جمعه، تیر ۰۶، ۱۴۰۴

کانون نویسندگان ایران: یادِ سعید سلطان‌پور!

 

«سلام، شکستگان سال‌های سیاه، تشنگان آزادی، خواهران و برادرانم، سلام

این بانگ مسیحایی سعید سلطان‌پور در آغاز شعرخوانی پرشور او در پنجمین شب از شب‌های شعر و داستان کانون نویسندگان ایران در سال ۱۳۵۶ بود که دل از جمعیت جوان ربود و غوغایی از فریادهای شوق‌آمیز به پا کرد.

بگو چگونه بسوزم

چگونه آتش قلبم را

به یاد آن‌همه خون‌شعله‌ی خیابانی

به یاد این‌همه گل‌های سرخ زندانی

به چار جانب این دشت خون برافروزم؟

نام سعید سلطان‌پور با انتشار دفتر ‌شعر «صدای میرا» (۱۳۴۷) در پهنه‌ی ادبیات معاصر طنین‌افکن شد، کتابی که پس از چندی توقیف و ممنوع‌الانتشار شد. شعرهای او بیان دغدغه‌های نویسنده‌ای آزادی‌خواه و عدالت‌‌جو بود که چاره‌ی فقر و حرمان و تبعیض را خیزش انقلابی مردم محروم در برابر استبداد و خفقان فراگیر رژیم محمدرضاشاهی می‌دانست.

انسان دردمند

می‌روید از چکاد

مغرور و سربلند

آغوش می‌گشاید در قلب آسمان

تا مثل یک درخت

پُر گردد از شکوفه‌‌ی سرخ ستارگان.

شعر سلطان‌پور آمیزه‌ای از خون و باروت و زرنیخ و خروشِ توفنده‌ترین طوفان‌ها بود که، بیش از تمهیدات ادبی و شگردهای زبانی، به بیان اندیشه‌ی سیاسی و اجتماعی به قصد دمیدن شور انقلابی در مردم اهمیت می‌داد. او به گفته‌ی خودش مبانی زیباشناسیِ دیگری را جست‌وجو می‌کرد چراکه معتقد بود هنر راستین باید تجلی آرمان‌های مردم باشد. شعر سلطان‌پور را می‌توان شعر اعتراض، شعر انقلاب، شعر مبارز، شعر شورش رنجبران برضد شرارت استبداد و هجوم به سدِّ سدید سانسور دانست.

پیش از سعید سلطان‌پور سویه‌های اجتماعی و اندیشه‌های سیاسی در شعر معاصر پدیدار شده بودند اما بیان خشم انقلابی با لحن شورانگیز و بی‌پروای شعر او سبب شد بسیاری او را یگانه نماینده و بانی شعر «چریکی ایران» بدانند. شاید اهمیت شعر سلطان‌پور در شعر معاصر ایران به این دلیل باشد که در زمانه‌ی خود میان دو جبهه‌ و جریان شعریِ متضاد خطی فاروق ترسیم می‌کند

اکنون از قله‌های خون می‌خوانم.

سعید سلطان‌پور در ۱۵ خرداد ۱۳۱۹ در سبزوار دیده به جهان گشود و از نوجوانی سرودن شعر را آغاز کرد. در میانه‌ی دهه‌ی چهل دانشجوی دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران بود و هم‌زمان با سرایش شعر فعالیت‌های هنری خود را با نوشتن نمایش‌نامه و بازیگری و کارگردانی تئاتر پی می‌گرفت. سلطان‌پور از پایه‌گذاران «انجمن تئاتر ایران» در سال ۱۳۴۷ بود و همان سال نمایش‌نامه‌های «چهره‌های سیمون‌ ماشار» اثر برشت و «خرده‌ بورژواها» اثر گورکی را به روی صحنه برد. در سال ۱۳۴۸ نمایش‌نامه‌ی «دشمن مردم» اثر هنریک ایبسن را با تغییراتی هوشمندانه‌ که بازتاب دغدغه‌های اجتماعی او بود کارگردانی کرد که خشم ساواک را برانگیخت و پس از ۱۱ شب اجرای آن را متوقف کرد. به گفته‌ی خودش نمایش‌نامه‌های او با وجود داشتن مجوز اجرا «غضب پاسداران سکوت و سانسور را همواره برانگیخته‌اند». انتشار خبر توقف اجرای نمایش‌نامه‌‌ی «دشمن مردم» سلطان‌پور را به یکی از پرآوازه‌ترین هنرمندان تئاتر ایران بدل کرد و بر محبوبیت «صدای میرا» میان مردم افزود.

سلطان‌پور در سال ۱۳۴۹ باورهای خود را درباره‌ی هنر متعهد به انسان، تأثیر ضرورت‌های اجتماعی بر هنر، هنر مبتذل بازاری و دولتی، رمانتیسم تخدیری، و وظایف هنرمند در برابر دردمندان و فرودستان در جزوه‌ای به نام «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» در تیراژی معدود مخفیانه به چاپ ‌رساند. او در جایی از آن می‌گوید: «دیکتاتوری و سانسور در قلمرو هنر و اندیشه چنان وسعت یافته که بررسیِ همواره‌ی آن وظیفه‌ی هر هنرمند و ادیبی است که وجدان سیاسی خود را در جهتِ نجاتِ حقیقت بیدار می‌داند. «من می‌گویم نباید سکوت کنیم». در همان سال همکاری در اجرای نمایش «آموزگاران» اثر محسن یلفانی به دستگیری او و بخشی از دست‌اندرکاران نمایش انجامید.

در فقدان آزادیِ اندیشه و بیان و استیلای مخوف سانسور بر ابعاد گوناگون زندگی اجتماعی ایرانیان در دهه‌ی پنجاه، بسیاری از آثار سلطان‌پور اجازه‌ی اجرا یا انتشار نیافتند که از آن جمله می‌توان به نمایش‌نامه‌ی «حسنک» اشاره کرد. بازچاپ کتاب «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» در سال ۱۳۵۱ سبب شد یک‌ماه را در زندان بگذراند و سرانجام نیز به جرم سرودن «آوازهای بند» (۱۳۵۳) به ۳ سال زندان محکوم شد.

سعید سلطان‌پور پس از انقلاب به فعالیت‌های ادبی و هنری‌اش ادامه داد. در سال ۱۳۵۷ دفتر شعر «کشتارگاه» را به چاپ رساند، و در سال ۱۳۵۸ تئاتر «عباس‌آقا، کارگر ایران‌ ناسیونال» را به‌شکلی خلاقانه و به دور از چارچوب‌های مألوف در دانشکده‌ها و خیابان‌ها و پارک‌ها به اجرا گذاشت که درنهایت با هجوم وحشیانه‌ی چماق‌دارانِ نوخاسته‌ی سانسور و سرکوب به بازیگران و تماشاگران نمایش به تعطیلی انجامید.

سلطان‌پور روشنفکری عمل‌گرا و هنرمندی انقلابی بود که در مسیر آرمان خود، رهایی تمامی مردم از تبعیض و بی‌عدالتی، هرگز سر تسلیم و سازش نداشت. در میان فعالیت‌های فرهنگی او، گذشته از حضور در کانون نویسندگان ایران، باید از سرودن ترانه‌هایی ‌چون «پرنیان شفق»، «سر اومد زمستون»، «خون ارغوان‌ها»، «گل مینای جوان» و «آیینه‌ی رود» یاد کرد که همواره زبانزد آزادی‌خواهان بوده‌اند و هم‌چنان ماندگار. او در سال‌ ۱۳۵۹ هم‌چنین در سال ۱۳۶۰ (که در بند بود) به عضویت در هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب شد تا نماد رهروان آزادیِ اندیشه و بیان بی‌هیچ حصر و استثنا باشد.

در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰، روزی که بنا بود سعید در میانه‌ی میدان جشن عروسی‌اش در کنار یار و میهمانان شادمانه شب را به پایان برساند، به دست مزدورانِ ارتجاع و استبداد ربوده شد. دو ماه شکنجه‌های توان‌فرسا و جان‌سوز را تاب آورد و به شکست و اعتراف اجباری تن نداد، تا در ۳۱ خردادماه با تنی کبود و پای ورم‌کرده در برابر چوخه‌ی آتش سر برافراخت و جسم خونین‌اش به خاوران پیوست.

تیرباران سعید سلطان‌پور به دست حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی جراحتی ابدی و ستمی فراموش‌نشدنی در تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران استیاد و یادگاران این مبارز نستوه جاودانه!

کانون نویسندگان ایران، ۶ تیر ۱۴۰۴- [۲۷ ژوئن ۲۰۲۵]

https://www.instagram.com/p/DLZUkwdKx5D/?igsh=MW03bmxzZHF1a3JxeQ%3D%3D  

--------------- 

توضیحات

- مطلبی پیرامون سعید سلطان پور در وبلاگ بازسازی:

https://j-shoraie.blogspot.com/2013/06/blog- post_22.html  

- فونت درشت و بازتنظیم دو شعر سعید سلطان پور از داخل متن پیام و قراردادن آن بصورت شعر جدا  از متن پیام از وبلاگ بازسازی است.

- نگارنده در اینجا در روز تیرباران سعید سلطان پور در بند دو عمومی زندان اوین زندانی بودم. برای بزرگداشت سعید سلطان پور و جواد فاضل زندانیان در حیات بند ضمن حرکت همیشگی به دور حیات، بمدت یک دقیقه ایستادند و سکوت کردند. بسیاری از این زندانیان به احتمال زیاد در سالهای سیاه دهه ۶۰ به جوخه اعدام سپرده شدند.

- سعید سلطانپور قربانی ددمنشی رژیم اسلامی و بویژه اصلاح طلبانی نظیر محسن سازگارا و بهزاد نبوی شد که بعنوان عناصر کابینه رژیم، مبتکر طرح دادستانی انقلاب برای صدور حکم اعدام علیه مسئولین سازمانهای سیاسی بودند.

- در روز جشن عروسی سعید سلطان پور تعدادی از اعضاء و چه بسا اعضاء کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت هم حضور داشتند!! آنها نه فقط هیچ تلاشی برای ایجاد امکان فرار سعید سلطانپور به عمل نیاوردند بلکه حتی سعید را تشویق به همراه رفتن با پاسداران کردند! یکی از این افراد بنا به اعلام خود، یدی شیشوانی بود که در همان حال باجناق سعید سلطان پور بود. او خود طی مطلبی برای مجله «آرش» در پاریس اعلام میکند:

که بعد از صحبت با پاسداران که بعنوان همسایه انجام دادم از محل بیرون آمدم و در سر راه چند نفر از اعضاء سازمان را دیدم و گفتم: برگردید و آنها برگشتند!!

یدی شیشوانی خیلی ساده رفیق سازمان را تنها میگذارد و به دیگران هم میگوید که نروند!!

ــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر