پنجشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۸

تبریک سال نو میلادی 2010 با خاطره مونا محمودنژاد


مونا محمودنژاد

او در روز ۲۸ خرداد سال ۱۳۶۲، در سن ۱۷ سالگی و بهمراه ۹ زن دیگر، توسط دژخیمان خمینی جلاد در قتلگاه عادل آباد شیراز به دار آویخته شد. "جرم": عدم انکار دیانت بهایی.*۱

اکبر تک دهقان
۹ دی  ۱۳۸۸- ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹

با اطمینان میتوان اعلام کرد: هیچ بخشی از جامعه ایران در سطح شهروندان بهایی، مورد سرکوب و تبعیض و تحقیر این رژیم خون آشام واقع نشدند؛ این در حالی است که بهاییان هنوز از نظر تئوری، در چهارچوب اسلام قرار داشته و ضد دین محسوب نمی شوند. از سال های پیش از سرنگونی رژیم سلطنتی، خانه های بهاییان در مناطق مختلف تهران و بسیاری از شهرهای دیگر، مورد تهاجم دسته جات لباس شخصی قرار گرفته و به آتش کشیده میشدند. این جانیان، مستقیماً زیر نظر مسئولین مساجد و "امام جماعت" ها قرار داشته و هرگز هم از سوی دستگاه قضایی رژیم پهلوی، بازداشت و محاکمه نشدند. 

مونا محمودنژاد، خود در آخرین نوشته چند ماه قبل از اعدام، در انشاء مدرسه خود: «چرا در کشور من هم کیشانم از خانه هایشان ربوده میشوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده میشوند و شلاق و کتک میخورند؟ و همانگونه که اخیرا در شهر خودمان (شیراز) دیده ایم خانه هایشان غارت و آتش زده میشوند؟»، به جهنمی که سلطه گران بربرمنش حاکم علیه آنها ساخته اند، اشاره کرده است.*۲

جهان باید بداند: مونا محمودنژاد و همه زنان و مردان جانباخته بهایی، بخشی از وجود مردم ایران بوده، مرگ تلخ و تنهایی تأثر انگیز و ایزولاسیون جنایتکارانه آنها، نابودی زندگی و لحظات زیبای زندگی همه مردم ایران هم بود. به این امید، که بختک زشتی و پستی و رذالت، هیولایی که سزاوار نفرت همه تاریخ و بشریت است، با قدرت مردم مستقل و آزاده، از سینه این مردم بدور افکنده شود؛ و نسل جوان، نسلی که مونا محمودنژاد و دهها هزار جوان نظیر او، پیشگامان گذشته آن بودند، جامعه ای آزاد و شایسته انسان بسازد.

در زیر در معرفی مونا محمودنژاد، انشاء او برای کلاس درس، در آخرین ماههای زندگی اش درج میگردد. در همین نوشته کوتاه، آگاهی و عشق و شور زندگی در او موج میزند. این سندی است، که نشان میدهد: رژیم اسلامی در نابودی نسل جوان گذشته بر چه هدفی متمرکز گشته بود؟ خصومت ورزی افراطی آنها با نسل جوان، بدلیل ضدیت آنها با شور و جوانی و زیبایی، ضدیت آنها با کار و تلاش و آرمانخواهی، و بیگانگی آنها با دوستی، عشق و زندگی، دشمنی با حقیقت و راستگویی بود. درنده خویی های این رژیم پلید علیه نسل جوان کنونی هم، درست با همین انگیزه های ضد بشری صورت میگیرد.

رژیم اسلامی امروز در جهنمی که خود آفریده، بر زمین میخکوب شده است. مردمی که تا ۶ ماه پیش نظیر برده، بدلیل نوع پوشش و معاشرت خود، در روز روشن تحقیر شده، مورد ضرب و شتم واقع میشدند، امروز پوتین مزدور ولی فقیه جانی را بر باطوم مزدور دیگری آویخته و با آن عکس یادگاری میگیرند! این سرنوشت دستگاه مخوف و ضد انسانی ای است که مونای محمودنژاد را، با شقاوت غیر قابل تصوری از مردم گرفت.
------

متن انشاء مونا محمودنژاد، دختر ۱۷ ساله بهایی، چند ماه قبل از اعدام او!*۳

موضوع انشاء کلاس او در مدرسه، که از سوی معلم تعیین گشته است:

«آزادی میوه اسلام است. هرکس آن را چشیده بهره برده است.»

آزادی درخشنده ترین کلمه در میان کلمات درخشان موجود در دنیاست.

بشر همواره درباره آزادی سوال پرسیده و خواهد پرسید که چرا از آن محروم بوده است؟ چرا از زمان آغاز حیات بشر بر روی این سیاره آزادی وجود نداشته؟ همیشه افرادی نیرومند و بی انصاف بوده اند که بخاطر خواسته های شخصی شان به هرگونه جور و ستمی متوسل شده اند.

چرا در کشور من هم کیشانم از خانه هایشان ربوده میشوند؟ شبانه و با لباس خواب به مساجد برده میشوند و شلاق و کتک میخورند؟ و همانگونه که اخیرا در شهر خودمان (شیراز) دیده ایم خانه هایشان غارت و آتش زده میشوند؟

صدها نفر با ترس خانه هایشان را ترک میکنند. چرا؟ بدلیل نعمت آزادی ای که اسلام آورده؟ چرا من آزاد نیستم تا عقایدم را در این جامعه بیان کنم؟ چرا آزادی بیان نداشته ام بطوریکه در نشریات بنویسم و در رادیو و تلویزیون درباره عقایدم حرف بزنم؟

چرا نمیتوام بگویم یک بنیانگذار نوین جهانی با حقایقش آمده تا ما را راهنمایی و یاری کند تا باشیم آن طوری که براستی باید باشیم؟ بهاالله یک کتاب جدید آورده است. کتابی که ما را از دشمنی و عداوت نجات خواهد داد. ما را از تبعیض می رهاند. ما را از تفکرات جناحی و خشونت آزاد میکند. کتاب او مادر همه کتابها میتواند باشد و من هنوز اجازه ندارم تا درباره آن صحبت کنم یا این آگاهی را در اختیار جامعه خود قرار دهم. بله! آزادی و اختیار هدیه خداست و هدیه خوبی است برای من!!!!
-------------

بیاد دکتر مسیح فرهنگی، از زندانیان بهایی در زندان اوین، در سالهای ۱۳۵۹- ۱۳۶۰

دکتر مسیح فرهنگی، نزد زندانیان سیاسی چپ و مجاهد در بند ۲ عمومی زندان اوین، بطور خلاصه «دکتر مسیح» نام داشت.*۴ او که هر روز، با کیف پزشکی خود، به زندانیان سر میزد، انسانی دوست داشتنی و مورد علاقه زندانیان سیاسی جوان و جدید بود. دکتر مسیح در همان تاریخ و در سن تقریباً ۷۰ سالگی، از حکم قتل خود، صادره از سوی بیدادگاه بربرمنشی خمینی مطلع شده بود؛ اما این سرنوشت تلخ، هیچگونه اثری از ناراحتی، ترس و اظهار پشیمانی در چهره او بر جای نگذاشته بود. ما هر روز به دیدن او نیاز داشتیم، نه فقط بعنوان دکتر، بلکه قبل از همه: بعنوان انسانی آزاده و با شرافت، که در ما، شور مقاومت را تقویت میکرد. دکتر مسیح کسی بود، که همه زندانیان جوان و بعضاً نوجوان را دوست داشت و ما روح بلند و آزاده و پایداری او را میستودیم!

دکتر مسیح در روزهای اعتصاب غذای یک هفته ای زندانیان سیاسی، در اوایل سال ۱۳۶۰ در بند ۲ عمومی زندان اوین، در کنار زندانیان و برای آنها بود. او مداوماً توجه مسئولین بند را به وضع وخیم برخی از زندانیان جلب کرده، پذیرش خواستهای زندانیان سیاسی، بمنظور پایان دادن به اعتصاب غذا را توصیه میکرد. او از مطالبات زندانیان دفاع کرده، به ما قوت قلب داده، با نگاه مستقیم به چشم و با لحنی پرشور و محکم میگفت: «شما مقاوم هستید. شما پیروز میشوید!»

دکتر مسیح همراه با ۳ نفر دیگر از شهروندان بهایی، در روز ۲ تیرماه ۱۳۶۰ و در سن ۶۹ سالگی، فقط به دلیل باور به دین بهاییت و تسلیم نشدن در برابر جلادان حاکم، در زندان اوین تیرباران شد.

یاد و خاطره دکتر مسیح فرهنگی دلسوز گرامی باد!
---------------
توضیحات

*۱- سایت مونا Mona’s Dream، و موزیک دل انگیز و زیبایی که تا ساعاتی ادامه دارد:


- در نشانی بالا همچنین، تصاویر هر ۱۰ زن اعدام شده شیرازی را که مونا محمودنژاد نفر اول از سمت چپ است می بینید:

- در نشانی بالا، اطلاعات مفصلی از زندانیان شیرازی که همراه با مونا محمودنژاد به دار آویخته شدند، قابل دریافت است:

*۲- در نشانی زیر، در زیر نویس (۲) از مقاله ای بنقل از نشریه «حقیقت»، توضیحی مربوط به فعالیت های ضد بهایی منتظری، در دوره جوانی او در شهر نجف آباد درج شده است. هدف این نگارنده در اینجا، موضع گیری پیرامون فرد مزبور، بویژه در شرایط فعلی نیست؛ بلکه ارائه سندی است که نشان میدهد: آخوندها و بازاریان رژیم اسلامی، همواره متوسل به اقدامات سیستماتیک ضد انسانی و سرکوبگرانه علیه شهروندان بهایی شده اند. هولناک اینکه شخص نامبرده در بالا، همین سند را بمثابه جزئی از افتخارات گذشته، در خاطرات خود که در سال های اخیر منتشر شده، با غرور و افتخار ذکر کرده است!



«تمام طبقات و اصناف نجف آباد را دعوت كردم و همه عليه بهائيت اعلاميه دادند. مثلا نانواها نوشتند ما به بهائيان نان نمي فروشيم. راننده ها امضاء كردند كه ما ديگر سوارشان نمي كنيم. از همه علماي نجف آباد و افرادي كه با صنف هاي مختلف مربوطند كمك گرفتيم. خلاصه كاري كرديم كه از نجف آباد تا اصفهان كه كرايه ماشين يك تومان بود يك بهائي التماس ميكرد پنجاه تومان بدهند و او را نمي بردند

*۳- منبع برداشت انشاء مونا محمودنژاد برای مدرسه:

*۴- زندگینامه شهروند بهایی دکتر مسیح فرهنگی را در این نشانی بخوانید:

- وبسایت «شهدای امر بهایی». در این سایت، لیستی از جانباختگان شهروندان بهایی را می بینید که صرفاًَ به دلیل بهایی بودن، توسط دژخیمان رژیم اسلامی به قتل رسیده اند: http://bahaimartyrs.blogspot.com/
ــــــــــــــــــــــــــ




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر