته و دستاورد بزرگ انقلاب مشروطیت در محدود ساختن سلطنت مطلقه را از بین برده بود. جبهه ملی پس از دهه ۶۰، به طیف راست افراطی نزدیک شد و از این موضع به طرفداران حکومت دیکتاتوری فاشیسی رضاخان میرپنج پیوسته و تاییدگر حداقل بخشی از جنایات رژیم ساواک گشته بود.

تبلیغات جبهه ملی در مورد رضا خان میرپنج و گویا جنبه‌های مثبت حکومت او بتدریج به تبلیغ کنونی و آشکار سیاست ائتلاف با سلطنت طلبان در خارج از کشور منجر گشت.

جنبش زن- زندگی- آزادی

در پی تشدید سیاست ضد حقوق زنان، بتدریج کم حجابی و بی حجابی در کشور گسترش یافت. معترض شجاع ویدا موحد در ۶ دی ماه ۱۳۹۶ روسری خود را به چوبی بست و بر بالای صندوق تأسیسات شهری در خیابان انقلاب تهران ایستاد. اعتراض او که پس از آن نیز ادامه داشت به یک سال زندان انجامید و از آن پس اعتراضات زنان به موضوع حجاب اجباری با محتوای سیاسی در کشور تشدید شد. قتل جنایتکارانه مهسا امینی در روز ۲۲ شهریور ۱۴۰۱ و در بازداشتگاه «گشت ارشاد» تهران به پیدایش امواج قدرتمندی از اعتراضات زنان و جوانان در سراسر کشور فرا رویید.

نسل جوان سال ۱۴۰۱ بدون تصور روشنی از مسائل سیاسی و تاریخ سیاسی معاصر ایران، بطور ناگهانی به میانه عرصه اعتراضات سیاسی پرتاب شده بودند. آن‌ها به همین دلیل، در هیئت سلطنت طلبان و رسانه‌های نئوفاشیستی نظیر «من و تو» و همدستان حرفه‌ای تر آن‌ها نظیر «دویچه وله»، «بی بی سی»، «ایران اینترنشنال» و «یورو نیوز» راه حل‌های سیاسی حل معضلات آینده ایران را یافتند.

طیف وابستگان به دستگاههای دولتی اتحادیه اروپا و آموزش یافته توسط ایدوئولوژی ضدکمونیستی جبهه ملی، حال تحت برچسب «حزب چپ ایران» اطلاعیه صادر میکردند. آنها بیکباره در وضعیت ناخواسته ای قرار گرفتند: یا باید به تکرار شعارهای دستوری و غرب پسند تاکنونی خود نظیر «خشونت پرهیزی»، جلوگیری از مبارزات خیابانی و ابتکارات انقلابی مبارزین ادامه میدادند و یا از سوی سلطنت طلبان به کنار زده شده و از معادلات سیاسی احتمالی دولت های اروپایی حذف میشدند.

برزخی که جبهه ملی و «حزب چپ ایران» و انواع گوناگون «اتحاد جمهوریخواهان» در آن قرار گرفته بودند تنگنای ساده‌ای نبود: سلطنت طلبان، «انقلابی» شده بودند و با تکرار هر روزه شعارهای سرنگونی قهرآمیز، میدان را از جناح دیگر لیبرال های راست/راست افراطی/نئوفاشیست یعنی جبهه ملی، «حزب چپ ایران»، جمهوریخواهان و نزدیکان به آنها ربوده بودند! از این رو کشتی بان را سیاستی دگر آمد: طیف «حزب چپ ایران» و دیگر وابستگان به لیبرالیسم راست/راست افراطی هم برای از دست ندادن حمایت حامیان غربی خود، راه شعارپردازی های «انقلابی» را در پیش گرفته، خواهان سرنگونی رژیم اسلامی شده و نعره های گوشخراش «خشونت پرهیزی» بیش از ۴ دهه خود را محدود کردند!


اکبر تک دهقان

۲۲ اوت ۲۰۲۵- ۳۱ مرداد ۱۴۰۴

------------ 

توضیحات:

*۱- هدف اصلی کودتا فقط دولت مصدق نبود بلکه حتی عملیات کودتا با نام (TP-AJAX Project or Operation Ajax) «عملیات آژاکس ت-پ» و «ت- پ» مخفف «توده پارتی»، یعنی کودتایی اساساً علیه جنبش چپ ایران بوده است. این خود یکی از دلایل اصلی است که جبهه ملی نوعی مشروعیت و یا اجتناب‌ناپذیری برای کودتای ارتش و آمریکا و انگلستان قائل بوده و از این رو با عدم مقاومت، مزاحم انجام کودتا برای نابودی حزب توده ایران نشد. هدف استراتژیک کودتای ۲۸ مرداد، نابودی جنبش چپ ایران برای غارت بدون مزاحمت ثروت های کشور، تبدیل ایران به پایگاه نظامی امپریالیستی علیه اتحاد شوروی و تبدیل کل خاورمیانه به بازار صدور نفت و واردات تسلیحات و کالاهای کشورهای غربی بود، و اجرای این سیاست کلان، با وجود یک جنبش نیرومند چپ در ایران غیرممکن بود.

*۲- همدستی جبهه ملی با کودتای ۲۸ مرداد علیه جنبش چپ ایران همچنین علیه جنبش سندیکایی کارگران بود. جبهه ملی نه فقط علیه دولت ملی مردم ایران با کودتاچیان همکاری کرد بلکه در همانحال بنا به اهداف کودتاچیان، در نابودی جنبش چپ ایران و جنبش سندیکایی کارگران هم به همین تبهکاری متوسل گشت. همین امروز هر سیاهه ای تحت عنوان مقاله یا اطلاعیه از سوی عناصر جبهه ملی با ضدیت با کمونیست ها، فحاشی به استالین و اتحاد شوروی و نفرت پراکنی علیه کره شمالی و ونزوئلا آغاز میشود.

*۳- ماهیت ایدوئولوژیک جبهه ملی و سلطنت طلبان یکسان بود و یکسان باقی مانده است! هر دو جریان به طیف لیبرال راست/راست افراطی تعلق دارند. در نشانی زیر که یک آکانت آشنای جبهه ملی چیان خارج از کشوری است از محمدعلی فروغی تئوریسین راست افراطی و فاشیست استخوان دار رژیم پهلوی تمجید می‌شود و حتی مردم را با تبلیغ لاطائلات توخالی او آموزش میدهد!! این ماهیت ایدوئولوژیک امروز جبهه ملی است و روشن است که چنین جریانی نمی توانست نیرویی علیه کودتای امپریالیستی ۲۸ مرداد تلقی شود، که قرار بود فردی از جنس محمدعلی فروغی را دوباره به قدرت برساند. فرد جبهه ملی در اینجا، تصویری از محمد مصدق را بر آکانت خود نصب میکند و از ایدوئولوگ معتقد به فاشیسم در رژیم پهلوی تمجید و تقدیر میکند:

https://x.com/Sokoot3333/status/1956650255744680096

*۴- مظفر بقایی همراه با افراد دیگری در قتل رئیس کل شهربانی دولت مصدق سرتیپ محمود افشارطوس که یک افسر ملی‌گرا بود، شرکت داشت. سرتیپ افشار طوس در سال ۱۳۳۱ از سوی مصدق بعنوان رئیس کل شهربانی کشور تعیین گشته بود. افشارطوس در اوایل اردیبهشت ۱۳۳۲ در خیابان خانقاه تهران مفقود شد و جنازه بشدت شکنجه شده او در روز ۵ اردیبهشت در تپه لشگرک در شمال تهران پیدا شد. به اذعان مطلعین، توطئه کنندگان برای کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲، از موثر بودن نقش سرتیپ افشارطوس در جلوگیری از موفقیت کودتا مطمئن بودند. اطلاعات تاکنونی، از نقش مظفر بقایی بعنوان طراح قتل افشارطوس حکایت میکنند. محمود افشارطوس از افسران اعزامی برای سرکوب جنبش دموکراتیک در آذربایجان در سال ۱۳۲۵ هم بود که پس از خاتمه قتل و غارت ارتش، نسبت به رفتار ارتش اعتراضاتی را مطرح میکند؛ و همین موضوع برای سال ها موجب بروز تاخیر در ترفیع درجه نظامی او میگردد.

*۵- بدلیل حمایت آخوند بروجردی از کودتا چیان و برای تشکر از او، فرمانداری نظامی تهران پس از کودتا به اشاره شاه، دستور تخریب خانه اصلی جامعه بهاییان را در تهران صادر و خود فرماندار نیز با بدست گرفتن کلنگ در تخریب ساختمان مذهبی شرکت کرد! تازه از این پس بود که سرکوب سیستماتیک بهاییان ایران از سوی دستگاه مذهبی اسلامی شیعه در ایران شروع شد.

*۶- کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ اولین کودتای امپریالیستی پس از جنگ جهانی دوم و سرآغاز دهها کودتای بعدی در جهان توسط آمریکا و غرب گردید. ۱۲ سال پس از کودتا در ایران، در اندونزی با حمایت آمریکا و غرب کودتایی خونین به راه افتاد که طی یک ماه، بیش از یک میلیون نفر از اعضاء و طرفداران حزب کمونیست قتل عام شدند. ۲۰ سال پس از کودتا علیه دولت ملی در ایران، سازمان سیا و متحدین داخلی آن در شیلی علیه دولت سالوادور آلنده دست به کودتای خونین زدند.

*۷- واقعیتی است که جبهه ملی بکمک شرایط حکومت ساواک و تبلیغات ضد کمونیستی و ضد توده‌ای روزمره، قادر شد، همه نوک حمله به خائنان به مردم و کشور را به سمت حزب توده ایران سابق کانالیزه کند. در حالیکه قدرت سیاسی تماما در دست جبهه ملی بود و حزب توده ایران حتی از سال ۱۳۲۷ به بعد یک حزب ممنوعه محسوب میشد. جبهه ملی امروز باید اعتراف کند که در ایجاد تابو پیرامون تبهکاری بزرگ خود، از تبلیغات ضد کمونیستی رژیم پهلوی کمک گرفت. کسی از نقش جبهه ملی سؤال نمیکرد. چون بطور رایج نگاه ها متوجه حزب توده شده بود. حتی هیچ سؤالی پیرامون نقش تسلیم طلبانه شخص نخست وزیر کشور محمد مصدق هم مطرح نمی شد. محمد مصدق بخواست سران جبهه ملی، از مقاومت در برابر کودتای ضدملی صرفنظر کرد و علیه زندگی مردم و نسل های آینده کشور با اقدام خیانتکارانه سران جبهه ملی همراهی کرد. محمد مصدق همه تلاش های وزیر خارجه شجاع خود حسین فاطمی را که خواهان فراخوان نخست وزیر به ملت برای مقاومت علیه کودتا بود بی پاسخ گذاشت.

تردیدی نیست که رهبری حزب توده ایران دوره قدیم هم پس از روز ۲۵ مرداد، یعنی کودتای اول، با اطلاع از عدم مقاومت مصدق و جبهه ملی، از مقاومت دست کشید. باید اضافه کرد که وزارت کشور دولت مصدق طی فقط ۳ روز پس از ۲۵ مرداد، بخواست مصدق و سفیر آمریکا، بیش از ۶۰۰ نفر از سازماندهان و فعالین حزب توده را در تهران دستگیر کرده و روانه زندان ها ساخته بود و درست در روز ۲۸ مرداد، شعبان جعفری و دارودسته او هم از زندان آزاد شدند!

*۸- جبهه ملی قادر شد پس از آغاز حمام خون دهه ۶۰ در ایران، در خارج از کشور بتدریج جریان «اکثریت» را تحت عنوان «اتحاد جمهوریخواهان» و انواع دیگری از همین «اتحادها»، به خود وابسته سازد، و از طرف دیگر، برای جریان سلطنت طلب تحت داریوش همایون/حزب مشروطه، مشروعیتی نظیر یک نیروی سیاسی معمولی را دست و پا کند. فضای سیاسی خارج از کشور توسط جبهه ملی و ارتباطات آن، دارودسته «اکثریت»، محفل رسانه ای «راه کارگر»، کومله و انشعابیون آن از یک طرف، و طیف سلطنت طلبان حول داریوش همایون و فواد پاشایی از طرف دیگر تحت تأثیر قرار داشت. روشنفکران کارمند دولت های اروپایی از این طیف، نقش مهمی در نفرت پراکنی علیه مبارزه انقلابی در ایران ایفا کردند. از مشهورترین چهره‌های آنان افرادی نظیر عنایت فانی (برنامه «بعبارت دیگر») و داریوش کریمی «برنامه پرگار» در بی بی سی و محمدرضا نیکفر در رادیو زمانه بودند. آن‌ها خود می دیدند که دولت های غربی در هرکجا که لازم میشد، دست به اقدامات سرکوبگرانه و حتی مسلحانه علیه کشورهای دیگر میزدند. اما خود بدلیل تعهدات ساده کارمندی، با شدت مخالف هر نوع مبارزه سازمانیافته انقلابی در ایران بودند. در حالیکه توسل به ضدیت با انقلاب در ایران، به این شدت هم لازمه تعهدات شغلی آن‌ها نبود. این گروه از روشنفکران خارج از کشوری، امروز باید به چشم خود ببینند که نتایج کاربست ایدوئولوژی افراطی دولت های غربی در تخطئه مبارزه انقلابی، فقط بنفع سلطنت طلبان تمام شد که امروز خود را بعنوان نیروی اهل مبارزه و حتی «رادیکالیسم» معرفی کرده و نسل جوان کشور را فریب میدهند.

*۹- پیام جدید جبهه ملی در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ در سال ۱۴۰۴ و ۷۲ سال پس از کودتا؛ و در این پیام هیچ اشاره‌ای به نقش جبهه ملی در تسلیم ننگین ۲۸ مرداد سال ۳۲ وجود ندارد؛ حتی یک جمله کوتاه! یک حزب سیاسی مدعی دموکراسی و عقلانیت و معتقد به روشنگری، که قدرت دولتی را در اختیار داشت، باید همواره از نقش خود در چرایی غلبه سهل و ساده کودتا بگوید و آن را به فرصتی برای آموزش جامعه تبدیل کند:

http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=66250

عناصر قدیمی جبهه ملی در شبکه‌های اجتماعی به یک انتقاد و یا سؤال ساده در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد با تندخویی و عصبیت پاسخ میدهند. در تبلیغات آن‌ها تبلیغات ضد کمونیستی و فحاشی به دولتهای کره شمالی و ونزوئلا جایگاه اصلی را اشغال کرده است. جبهه ملی از نظر ایدوئولوژیک عمدتا همان مظفر بقایی و ضد کمونیسم افراطی آن بود و هنوز هم باقی‌مانده است.

گروه بنی صدر جناحی از«نهضت آزادی» بود که در خارج از کشور، اندکی از سازمان اصلی فاصله داشت. این جریان به جناح مذهبی کودتاچیان ۲۸ مرداد نزدیک بود و در سال ۱۳۴۲ به جناح خمینی پیوستند. گروه خارج از کشوری کنونی جناح بنی صدر «مجامع اسلامی ایرانیان» ازبنیانگذاران اصلی رژیم اسلامی، شرم نمیکند، طی جدیدترین اطلاعیه خود «حزب کمونیست توده» را بعنوان یکی از عوامل کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ معرفی میکند و سایت مدعی چپ «اخبار روز» هم بدون هیچ توضیحی این لاطائلات آخوندی/پهلوی را در بوق میکند:

https://akhbar-rooz.com/1404/05/28/26012/

در این مقاله مفصل که بدون تردید نگارش یک فرد وابسته به جبهه ملی و تاریخ آن است، هیچ اثری از جنایات رژیم کودتایی علیه وابستگان به حزب توده ایران و اعدام دهها افسر نزدیک به این حزب وجود ندارد. هیچ خبری از تعطیلی فعالیت سازمان های سندیکایی و زنان و دانشجویان و روزنامه‌ها و مجلات دموکراتیک نیست. مقاله زیر را باید بمثابه مانیفست جبهه ملی در تحریف حقایق کودتای ۲۸ مرداد محسوب نمود:

https://www.iran-pedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7%DB%8C_%DB%B2%DB%B8_%D9%85%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%AF

*۱۰- تصمیم قبلی همه سران جبهه ملی عدم مقاومت در برابر کودتا بود. ابراهیم یزدی جوان در این دوره، بدون تردید از همکاری آتی جبهه ملی با کودتای احتمالی، بدلیل ضدیت جبهه ملی با جنبش چپ اطلاع داشت.

*۱۱- جبهه ملی با چندین پست وزیر و معاون وزیر و مدیران ارشد اداری در کابینه مهدی بازرگان در انتهای سال ۱۳۵۷ شرکت کرد؛ از آنجمله رحیم سنجابی بعنوان وزیر امور خارجه.

*۱۲- هیچگونه اثری از جبهه ملی در حمایت از حقوق ایرانیان پناهنده در خارج از کشور وجود ندارد و آنها از فعالیت‌های دموکراتیک فاصله گرفتند. چون این نوع تلاش ها را فعالیت‌های نیروهای چپ وعلیه دولت های اروپایی مورد علاقه و یا صاحب کار خود ارزیابی می کردند!!

*۱۳- نگارنده این سطور در اوائل دهه ۹۰ میلادی در محل کسب یک ایرانی، سابقا هوادار سازمان فدایی- اقلیت در راون هایم (Raunheim)، شهری کوچک در کنار فرانکفورت، با فردی سالمند و سیاسی و با تجربه از جبهه ملی سروکار پیدا کرد. تنها یک جمله ساده از طرف من در نقد سیاست های دولت آلمان در مورد خارجیان، چنان خشم فرد استخواندار جبهه ملی را که یک کاسب فرش فروش بود برانگیخت که اصلا انتظار آن را نداشتم. او در دفاع از دولت آلمان، قطعا از مواضع جریانات نئوفاشیست آلمانی هم راست تر برخورد کرد!!

ضمیمه: اشراف منشی بدوی و بیگانگی با فرهنگ رایج سیاسی!

عناصر جبهه ملی علاقه ای افراطی به تبلیغ عناوین شخصی «دکتر» و «مهندس» خود در روابط اجتماعی و فعالیت های سیاسی دارند و یا برای نامیدن فعالین از نوع خود، از آنها استفاده میکنند. حتی جریانی از جبهه ملی تحت نام «سازمان سوسیالیست های ایران- سوسیالیست های طرفدار راه مصدق» به مسئولیت شخصی بنام «دکتر» منصور بیات زاده، از لمپن دریده ای بنام محمود احمدی نژاد هم تحت عنوان «دکتر احمدی نژاد» نام می برد! جبهه ملی چیان از این طریق صلاحیت سیاسی و یا اجتماعی فرضی خود را به رخ مردم اسیر ایران می کشند. در حالیکه عناوین فوق فقط به زندگی شغلی و شخصی فرد مربوط است و نباید جایی در مناسبات اجتماعی و سیاسی کسب کند. استفاده از این عناوین در شکل افسار گسیخته از سوی عناصر جبهه ملی، پدیده‌ای نادر در جهان است و برای نمونه در اروپا و آمریکا و کانادا و حتی ترکیه این عناوین چنین کاربردی ندارند.

اما هدف وابستگان جبهه ملی طی ترور روانی مردم با عناوین دانشگاهی خود برای چیست؟ تیپ اجتماعی لیبرال راست/راست افراطی و قومگرای «پارسی- آریایی» تیپ کلاسیک جبهه ملی است. برای این نیروی اجتماعی، اکثریت مردم یک مشت نادان و احمق اند و باید از سوی افرادی تحت عنوان «نخبه» هدایت شوند. این نوع سیاستمدار، وظیفه مردم را فقط در ریختن یک تکه کاغذ به درون صندوق و سپردن شهر و استان و کشور را به منتخبانی از این نوع تعریف میکند. مردم دیگر نباید در زندگی سیاسی حضور داشته و در امور دخالت کنند. حال عنوان «دکتر»، «مهندس» و «پروفسور» در اینجا دارای این نقش است که یک صلاحیت طبیعی تحت عنوان «نخبه» برای چنین فردی را تبلیغ میکند و کس دیگری که صاحب این عنوان دانشگاهی نیست، فرض کنیم یک کمونیست وکارگر مبارز، نمی‌تواند و نباید وارد حوزه حکومتگران و نخبگان شود. تصور جبهه ملی از قدرت سیاسی تفاوت زیادی با تصورات فاشیستی فریدریش نیچه و از نوع او ندارد. توده ساده مردم در بهترین حالت صاحب فقط یک رأی و یک تکه کاغذ است و نه بیشتر! جبهه ملی با عناوین «دکتر» و «مهندس» در جامعه و میان شهروندان معمولی ارعاب ایجاد میکند تا مردم معمولی جرأت نزدیک شدن به عرصه سیاست و قدرت را کسب نکنند. جبهه ملی در باور به نقش و حقوق مردم و درک از ماهیت قدرت سیاسی در طیف راست افراطی یعنی سلطنت طلبان و نئوفاشیست ها قرار دارد.

در پارلمان سراسری آلمان بیش از ۸۰٪ از نمایندگان دارای مدارک دانشگاهی و حتی ۱۷٪ از نمایندگان دارای مدارک دکترا و دو سوم آن‌ها صلاحیت عنوان پروفسور دانشگاه را کسب کرده و هرگز هم نظیر روش تحقیرآمیز جبهه ملی از «دکتر سنجابی»، «مهندس بازرگان» و«دکتر سحابی» نامیدن هیچ کسی خبری نیست!! «دکتر مهندس» بازی در فرهنگ جبهه ملی چیزی جز تسلط فرهنگ سرکوبگری بر همه استخوانبندی این جریان نیست و بیگانگی و ایزوله بودن جبهه ملی از میلیون ها توده مردم ساده ایران را بنمایش میگذارد.

ــــــــــــــــــــ