ویژه نامه بولتن" بحران 88 "، بنقل از سایت دیدگاه
اکبر تک دهقان، 13 دی 1388- 3 ژانویه 2010
دیدگاه: چه عامل یا عواملی جناح حاکم را به موقعیت کنونی سوق داده است؟
با سلام به مسئولین بولتن بحران 88 و خوانندگان آن، و آرزوی تندرستی و پیروزی در سال 2010 میلادی!
اکبر تک دهقان: در پاسخ به این سوال شما، باید به عواملی که ذاتی شرایط پس از قدرتگیری رژیم اسلامی محسوب شده، و در مقطع خرداد 88، به تضادهایی لاینحل مبدل شدند، اشاره کنم؛ از این رو، اندکی بازگشت به گذشته، اجتناب ناپذیر است.
حکومت اسلامی در ایران پس از سلطنت، هنوز قادر نبود، فوراً بر جامعه مسلط گردد؛ دلیل آن، حضور مردم انقلابی در محیط سیاست، و وجود کشمکش انقلاب و ضدانقلاب، پس از سرنگونی رژیم پهلوی بود. از این رو، با همه اقدامات سرکوبگرانه هر روزه ضد انقلاب اسلامی برای خفه کردن انقلاب بهمن، دوران تثبیت نسبتاً طولانی ای، در برابر آن قرار داشت. هر چه رژیم اسلامی بر پیکر مردم و خواسته های دموکراتیک آنها میکوبید، بهمان میزان، مقاومت در سطوح مختلف شکل گرفته، حتی جناحهایی از حکومت هم، از وحشت از دست دادن موقعیت خود، به اعتراضات علنی علیه جناح غالب، کشیده میشدند. در این مقطع هنوز سطح بالایی از اشتراک منافع میان خمینی، بهشتی، خامنه ای، رفسنجانی، میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی، جنتی، منتظری و دیگران وجود داشت. در مقابله با مردم و احزاب انقلابی در اوایل استقرار و استحکام این رژیم در سالهای 57 تا 61، بخش بزرگی از جریانات به اصطلاح ملی حتی، حزب توده و سازمان " اکثریت" هم، با شدت کم و زیاد در کنار جناح غالب رژیم، عمل میکردند. دلیل آن، فرصتهای متعدد ترقی شغلی در حوزه سیاست و اقتصاد برای نیروهای نامبرده، در سایه خروج از کشور و حذف سلطنت طلبان از اقتصاد و بوروکراسی، و اخراج و بازداست و سرکوب وسیع نیروهای پیشرو انقلاب بهمن بود.
در تصویر بالا از شرایط فوق، 3 روند و یا سه عامل در کنار هم و علیه یکدیگر، قابل تشخیص هستند:
1- رژیم اسلامی به شهادت بیش از 30 سال سلطه گری آن، از هیچ قانون و حد و مرز کلاسیک در جهان کنونی تبعیت نمیکند. سرکوب و آنهم در بربرمنشانه ترین نوع آن، به طبیعت این رژیم، از روز اول پیدایش آن تعلق داشت. رژیم اسلامی با هدف نابودی همه دستاوردهای تکامل اجتماعی جامعه طی 150 سال اخیر، بر سر کار آمده، سر هیچگونه سازش با کمترین علائم مدنیت را نداشت و ندارد. سیاست ضدیت با حقوق دموکراتیک مردم، و سیاست اقتصادی نابود کننده متکی بر فروش نفت و واردات کالا، از عوامل اصلی ای است، که موجودیت آن را به وضعیت کنونی کشانده است. هر دو وجه عمده سیاستهای این رژیم، بطور اجتناب ناپذیری مردم را به مقابله با آن کشانده، و به یک اپوزیسیون درونی آن نیز، شکل داده است.
2- مردم ایران مداوماً و به اشکال گوناگون، در کنار و همراه سازمانهای انقلابی، مبارزه کرده و جنگیده اند، تا از تثبیت یک رژیم دیکتاتوری مذهبی، و احیاء مناسبات سرمایه داری در کارکرد ارتجاعی آن، جلوگیری کنند. مبارزات مردمی در دوره های گوناگون، و مقاومت علیه درنده خویی طبقات حاکمه، یکی دیگر از عوامل کشاندن وضعیت رژیم اسلامی به موقعیت فعلی است. رژیم اسلامی در هیچ شرایطی قادر نشد، از سرکوب حداکثر و لحظه به لحظه و پلیسی ساختن کامل کشور، صرفنظر کند.
3- گرایشی از حکومت اسلامی درهمه دوره ها وجود داشت، که در سیاست اقتصادی خود، عمدتاً بر زمینه صنعت و تولید، و کمتر بر دلالی و بازار سنتی، تأکید میکرد. تا از این طریق، تجدید سازمان سرمایه داری بهم ریخته بعد از قیام بهمن را، بر زمینه محوریت تولید- عمدتاً متکی بر ارزش افزوده داخلی-، بنحو مطمئن تر و پایدار تری متحقق سازد. در این جریان، دو گروهبندی را، میتوان از دوره های گذشته تا به امروز، مجزا کرد:
یکم: جناح نهضت آزادی تحت مسئولیت مهدی بازرگان و ادامه آن در شرایط سال 60 در گروه بنی صدر، که بازسازی اقتصادی را از طریق تکیه به اقتصاد تولیدی و رابطه فعالانه با غرب، کنترل قدرت دستگاه مذهب، از این رو لاجرم: همراه با برسمیت شناسی سطحی از حقوق شهروندی دنبال میکرد و دوم: جناح اصلاح طلبان کنونی، که سلطه طبقه سرمایه دار و بازسازی اقتصادی بر مبنای منافع مشترک بازار دلالی و تولید داخلی را، و تنها پس از بکارگیری یک سیاست ضدکمونیستی افراطی، نابودی دستاوردهای انقلاب بهمن، بویژه قتل عام کامل نسل مبارز این انقلاب، ممکن میدانست. از دید این جریان، پس از یک دوره حکومت فاشیستی- اسلامی،
مردم ایران، مدافعین و یا مدعیان چپ، به تب راضی شده، یک نظام شبه غربی، از نوع اسپانیای پس از فرانکو و شیلی پس از پینوشه را، با کمال میل و تحت عنوان " دموکراسی"، خواهند پذیرفت. این همان جناح سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی، محمدی گیلانی، موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی، صانعی و منتظری، حتی خلخالی بود. برخی از عناصر این جریان نظیر اکبر گنجی، از سال 1362، با اطمینان از نابودی سازمانهای انقلابی و کشتار اکثریت کمونیستها و مجاهدین، خواستار کنار گذاشتن این سیاست، و تسریع در گذار به مدل اسپانیای خود شدند.
به طور خلاصه: 3 عاملی که در تمام سالهای گذشته، محتوای حوادث تاکنونی را شکل داده اند:
1- عامل سیاست فاشیستی جناح حاکم در برابر مردم، و سیاست حذف جناحهای درونی،
2- عامل مبارزه شدید و بعضاً آرام مردم و سازمانهای دموکراتیک- انقلابی، برای تأمین و تضمین حقوق سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دموکراتیک،
3- عامل کشمکش جناحهای داخلی رژیم، بر سر چگونگی بازسازی نظام اقتصادی. در اینجا، بدون هیچ تردیدی و با تأکید ویژه: کنترل درآمدهای نفتی، برای تقسیم آن میان دلالان وارد کننده کالا و یا بخش ورشکسته تولید، دولت، دستگاه مذهب و نیروهای متعدد سرکوب جدید، نظیر پاسداران، بسیج و انواع دسته جات ترور، برای دو جناح اصلی رژیم در تمام 30 سال، اهمیت کلیدی کسب کرده است.
مبارزات مردم و منازعات دو جناح، در دهه 60 به حذف کامل و یا نسبی هم نیروی مردم مبارز و هم جناح بورژوازی متکی بر تولید در هیئت گروه بنی صدر، یعنی فعال ترین بخش اپوزیسیون داخلی رژیم، منجر گشت. جناح بنی صدر در عمل به عینه دید: بازسازی اقتصادی جامعه بر محور اقتصاد تولیدی، بدون تأمین حقوق شهروندی، و بدون غلبه بر قدرت دستگاه مذهب، غیرممکن است. از این رو، جلب حمایت جنبش ضد رژیمی از سیاست اقتصادی دلخواه این جناح، اهمیت بسیاری برای بنی صدر و همفکرانش کسب کرد. از آنجا که جناح غالب، یعنی بازار دلالی سنتی و دستگاه مذهب، بر بخش اعظم نهادهای سیاسی و نظامی مسلط بود، هیچ راهی برای پیشروی، بجز کاهش و یا حذف نقش فائفه جناح غالب در این عرصه، قادر به تضمین اجرای سیاست اقتصادی خواست جناح بنی صدر وجود نداشت. او اما دقیقا، تاوان همین هوشیاری سیاسی خود را، در آنجا که باید دست به عمل میزد، حتی تا مرحله عملی شدن حکم اعدام خود پرداخت. نزاعهای دو جناح در این دوره، همچنین در اشکال متعدد و نه مستقیم، نظیر دفاع متزلزل از رعایت آزادیهای دموکراتیک و یا علیه آن، خواست هر چند ناروشن برای پایان جنگ و یا ادامه و تشدید آن، و ایجاد مناسبات عادی با غرب و یا مخالفت با آن، سر باز میکردند.
تسویه حساب خونین و قتل عام گسترده مبارزین در سال 60 و تا به امروز، تکلیف سیاست اقتصادی را هم، همانطور که جزء اهداف اصلی این بربرمنشی محسوب میشد، معین کرد. دلالان بزرگ و کسبه خیابانی وابسته به آنها در تهران، از طریق بدست گرفتن کامل زندانهاف بیدادگاه ها، دادستانی ها، گروههای ضربت و کمیته ها، در پناه جنگ ویرانگرانه 8 ساله- که خود از الزامات نهادی ساختن کامل اقتصاد دلالی بود-، بر مردم هجوم برده، تا قدرت داشتند، شکنجه کرده و به قتل رساندند. این دارودسته خون آشام، با همراهی کامل " اصلاح طلبان " بشدت سرکوبگر دوره فوق و مدافعین افراطی" خط امام"، همراه با " اکثریتی" ها و حزب توده، شمشیر را از رو بسته، هیج اثری از دستاورهای 150 سال مبارزه و تلاش مردم، برای کسب آزادی و عدالت، بر جای نگذاشتند. مردم و سازمانهای انقلابی، تحت این هجوم وحشیانه، علیرغم مقاومتی حماسی و بیمانند در تمام جنبشهای انقلابی قرن بیستم، بسختی شکست خوردند. سازمانهای انقلابی نابود شده، اکثریت قریب به اتفاق هواداران، اعضاء و کادرهای آنها، به جوخه اعدام سپرده شده، یا تحت شکنجه های هولناک و مصاحبه های تلویزیونی، خرد شدند. در پرتو چنین شرایطی، دستگاه مذهبی- تروریستی، و وارد کنند گان و دلالان بزرگ بازار، بر درآمدهای نفتی مسلط شده، سیاست اقتصادی خود، یعنی تبدیل سرمایه ملی به پشتوانه یک اقتصاد شخصی، مذهبی، خانواده گی، دلالی و مافیایی را، عملی ساختند.
رژیم اسلامی به این ترتیب، در چهارچوب مقدورات دوره فوق، خود را تثبیت کرد. این سیاست اقتصادی طی 30 سال، از اقتصاد سرمایه داری ایران، ویرانه ای برجای گذاشت، که در کمترین حدی هم، با اقتصاد کشورهای ترکیه، مصر، مالزی، تایلند، اندونزی، کره جنوبی، آرژانتین، شیلی و مکزیک، قابل مقایسه نیست. در کنار این ورشکستگی شرم آور و هولناک اقتصادی اما، نسل جدیدی از توده معترض در جامعه سر بر آورد؛ نسلی که از روز 18 تیر سال 1378 تاکنون، برای کسب آزادیهای دموکراتیک در میدان سیاست حضور یافته، علیرغم پیشروی ها و عقب نشینی های متعدد، مداوماً قدرتمندتر گشته، و امروز به نیروی سیاسی تعیین کننده در برابر رژیم اسلامی، فرا روییده است.
آنچه که در تمام سالهای پس از سال 60، محتوای تظادهای موجود در جامعه را ساخته، در خطوط اساسی و در اشکال متغیر و وجوه جنبی متعدد، بر کارکردها و نقش این 3 عامل و یا سه روند، بنا شده است. با این تفاوت، که تغییرات بین المللی جدید از دهه 90 تا سال 2003، یعنی اشغال عراق و افغانستان از سوی ارتشهای امپریالیستی، فرصتی برای تحکیم موقعیت رژیم از یکطرف، و تشدید مبارزات مردم برای بدست گرفتن سرنوشت خود، پیش از بروز جنگی جدید علیه ایران از سوی دیگر، ایجاد کرد. رژیم اسلامی در پرتو چنین شرایطی، به سیاست تولید مخفیانه سلاح هسته ای صراحت و شدت بخشیده، به تحریکات گسترده علیه اسرائیل متوسل گشت. از این طریق میبایستی اوج گیری روحیات ناسیونالیستی در جامعه، رژیم را در سیاست باجگیری بین المللی، نابودی مبارزات مردم و حذف اصلاح طلبان، از امکانات مؤثرتری بهره مند میساخت. اما در روند حوادث، اقدامات رژیم در این حوزه ها نیز، پس از مدتی به ضد خود تبدیل شده، رویارویی مردم با حکومت اسلامی را در مقطع انتخابات خرداد 88، محتمل تر نمود. بخش فعال کشور در پرتو این اوضاع، هر چه بیشتر از خطرات سلطه این جناح بر مقدرات جامعه در این وضعیت بشدت بحرانی، آگاه گردید. در کنار آن، عربده کشیهای رژیم علیه اسرائیل و نظامات بین المللی نیز، با برجای گذاشتن آبرو ریزی و هزینه سنگین، به نتایج عکس آن، یعنی شروع و تشدید تحریمهای اقتصادی و مالی، منجر شد.
آنچه که در مقطع انتخابات 22 خرداد سال 88 رخ داد، چیزی جز بلوغ و لحظه تلاقی انفجارگونه هر سه روند پیش گفته نبود. این عوامل، که هم در ارتباط با یکدیگر و هم مستقلاً رشد کرده، یا گندیده بودند، در شرایط یک تقلب انتخاباتی بیسابقه با یکدیگر برخورد کردند. نتیجه آن از یک طرف، تشدید بیرحمانه سرکوب علیه مردم و اصلاح طلبان، و از سوی دیگر، پیدایش یک اتئلاف اجتناب ناپذیر توده مردم مبارز و اصلاح طلبان رانده از نظام را، بدنبال آورد. مردم از یکطرف، با هدف کسب حقوق دموکراتیک و تعیین تکلیف قطعی با رژیم اسلامی، و اصلاح طلبان هم کمابیش از موضع بنی صدر در دوره خود، با هدف خاتمه دادن به سیاست حذف مداوم از حوزه تصمیم گیری، و مقابله نهایی با سیاست اقتصادی دلالان بازار و کنترل ثروت نفت از سوی آنان، به یکدیگر رسیدند. اصلاح طلبان این دوره، هنوز تا مدتی با تصور اینکه، سرکوب فاشیستی دهه 60 دیگر چیزی از جریانات پیشرو و زمینه ای برای " خطر" کمونیستها و بروز یک انقلاب بر جای نگذاشته، با صراحت بیشتری از برخی از حقوق دموکراتیک مردم به دفاع برخاستند، تا در پناه آن، جناح ولی فقیه را اندکی به عقب برانند. با تحمیل کامل احمدی نژاد به مردم و اصلاح طلبان- که هدف سرکوب کامل، و تسلط نهایی بر بوروکراسی، بویژه ادارات، دانشگاهها، رسانه ها و صنایع نفت، و تصمیم گیریهای اقتصادی را دنبال میکرد- بر دامنه و اهمیت ائتلاف مردم و ناراضیان حکومتی، افزوده گشته، آن را تداوم بخشید.
توده مردم و قبل از همه جنبش دموکراتیک- انقلابی دانشجویی، حامل خواستها، آرمانها و اهداف مردم تا پیش از حمام خون دهه 60، و اصلاح طلبان، حاملان بخشی یا همه تصورات اقتصادی و سیاسی جناحهای درونی رژیم اسلامی هستند. این جناح در دوره خاتمی از سال 1376 تا 1384 حتی از برداشتن یک گام کوچک، و اعتراض ساده به نقض وحشتناک حقوق دموکراتیک مردم هم، پرهیز کرد. با این توجیه تبهکارانه، که ضد انقلاب، یعنی مخالفین رژیم و مردم، از طرح خواستهای دموکراتیک سوء استفاده خواهند کرد! اما وقتی بعد از 12 سال بردگی برای جناح حاکم، و ممانعت از ریختن مردم به خیابان، میرغضبان ولی فقیه به سراغ خود آنها آمدند، تلاش کردند، از امکان انتخابات 22 خرداد و نوعی نزدیکی به مردم، بمنظور حفظ خود استفاده کنند. این جرقه زده شد؛ اما در شرایط وجود یک اعتلاء مبارزاتی از اول ماه مه سال 1384، شعله سر کشیده به یک جنبش انقلابی، ارتقاء یافت. این جنبش انقلابی، امروز، سوال بود و نبود حکومت اسلامی را با قدرت تمام، در برابر چشمان همه جهانیان قرار داده است- آن لحظه ای که اصلاح طلبان کنونی، از دهه 60 تاکنون و تا دوره ای با همدستی جناح ولی فقیه، فرارسیدن آن را، مانع شده بودند.
دیدگاه: آیا هنوز عامل یا عواملی در اختیار جناح حاکم هست که بتواند رژیم را از فروپاشی و سرنگونی نجات دهد؟
اکبر تک دهقان: در پاسخ به این سوال شما، من باید از " عامل یا عوامل" در معنای پاسخ اول، شروع کنم؛ و این یعنی:
یکم: آیا رژیم اسلامی برای حفظ خود از فروپاشی، میتواند همچنان سیاست سرکوب فاشیستی را از یک سو و از سوی دیگر، رها کردن کشور در ورشکستگی اقتصادی فعلی را ادامه دهد؟
پاسخ به سوال بالا منفی است. رژیم اسلامی قادر نیست، تحت شرایط کنونی و شرایط فرضی آتی دیگری، سرکوبگری عصر حجری خود را دائمی سازد؛ مهمتر: از آن نتیجه دلخواه خاص این لحظه را بگیرد. دلیل اصلی آن، ظهور یک قدرت جدید، یعنی توده مستقل و خود- آگاه به حقوق و جایگاه تاریخی خود است. پیدایش چنین نیرویی، تنها و مستقیماً محصول 30 سال مبارزه مردم با رژیم اسلامی، در اشکال گوناگون و در همه مناطق کشور است.
خود- آگاهی و تصورات مردم، بویژه نسل جوان، از خود و شرایط حاکم بر زندگی، درست در این 30 سال و تحت سلطه گری بربرمنشانه حاکم شکل گرفته، بمیزان زیادی از آلودگی به تصوراتی از نوع خود- آگاهی ضد دموکراتیک ساخته و پرداخته رژیم پهلوی، حزب توده، جناحهای مختلف شبه ملی و نظایر آنها، مبرا است. مردم ایران برای اولین بار طی 100 سال پس از مشروطیت، به همان کیفیتی از شعور سیاسی دست پیدا کرده اند، که جناح پیشرو و انقلابی، مدرن و سکولار عصر انقلاب مشروطیت، به آن و در سطحی، دست یافته بود. نیروی پیشرو کنونی در خیابانها، هر چند ممکن است، خود را با موزیک، دیسکو و اشکال تفریحی " تمدن " غربی معرفی کند؛ اما برخلاف مدافعین رژیم پهلوی، این نسل، خود را برده و زیر دست وابستگان رژیم ساواک، قدرتهای غربی و رسانه های ریاکار آنها نخواهد ساخت. نسل جوان کشور، در آتش آرزوی ایجاد یک جامعه عمیقاً دموکراتیک و عادلانه، بلحاط اقتصادی فوق العاده پیشرفته و استحکام ملتی مستقل میسوزد. این میزان از رشد یافتگی فکری و سیاسی بخش پیشرو جامعه، نیرویی است، که رژیم اسلامی با قدرتی بیش از قدرت کنونی خود هم، قادر به شکست کشاندن نهایی مبارزات آن نیست.
این نیرو، با همه مبارزات و تجربیات 30 سال اخیر، در خطوط اساسی، از خود و وظایف آتی خود شناخت دارد. آنها نه فقط توده ای دانشجو، بلکه مهمتر از آن، نظیر یک حزب انقلابی و بسیار بزرگ، و بزرگتر ونیرومند تر از هر حزبی در ایران، عمل میکنند. سطح ارتباطات و سازمانیافتگی درونی توده دانشجویان، بقدر کافی رشد یافته، و حزبی است، که مداوماً در حال رشد سیاسی، تاکتیکی و برنامه ای است. حکومت اسلامی قادر به درهم کوبیدن این نیرو نیست؛ حتی قادر نیست بطور موضعی و موقتی، آسیبی جدی به آن برساند. علاوه بر این، بتدریج بخشی از دانش آموزان سالهای آخر- که این نیز رقمی میلیونی است- به مبارزات دانشجویی، و به صف " حزب دانشجو" می پیوندند.
رژیم اسلامی دیگر دارای ظرفیت و امکانی، برای تحمیل هر چه بیشتر بار ورشکستگی اقتصادی کنونی، بر شانه های نحیف توده های زحمتکش نیست. از دید اکثر ناظران، بخش اعظم بانکها و مؤسسات به اصطلاح تولیدی، سالها است که ورشکسته اند. بخش بزرگی از کارخانجات، حتی در موقعیت پرداخت بموقع دستمزدهای کارگران نیستند. حکومت اسلامی و دستگاههای مختلف مذهبی و سرکوب، که به دلالال واردکننده کالاهای خارجی مبدل شده اند، بازار داخلی و توسعه آن را به حال خود رها کرده، مسائل را از امروز به فردا محول نموده اند. دسته جات فوق، تقسیم سهم ناچیزی میان مردم، تحت عنوان جبران نقدی حذف سوبسیدهای دولتی را، با جار و جنجال، به عنوان سیاست اقتصادی مهم خود معرفی میکنند.
هرتغییری در سیاست اقتصادی کشور، مستلزم غلبه کامل بر قدرت دلالان و واردکنندگان کالاها است. یک چین تحولی اما، بمعنای کامل کلمه، تحت شرایط رژیم اسلامی، غیرممکن است. بخش اعظم نهادهای سرکوب، مستقیماً از سوی بازاریان و آخوندهای اسلامی هدایت، کنترل و یا تغذیه مالی میگردند. اکثریت قریب به اتفاق دلالان رژیمی، در مراکز دولتی، قانونگذاری و قضایی نشسته، خود سر رشته دار وضعیت سیاسی، اقتصادی و قضایی حاکم هستند. اتخاذ یک سیاست اقتصادی جدید، که جامعه را از فلاکت غیرقابل توصیف کنونی خارج سازد، چگونه امکان دارد- در حالیکه، این موضوع به اساس پیدایش رژیم اسلامی، و دلایل ارتکاب همه جنایات آن پیوند خورده است. زندگی و شیوه سلطه گری حکومت اسلامی، خود مستقیماً به بازتولید مداوم نظام اقتصادی حاکم، وابسته است.
دوم اینکه، آیا مردم حاضر هستند، سلطه گری وحشیانه کنونی را پذیرفته، به خانه های خود رفته، از هدف اصلی خود، یعنی سرنگونی رژیم اسلامی در همین مرحله، دست بکشند؟ یعنی از این طریق، راهی برای حفظ رژیم گشوده شود؟
با اطمینان مطلق خیر! مردم نه فقط عقب نشینی نکرده، به خانه های خود نخواهند رفت، بلکه آنها هر روز خود را سرزنش میکنند: چرا این رژیم جنایتکار قادر شد، 30 سال بر گرده آنها سوار شود؟ توده مردم، هم اینک طی مبارزات کوبنده تاکنونی، قادر شده اند، سنگرهای متعددی را تصرف کرده، فضای سیاسی جامعه و روانشناسی شهروندان را تغییر بدهند. امروز دیگر، شعار مرگ بر خامنه ای، و عکس نحس او را به آتش کشیدن، به یک حرکت اعتراضی ساده ای مبدل شده است- در حالیکه چنین اقدامی، تا 7 یا 8 ماه پیش، هنوز قابل تصور نبود.
امروز دیگر از ترس و وحشت هولناک گذشته، خبری نیست. مردم چیزی بنام " نظام مقدس جمهوری اسلامی" را برسمیت نشناخته، نه فقط بدنبال جدایی دین از حکومت، که حتی خواهان سرنگونی آن تا بهار سال 1389 هستند. حکومت اسلامی همواره برای اعمال سلطه بیرحمانه بر مردم، مذهب و مقدسات آسمانی را به کمک میگرفت. در حالیکه امروزه دیگر جناحهای متعددی از رژیم، از توسل به چنین خرافاتی برای حفظ رژیم، بیزار و یا خسته شده اند.
در انتها اینکه، آیا جناح اصلاح طلبان، جایی برای عقب نشینی دارد و آنها قادر هستند، با شکستن ائتلاف کنونی خود با مردم، بتنهایی در سیاست اصلاح رژیم و تغییر سیاست اقتصادی خانه خراب کن آن، گامی بردارند؟
در این رابطه هم، میتوان برای بخشی از اصلاح طلبان با اطمینان از پاسخ منفی، سخن گفت. اصلاح طلبان، بویژه بخش فعال آن، بخوبی میدانند، که در صورت تسلیم شدن به رژیم و فاصله گرفتن از مردم، نه فقط به هیچ چیزی دست نخواهند یافت، بلکه خود را داوطلبانه به طعمه ساده ای، برای گرگان گرسنه 209، مبدل خواهند ساخت. رژیم اسلامی نه فقط " کنار کشیدن" بلکه تسلیم محض، و این یعنی، توبه کردن و از طریق مصاحبه تلویزیونی به توده دانشجویان لگد زدن را، از آنها طلب خواهد کرد. اصلاح طلبان کنونی که 8 سال و برخی بیش از 20 سال، در دخمه سوته دلان، کنار هم مچاله شده، غبار انزوا و افسرد گی بر چهره شان نشسته بود، تنها از طریق قدرت مردم، از غاری که در آن می پوسیدند، رها شده، به خیابان آمده، حتی تا مرز کسب مقام ریاست جمهوری، پیش رفتند. نتیجه خروج آنها از ائتلاف کنونی با مردم، نه بازگشت دوباره به همان کوی و کتابخانه، بلکه تسلیم و خرد شدن، و تحمل ذلتی است، که آنها را هر ثانیه، تحلیل خواهد برد. اگر آنها، حتی بعنوان شهروندان معمولی، قصد دارند، دوران بازنشستگی خود را در کنار نوه های خود سر کنند؛ باید بدانند، که برای حفظ همین مقدار حق زندگی هم، باید به پیمان نانوشته خود با توده دانشجویان، احترام بگذارند.
اگر اصلاح طلبان از مردم جدا شوند- مردمی که فعلاً به ائتلاف با آنها نیاز دارند- در آنصورت فکر عملی شدن یک سیاست اقتصادی مولد را هم، باید با خود به گور ببرند. طبقه متوسط اسلامی، بشرطی میتواند از سیاست اقتصادی و مدیریت سیاسی کنونی جان سالم به در ببرد، که تغییرات اساسی در اقتصادیات و ادارات صورت پذیرد؛ این به ویژه به مشاغل آکادمیک و کار فکری، مربوط است. در شرایط سلطه گری کنونی، اقتصاد کشور با سرعت در اعماق فرو میرود، و بخش بزرگی از تحصیل کرده گان، ناچاراً راه خارج از کشور را در پیش میگیرند. این وضعیت، شرایط و موقعیت طبقه متوسط شهری، اسلامی و غیر اسلامی را نابود کرده، آن را بمثابه یک نیروی اجتماعی، با خطر فروپاشی اجتماعی مواجه میسازد. هر گونه " تغییر" در این وضعیت، باید قبل از هر چیز، شامل مدیریتهای اقتصادی و سیاسی در کشور شوند- آنچه که، تحت شرایط ادامه سلطه رژیم اسلامی و بازگشت از پیشرویهای تاکنونی مردم، بهیچ وجه امکان پذیر نیست و نخواهد شد.
اصلاح طلبان اگر راه جدایی از مردم را در پیش گرفته، همه تلاش خود را صرف حفظ رژیم از تعرض توده های انقلابی کنند، نه موفقیت، بلکه سرشکستگی و شکست نصیب آنها خواهد شد. حکومت اسلامی با اینهمه درنده خویی و هزینه ثروتهای هنگفت ملی، قادر نیست، ادامه حیات چندش آور خود را تضمین کند؛ حال اصلاح طلبان، که مشتی روشنفکر حراف، توسری خورده و زوار در رفته، و ترسو و از همه جا رانده ای بیش نیستند، که ساعتها حول ضرورت بیان حقیقت وراجی میکنند، اما خود از بیان آن وحشت میکنند؛ چگونه قادرند، نقش مؤثری در حفظ رژیم اسلامی ایفا کنند؟ به این اضافه کنیم: در چهارچوب درک آنها از " عقلانیت"، چرا باید خواست مردم برای تغییرات اساسی در کشور، یعنی دور انداختن بلیه آسمانی حکومت اسلامی، رد شده، غیر عقلانی تلقی شود؟ مردم برای هدف انسانی و در همه وجوه آن، عقلانی خود، هزار و یک دلیل دارند و اصلاح طلبان، حداقل یک بار هم شده، به حرف مردم، بدون ترس از شبح اسلام و " پیامبر" گوش کنند!
دیدگاه: نقاط قوت و ضعف خیزش کنونی چیست؟
اکبر تک دهقان: این سوال مهمی است، که کمتر در لابلای تحلیلها، اخبار و گزارشات به آن بر میخوریم. " خیزش کنونی" که من از آن بدون هیچ ابهام و احتیاطی، بعنوان یک جنبش انقلابی نام میبرم، از برخی نقاط قوت بزرگ و غیرقابل چشم پوشی بهره برده، همچنین از یک رشته نقاط ضعف و بعضاً قابل چشم پوشی، رنج میبرد.
در وحله اول: جنبش انقلابی کنونی، دوران بلوغ اولیه خود را از سر گذرانده، چندین مرحله ابتدایی و آزمایش سخت را، پشت سر گذاشته است. ما میدانیم، تا مدتها، عناصر نزدیک به جریانات ارتجاعی، نظیر لیبرالها، اکثریتی ها، توده ای ها، و جمهوریخواهان دروغین، در خیابانهای تهران، با بستن دهان خود و مردم، مانع از بروز و رشد جنبش توده ای میشدند. آنها مردم را به هوا کردن بادکنکهای رنگی، و یا زدن اطو به پریز برق تشویق کرده، مانع از رشد خلاقیت مردم می گردیدند. این دوره نوجوانی مستقیم جنبش کنونی، اهمیتی جدی داشت. بدلیل اصرار این جریانات- که خود، از حسابرسی جنایات دهه 60 خود در هراس اند- این یک خطر- نه تعیین کننده اما نسبتاً جدی- میتوانست به توسعه جنبش آسیب رساند. این افراد با وقاحت در سایتهای اینترنتی نزدیک به حزب توده، اکثریت، و مدافعین رژیم پهلوی، با روحیه ای قیم مآبانه به مردم امر و نهی نموده، خود را برای کشاندن مردم به خانه های خود، هلاک میکردند.
عناصر وابسته به جریان ضد انقلابی حزب توده و اکثریت و قاتلان دهه 60، در عرصه شعر و هنر نیز فعال شده، برای جانباختگان مثلاً شعر سروده، در پوشش آن اما، بشیوه ای ارتجاعی و ریاکارانه، جوانان را از خیزش و تلاش بازداشته، عدم خطر کردن را توصیه میکردند. جنبش مبارزاتی مردم ایران، امروز از شر سمومات " اکثریتی"، " توده ای" و " لیبرالی" تا حد قابل قبولی، رها شده است. پس از یک دوره تب و تاب اولیه، نسل پیشتاز باز هم بر فضای سیاسی جامعه مسلط شده، محکم روی پای خود ایستاد. از گذراندن این مرحله اولیه رشد جنبش، باید با اطمینان، بمثابه یکی از نقاط قوت بزرگ آن نام برد.
دوم اینکه: جنبش اعتراضی کنونی، از مرحله تظاهرات مناسبتی هم " عبور" کرده، پس از اعتراضات وسیع روز 16 آذر در تمام کشور، به مبارزات و کشمکشهای هر روزه، گام گذاشته است. این یک گام بلند، و تضمین برگشت ناپذیر شدن جنبشهای اعتراضی است. هم اکنون بسیاری از دانشگاههای کشور را موج اعتراضات و تحصن و اعتصابات هر روزه، فرا گرفته است.
نکته سوم در توصیف نقاط قوت جنبش کنونی این است، که در سازماندهی و ارتباطات، این جنبش بر مکانیزمهای توده ای متکی بوده، چهر ها وشخصیت ها نیستند، که جهت گیریها و مناسبات میان دانشجویان را تعیین میکنند. چندین میلیون دانشجو در سراسر کشور، به شیوه های ابتکاری، میان خود سیستم ارتباطی و تقسیم کار ایجاد کرده اند، که بخش بزرگی از آن، پیش از این، اصلاً سیاسی نبودند. این شیوه سازماندهی، بقاء این جنبش را تضمین کرده، آن را از زیانهای فراز و نشیب هایی که هر جنبش اجتماعی مشمول آن میگردد، حفظ میکند. همچنین نوع شبکه ای ساختار سازماندهی، از امکانات بیشتری برای جلوگیری از غلبه خطوط معینی- که میتوانند زیانبار باشند- برخوردار است. ساختار کنونی سازماندهی مبارزات دانشجویی، نیروی بزرگی را آزاد کرده و تحت پوشش در آورده، و توده دانشجویان را، از امکانات بیشماری برای تماس مستقیم با یکدیگر، برخوردار ساخته است.
از میان ضعفهای جنبش توده ای، که بمرور میتواند در سطوحی رفع شود، عدم وجود برنامه دقیق، برای دفاع از خواسته های مشخص، و محکومیت بموقع سرکوب و جنایت علیه توده های مردم است. برای مثال، هم در خیابان و هم در سطح اطلاعیه ها، عمدتاً بر آزادی بیان و حقوق شهروندی، تأکید میگردد. در حالی که علاوه بر این تبلیغ عمومی، بویژه، قطع فوری اعمال تبعیضهای جنسیتی و لغو امروز جداسازیهای جنسی در ادارات و دانشگاهها، و یا قطع فوری اعدامهایی که هیچ دادرسی قابل اعتمادی پشتوانه آنها نیستند، باید حتماً و در شرایط فعلی با جدیت مطرح شده، دنبال گردد. در مواردی نظیر اعدام احسان فتاحیان و مصلح زمانی در سنندج و کرمانشاه، هیچگونه واکنشی از سوی طیف گسترده " سبز"، صورت نگرفت. جنبش تود ای هنوز از طریق مجاری رسمی – تحمیل شده بر آن؟!-، بطور مشخص و در لحظه وقوع بی عدالتی و سرکوب، از حقوق دموکراتیک توده های مردم، دفاع نمیکند. این نمایش آن است که کارگاه سیاسی این جریان، در دست عناصری است، که خود مستقیماً جزء بخش لاینفک جنبش دانشجویی نبوده، صرفاً در ائتلاف موقتی با آن قرار داشته، به برخی از محاسبات فرصت طلبانه نزدیک شده اند.
دیدگاه: آینده را چگونه ارزیابی می کنید؟
اکبر تک دهقان: به اعتقاد من، آینده جنبش انقلابی کنونی در ایران، بسیار روشن است. امکان تحمیل یک شکست از سوی رژیم اسلامی، و یا خیانت بزرگ از سوی اصلاح طلبان- هر چه بیشتر به پیش میرویم-، کمتر و کمتر میشوند. این اعتراضات قادر شدند، در فاصله کودتای انتخاباتی 22 خرداد تاکنون، پتانسیل عظیم درونی جامعه علیه رژیم اسلامی را آزاد کنند. روشن است، هر گونه شکست و ناکامی این جنبش، باید این نیروی آزاد شده را، به یک نتیجه قابل قبول گره بزند. مردم اما تا از کار بزرگ خود نتیجه بزرگی نگیرند، به خانه های خود بر نگشته، زمین زیر پای همگان، همچنان داغ باقی خواهد ماند. آنچه که امروز مردم را به سوی پیروزی میبرد، بیش از هر چیزی، عملکرد دینامیزم درونی جامعه است، که جز سرنگونی رژیم اسلامی، سرانجام دیگری، آن را به سکون نخواهد کشاند. اصلاح طلبان تاکنون، به اشکال گوناگون قادر شدند، بر رشد کیفیت این جنبش، نظیر طرح شعار های مشخص، تأثیر نه چندان دلخواه جامعه باقی بگذارند، اما این جنبش اعتراضی بزرگ، مداوماً رشد کرده، آنان و هر فرد و حزب سیاسی در خارج از کشور، حتی دولتها و سازمانهای بین المللی را هم، بدنبال خود کشانده، آنها را، به تأیید حقانیت خود وادار ساخته است.
رِژیم اسلامی هم اینک برای وقوع جنگی در خاورمیانه، حتی جنگی اتمی، دقیقه شماری میکند. این یک امر جدی است، و رژیمی که سخنگویان آن، از جویدن خرخره مخالفین صحبت میکنند، از راه انداختن چنین جنگی ابایی نخواهد داشت. نقش و اهمیت تاریخی اعتراضات کنونی، همچنین در ممانعت از به واقعیت پیوستن چنین فاجعه غیرقابل تصوری است؛ که جهان پس از پایان جنگ دوم، نظیر آن را ندیده است.
با تشکر از فرصتی که شما دوستان در " بولتن بحران 88"، در اختیار من گذاشتید. با آرزوی تندرستی، و امید به پیروزیهای بزرگ مردم ایران!
pouyane50@yahoo.de
منبع: سايت ديدگاه http://www.didgah.net/vidginamehMatnKamel.php?id=19739
http://www.didgah.net/pfiles/vijeh88.pdf
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکبر تک دهقان، 13 دی 1388- 3 ژانویه 2010
دیدگاه: چه عامل یا عواملی جناح حاکم را به موقعیت کنونی سوق داده است؟
با سلام به مسئولین بولتن بحران 88 و خوانندگان آن، و آرزوی تندرستی و پیروزی در سال 2010 میلادی!
اکبر تک دهقان: در پاسخ به این سوال شما، باید به عواملی که ذاتی شرایط پس از قدرتگیری رژیم اسلامی محسوب شده، و در مقطع خرداد 88، به تضادهایی لاینحل مبدل شدند، اشاره کنم؛ از این رو، اندکی بازگشت به گذشته، اجتناب ناپذیر است.
حکومت اسلامی در ایران پس از سلطنت، هنوز قادر نبود، فوراً بر جامعه مسلط گردد؛ دلیل آن، حضور مردم انقلابی در محیط سیاست، و وجود کشمکش انقلاب و ضدانقلاب، پس از سرنگونی رژیم پهلوی بود. از این رو، با همه اقدامات سرکوبگرانه هر روزه ضد انقلاب اسلامی برای خفه کردن انقلاب بهمن، دوران تثبیت نسبتاً طولانی ای، در برابر آن قرار داشت. هر چه رژیم اسلامی بر پیکر مردم و خواسته های دموکراتیک آنها میکوبید، بهمان میزان، مقاومت در سطوح مختلف شکل گرفته، حتی جناحهایی از حکومت هم، از وحشت از دست دادن موقعیت خود، به اعتراضات علنی علیه جناح غالب، کشیده میشدند. در این مقطع هنوز سطح بالایی از اشتراک منافع میان خمینی، بهشتی، خامنه ای، رفسنجانی، میرحسین موسوی، کروبی، خاتمی، جنتی، منتظری و دیگران وجود داشت. در مقابله با مردم و احزاب انقلابی در اوایل استقرار و استحکام این رژیم در سالهای 57 تا 61، بخش بزرگی از جریانات به اصطلاح ملی حتی، حزب توده و سازمان " اکثریت" هم، با شدت کم و زیاد در کنار جناح غالب رژیم، عمل میکردند. دلیل آن، فرصتهای متعدد ترقی شغلی در حوزه سیاست و اقتصاد برای نیروهای نامبرده، در سایه خروج از کشور و حذف سلطنت طلبان از اقتصاد و بوروکراسی، و اخراج و بازداست و سرکوب وسیع نیروهای پیشرو انقلاب بهمن بود.
در تصویر بالا از شرایط فوق، 3 روند و یا سه عامل در کنار هم و علیه یکدیگر، قابل تشخیص هستند:
1- رژیم اسلامی به شهادت بیش از 30 سال سلطه گری آن، از هیچ قانون و حد و مرز کلاسیک در جهان کنونی تبعیت نمیکند. سرکوب و آنهم در بربرمنشانه ترین نوع آن، به طبیعت این رژیم، از روز اول پیدایش آن تعلق داشت. رژیم اسلامی با هدف نابودی همه دستاوردهای تکامل اجتماعی جامعه طی 150 سال اخیر، بر سر کار آمده، سر هیچگونه سازش با کمترین علائم مدنیت را نداشت و ندارد. سیاست ضدیت با حقوق دموکراتیک مردم، و سیاست اقتصادی نابود کننده متکی بر فروش نفت و واردات کالا، از عوامل اصلی ای است، که موجودیت آن را به وضعیت کنونی کشانده است. هر دو وجه عمده سیاستهای این رژیم، بطور اجتناب ناپذیری مردم را به مقابله با آن کشانده، و به یک اپوزیسیون درونی آن نیز، شکل داده است.
2- مردم ایران مداوماً و به اشکال گوناگون، در کنار و همراه سازمانهای انقلابی، مبارزه کرده و جنگیده اند، تا از تثبیت یک رژیم دیکتاتوری مذهبی، و احیاء مناسبات سرمایه داری در کارکرد ارتجاعی آن، جلوگیری کنند. مبارزات مردمی در دوره های گوناگون، و مقاومت علیه درنده خویی طبقات حاکمه، یکی دیگر از عوامل کشاندن وضعیت رژیم اسلامی به موقعیت فعلی است. رژیم اسلامی در هیچ شرایطی قادر نشد، از سرکوب حداکثر و لحظه به لحظه و پلیسی ساختن کامل کشور، صرفنظر کند.
3- گرایشی از حکومت اسلامی درهمه دوره ها وجود داشت، که در سیاست اقتصادی خود، عمدتاً بر زمینه صنعت و تولید، و کمتر بر دلالی و بازار سنتی، تأکید میکرد. تا از این طریق، تجدید سازمان سرمایه داری بهم ریخته بعد از قیام بهمن را، بر زمینه محوریت تولید- عمدتاً متکی بر ارزش افزوده داخلی-، بنحو مطمئن تر و پایدار تری متحقق سازد. در این جریان، دو گروهبندی را، میتوان از دوره های گذشته تا به امروز، مجزا کرد:
یکم: جناح نهضت آزادی تحت مسئولیت مهدی بازرگان و ادامه آن در شرایط سال 60 در گروه بنی صدر، که بازسازی اقتصادی را از طریق تکیه به اقتصاد تولیدی و رابطه فعالانه با غرب، کنترل قدرت دستگاه مذهب، از این رو لاجرم: همراه با برسمیت شناسی سطحی از حقوق شهروندی دنبال میکرد و دوم: جناح اصلاح طلبان کنونی، که سلطه طبقه سرمایه دار و بازسازی اقتصادی بر مبنای منافع مشترک بازار دلالی و تولید داخلی را، و تنها پس از بکارگیری یک سیاست ضدکمونیستی افراطی، نابودی دستاوردهای انقلاب بهمن، بویژه قتل عام کامل نسل مبارز این انقلاب، ممکن میدانست. از دید این جریان، پس از یک دوره حکومت فاشیستی- اسلامی،
مردم ایران، مدافعین و یا مدعیان چپ، به تب راضی شده، یک نظام شبه غربی، از نوع اسپانیای پس از فرانکو و شیلی پس از پینوشه را، با کمال میل و تحت عنوان " دموکراسی"، خواهند پذیرفت. این همان جناح سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی، محمدی گیلانی، موسوی تبریزی، موسوی اردبیلی، صانعی و منتظری، حتی خلخالی بود. برخی از عناصر این جریان نظیر اکبر گنجی، از سال 1362، با اطمینان از نابودی سازمانهای انقلابی و کشتار اکثریت کمونیستها و مجاهدین، خواستار کنار گذاشتن این سیاست، و تسریع در گذار به مدل اسپانیای خود شدند.
به طور خلاصه: 3 عاملی که در تمام سالهای گذشته، محتوای حوادث تاکنونی را شکل داده اند:
1- عامل سیاست فاشیستی جناح حاکم در برابر مردم، و سیاست حذف جناحهای درونی،
2- عامل مبارزه شدید و بعضاً آرام مردم و سازمانهای دموکراتیک- انقلابی، برای تأمین و تضمین حقوق سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دموکراتیک،
3- عامل کشمکش جناحهای داخلی رژیم، بر سر چگونگی بازسازی نظام اقتصادی. در اینجا، بدون هیچ تردیدی و با تأکید ویژه: کنترل درآمدهای نفتی، برای تقسیم آن میان دلالان وارد کننده کالا و یا بخش ورشکسته تولید، دولت، دستگاه مذهب و نیروهای متعدد سرکوب جدید، نظیر پاسداران، بسیج و انواع دسته جات ترور، برای دو جناح اصلی رژیم در تمام 30 سال، اهمیت کلیدی کسب کرده است.
مبارزات مردم و منازعات دو جناح، در دهه 60 به حذف کامل و یا نسبی هم نیروی مردم مبارز و هم جناح بورژوازی متکی بر تولید در هیئت گروه بنی صدر، یعنی فعال ترین بخش اپوزیسیون داخلی رژیم، منجر گشت. جناح بنی صدر در عمل به عینه دید: بازسازی اقتصادی جامعه بر محور اقتصاد تولیدی، بدون تأمین حقوق شهروندی، و بدون غلبه بر قدرت دستگاه مذهب، غیرممکن است. از این رو، جلب حمایت جنبش ضد رژیمی از سیاست اقتصادی دلخواه این جناح، اهمیت بسیاری برای بنی صدر و همفکرانش کسب کرد. از آنجا که جناح غالب، یعنی بازار دلالی سنتی و دستگاه مذهب، بر بخش اعظم نهادهای سیاسی و نظامی مسلط بود، هیچ راهی برای پیشروی، بجز کاهش و یا حذف نقش فائفه جناح غالب در این عرصه، قادر به تضمین اجرای سیاست اقتصادی خواست جناح بنی صدر وجود نداشت. او اما دقیقا، تاوان همین هوشیاری سیاسی خود را، در آنجا که باید دست به عمل میزد، حتی تا مرحله عملی شدن حکم اعدام خود پرداخت. نزاعهای دو جناح در این دوره، همچنین در اشکال متعدد و نه مستقیم، نظیر دفاع متزلزل از رعایت آزادیهای دموکراتیک و یا علیه آن، خواست هر چند ناروشن برای پایان جنگ و یا ادامه و تشدید آن، و ایجاد مناسبات عادی با غرب و یا مخالفت با آن، سر باز میکردند.
تسویه حساب خونین و قتل عام گسترده مبارزین در سال 60 و تا به امروز، تکلیف سیاست اقتصادی را هم، همانطور که جزء اهداف اصلی این بربرمنشی محسوب میشد، معین کرد. دلالان بزرگ و کسبه خیابانی وابسته به آنها در تهران، از طریق بدست گرفتن کامل زندانهاف بیدادگاه ها، دادستانی ها، گروههای ضربت و کمیته ها، در پناه جنگ ویرانگرانه 8 ساله- که خود از الزامات نهادی ساختن کامل اقتصاد دلالی بود-، بر مردم هجوم برده، تا قدرت داشتند، شکنجه کرده و به قتل رساندند. این دارودسته خون آشام، با همراهی کامل " اصلاح طلبان " بشدت سرکوبگر دوره فوق و مدافعین افراطی" خط امام"، همراه با " اکثریتی" ها و حزب توده، شمشیر را از رو بسته، هیج اثری از دستاورهای 150 سال مبارزه و تلاش مردم، برای کسب آزادی و عدالت، بر جای نگذاشتند. مردم و سازمانهای انقلابی، تحت این هجوم وحشیانه، علیرغم مقاومتی حماسی و بیمانند در تمام جنبشهای انقلابی قرن بیستم، بسختی شکست خوردند. سازمانهای انقلابی نابود شده، اکثریت قریب به اتفاق هواداران، اعضاء و کادرهای آنها، به جوخه اعدام سپرده شده، یا تحت شکنجه های هولناک و مصاحبه های تلویزیونی، خرد شدند. در پرتو چنین شرایطی، دستگاه مذهبی- تروریستی، و وارد کنند گان و دلالان بزرگ بازار، بر درآمدهای نفتی مسلط شده، سیاست اقتصادی خود، یعنی تبدیل سرمایه ملی به پشتوانه یک اقتصاد شخصی، مذهبی، خانواده گی، دلالی و مافیایی را، عملی ساختند.
رژیم اسلامی به این ترتیب، در چهارچوب مقدورات دوره فوق، خود را تثبیت کرد. این سیاست اقتصادی طی 30 سال، از اقتصاد سرمایه داری ایران، ویرانه ای برجای گذاشت، که در کمترین حدی هم، با اقتصاد کشورهای ترکیه، مصر، مالزی، تایلند، اندونزی، کره جنوبی، آرژانتین، شیلی و مکزیک، قابل مقایسه نیست. در کنار این ورشکستگی شرم آور و هولناک اقتصادی اما، نسل جدیدی از توده معترض در جامعه سر بر آورد؛ نسلی که از روز 18 تیر سال 1378 تاکنون، برای کسب آزادیهای دموکراتیک در میدان سیاست حضور یافته، علیرغم پیشروی ها و عقب نشینی های متعدد، مداوماً قدرتمندتر گشته، و امروز به نیروی سیاسی تعیین کننده در برابر رژیم اسلامی، فرا روییده است.
آنچه که در تمام سالهای پس از سال 60، محتوای تظادهای موجود در جامعه را ساخته، در خطوط اساسی و در اشکال متغیر و وجوه جنبی متعدد، بر کارکردها و نقش این 3 عامل و یا سه روند، بنا شده است. با این تفاوت، که تغییرات بین المللی جدید از دهه 90 تا سال 2003، یعنی اشغال عراق و افغانستان از سوی ارتشهای امپریالیستی، فرصتی برای تحکیم موقعیت رژیم از یکطرف، و تشدید مبارزات مردم برای بدست گرفتن سرنوشت خود، پیش از بروز جنگی جدید علیه ایران از سوی دیگر، ایجاد کرد. رژیم اسلامی در پرتو چنین شرایطی، به سیاست تولید مخفیانه سلاح هسته ای صراحت و شدت بخشیده، به تحریکات گسترده علیه اسرائیل متوسل گشت. از این طریق میبایستی اوج گیری روحیات ناسیونالیستی در جامعه، رژیم را در سیاست باجگیری بین المللی، نابودی مبارزات مردم و حذف اصلاح طلبان، از امکانات مؤثرتری بهره مند میساخت. اما در روند حوادث، اقدامات رژیم در این حوزه ها نیز، پس از مدتی به ضد خود تبدیل شده، رویارویی مردم با حکومت اسلامی را در مقطع انتخابات خرداد 88، محتمل تر نمود. بخش فعال کشور در پرتو این اوضاع، هر چه بیشتر از خطرات سلطه این جناح بر مقدرات جامعه در این وضعیت بشدت بحرانی، آگاه گردید. در کنار آن، عربده کشیهای رژیم علیه اسرائیل و نظامات بین المللی نیز، با برجای گذاشتن آبرو ریزی و هزینه سنگین، به نتایج عکس آن، یعنی شروع و تشدید تحریمهای اقتصادی و مالی، منجر شد.
آنچه که در مقطع انتخابات 22 خرداد سال 88 رخ داد، چیزی جز بلوغ و لحظه تلاقی انفجارگونه هر سه روند پیش گفته نبود. این عوامل، که هم در ارتباط با یکدیگر و هم مستقلاً رشد کرده، یا گندیده بودند، در شرایط یک تقلب انتخاباتی بیسابقه با یکدیگر برخورد کردند. نتیجه آن از یک طرف، تشدید بیرحمانه سرکوب علیه مردم و اصلاح طلبان، و از سوی دیگر، پیدایش یک اتئلاف اجتناب ناپذیر توده مردم مبارز و اصلاح طلبان رانده از نظام را، بدنبال آورد. مردم از یکطرف، با هدف کسب حقوق دموکراتیک و تعیین تکلیف قطعی با رژیم اسلامی، و اصلاح طلبان هم کمابیش از موضع بنی صدر در دوره خود، با هدف خاتمه دادن به سیاست حذف مداوم از حوزه تصمیم گیری، و مقابله نهایی با سیاست اقتصادی دلالان بازار و کنترل ثروت نفت از سوی آنان، به یکدیگر رسیدند. اصلاح طلبان این دوره، هنوز تا مدتی با تصور اینکه، سرکوب فاشیستی دهه 60 دیگر چیزی از جریانات پیشرو و زمینه ای برای " خطر" کمونیستها و بروز یک انقلاب بر جای نگذاشته، با صراحت بیشتری از برخی از حقوق دموکراتیک مردم به دفاع برخاستند، تا در پناه آن، جناح ولی فقیه را اندکی به عقب برانند. با تحمیل کامل احمدی نژاد به مردم و اصلاح طلبان- که هدف سرکوب کامل، و تسلط نهایی بر بوروکراسی، بویژه ادارات، دانشگاهها، رسانه ها و صنایع نفت، و تصمیم گیریهای اقتصادی را دنبال میکرد- بر دامنه و اهمیت ائتلاف مردم و ناراضیان حکومتی، افزوده گشته، آن را تداوم بخشید.
توده مردم و قبل از همه جنبش دموکراتیک- انقلابی دانشجویی، حامل خواستها، آرمانها و اهداف مردم تا پیش از حمام خون دهه 60، و اصلاح طلبان، حاملان بخشی یا همه تصورات اقتصادی و سیاسی جناحهای درونی رژیم اسلامی هستند. این جناح در دوره خاتمی از سال 1376 تا 1384 حتی از برداشتن یک گام کوچک، و اعتراض ساده به نقض وحشتناک حقوق دموکراتیک مردم هم، پرهیز کرد. با این توجیه تبهکارانه، که ضد انقلاب، یعنی مخالفین رژیم و مردم، از طرح خواستهای دموکراتیک سوء استفاده خواهند کرد! اما وقتی بعد از 12 سال بردگی برای جناح حاکم، و ممانعت از ریختن مردم به خیابان، میرغضبان ولی فقیه به سراغ خود آنها آمدند، تلاش کردند، از امکان انتخابات 22 خرداد و نوعی نزدیکی به مردم، بمنظور حفظ خود استفاده کنند. این جرقه زده شد؛ اما در شرایط وجود یک اعتلاء مبارزاتی از اول ماه مه سال 1384، شعله سر کشیده به یک جنبش انقلابی، ارتقاء یافت. این جنبش انقلابی، امروز، سوال بود و نبود حکومت اسلامی را با قدرت تمام، در برابر چشمان همه جهانیان قرار داده است- آن لحظه ای که اصلاح طلبان کنونی، از دهه 60 تاکنون و تا دوره ای با همدستی جناح ولی فقیه، فرارسیدن آن را، مانع شده بودند.
دیدگاه: آیا هنوز عامل یا عواملی در اختیار جناح حاکم هست که بتواند رژیم را از فروپاشی و سرنگونی نجات دهد؟
اکبر تک دهقان: در پاسخ به این سوال شما، من باید از " عامل یا عوامل" در معنای پاسخ اول، شروع کنم؛ و این یعنی:
یکم: آیا رژیم اسلامی برای حفظ خود از فروپاشی، میتواند همچنان سیاست سرکوب فاشیستی را از یک سو و از سوی دیگر، رها کردن کشور در ورشکستگی اقتصادی فعلی را ادامه دهد؟
پاسخ به سوال بالا منفی است. رژیم اسلامی قادر نیست، تحت شرایط کنونی و شرایط فرضی آتی دیگری، سرکوبگری عصر حجری خود را دائمی سازد؛ مهمتر: از آن نتیجه دلخواه خاص این لحظه را بگیرد. دلیل اصلی آن، ظهور یک قدرت جدید، یعنی توده مستقل و خود- آگاه به حقوق و جایگاه تاریخی خود است. پیدایش چنین نیرویی، تنها و مستقیماً محصول 30 سال مبارزه مردم با رژیم اسلامی، در اشکال گوناگون و در همه مناطق کشور است.
خود- آگاهی و تصورات مردم، بویژه نسل جوان، از خود و شرایط حاکم بر زندگی، درست در این 30 سال و تحت سلطه گری بربرمنشانه حاکم شکل گرفته، بمیزان زیادی از آلودگی به تصوراتی از نوع خود- آگاهی ضد دموکراتیک ساخته و پرداخته رژیم پهلوی، حزب توده، جناحهای مختلف شبه ملی و نظایر آنها، مبرا است. مردم ایران برای اولین بار طی 100 سال پس از مشروطیت، به همان کیفیتی از شعور سیاسی دست پیدا کرده اند، که جناح پیشرو و انقلابی، مدرن و سکولار عصر انقلاب مشروطیت، به آن و در سطحی، دست یافته بود. نیروی پیشرو کنونی در خیابانها، هر چند ممکن است، خود را با موزیک، دیسکو و اشکال تفریحی " تمدن " غربی معرفی کند؛ اما برخلاف مدافعین رژیم پهلوی، این نسل، خود را برده و زیر دست وابستگان رژیم ساواک، قدرتهای غربی و رسانه های ریاکار آنها نخواهد ساخت. نسل جوان کشور، در آتش آرزوی ایجاد یک جامعه عمیقاً دموکراتیک و عادلانه، بلحاط اقتصادی فوق العاده پیشرفته و استحکام ملتی مستقل میسوزد. این میزان از رشد یافتگی فکری و سیاسی بخش پیشرو جامعه، نیرویی است، که رژیم اسلامی با قدرتی بیش از قدرت کنونی خود هم، قادر به شکست کشاندن نهایی مبارزات آن نیست.
این نیرو، با همه مبارزات و تجربیات 30 سال اخیر، در خطوط اساسی، از خود و وظایف آتی خود شناخت دارد. آنها نه فقط توده ای دانشجو، بلکه مهمتر از آن، نظیر یک حزب انقلابی و بسیار بزرگ، و بزرگتر ونیرومند تر از هر حزبی در ایران، عمل میکنند. سطح ارتباطات و سازمانیافتگی درونی توده دانشجویان، بقدر کافی رشد یافته، و حزبی است، که مداوماً در حال رشد سیاسی، تاکتیکی و برنامه ای است. حکومت اسلامی قادر به درهم کوبیدن این نیرو نیست؛ حتی قادر نیست بطور موضعی و موقتی، آسیبی جدی به آن برساند. علاوه بر این، بتدریج بخشی از دانش آموزان سالهای آخر- که این نیز رقمی میلیونی است- به مبارزات دانشجویی، و به صف " حزب دانشجو" می پیوندند.
رژیم اسلامی دیگر دارای ظرفیت و امکانی، برای تحمیل هر چه بیشتر بار ورشکستگی اقتصادی کنونی، بر شانه های نحیف توده های زحمتکش نیست. از دید اکثر ناظران، بخش اعظم بانکها و مؤسسات به اصطلاح تولیدی، سالها است که ورشکسته اند. بخش بزرگی از کارخانجات، حتی در موقعیت پرداخت بموقع دستمزدهای کارگران نیستند. حکومت اسلامی و دستگاههای مختلف مذهبی و سرکوب، که به دلالال واردکننده کالاهای خارجی مبدل شده اند، بازار داخلی و توسعه آن را به حال خود رها کرده، مسائل را از امروز به فردا محول نموده اند. دسته جات فوق، تقسیم سهم ناچیزی میان مردم، تحت عنوان جبران نقدی حذف سوبسیدهای دولتی را، با جار و جنجال، به عنوان سیاست اقتصادی مهم خود معرفی میکنند.
هرتغییری در سیاست اقتصادی کشور، مستلزم غلبه کامل بر قدرت دلالان و واردکنندگان کالاها است. یک چین تحولی اما، بمعنای کامل کلمه، تحت شرایط رژیم اسلامی، غیرممکن است. بخش اعظم نهادهای سرکوب، مستقیماً از سوی بازاریان و آخوندهای اسلامی هدایت، کنترل و یا تغذیه مالی میگردند. اکثریت قریب به اتفاق دلالان رژیمی، در مراکز دولتی، قانونگذاری و قضایی نشسته، خود سر رشته دار وضعیت سیاسی، اقتصادی و قضایی حاکم هستند. اتخاذ یک سیاست اقتصادی جدید، که جامعه را از فلاکت غیرقابل توصیف کنونی خارج سازد، چگونه امکان دارد- در حالیکه، این موضوع به اساس پیدایش رژیم اسلامی، و دلایل ارتکاب همه جنایات آن پیوند خورده است. زندگی و شیوه سلطه گری حکومت اسلامی، خود مستقیماً به بازتولید مداوم نظام اقتصادی حاکم، وابسته است.
دوم اینکه، آیا مردم حاضر هستند، سلطه گری وحشیانه کنونی را پذیرفته، به خانه های خود رفته، از هدف اصلی خود، یعنی سرنگونی رژیم اسلامی در همین مرحله، دست بکشند؟ یعنی از این طریق، راهی برای حفظ رژیم گشوده شود؟
با اطمینان مطلق خیر! مردم نه فقط عقب نشینی نکرده، به خانه های خود نخواهند رفت، بلکه آنها هر روز خود را سرزنش میکنند: چرا این رژیم جنایتکار قادر شد، 30 سال بر گرده آنها سوار شود؟ توده مردم، هم اینک طی مبارزات کوبنده تاکنونی، قادر شده اند، سنگرهای متعددی را تصرف کرده، فضای سیاسی جامعه و روانشناسی شهروندان را تغییر بدهند. امروز دیگر، شعار مرگ بر خامنه ای، و عکس نحس او را به آتش کشیدن، به یک حرکت اعتراضی ساده ای مبدل شده است- در حالیکه چنین اقدامی، تا 7 یا 8 ماه پیش، هنوز قابل تصور نبود.
امروز دیگر از ترس و وحشت هولناک گذشته، خبری نیست. مردم چیزی بنام " نظام مقدس جمهوری اسلامی" را برسمیت نشناخته، نه فقط بدنبال جدایی دین از حکومت، که حتی خواهان سرنگونی آن تا بهار سال 1389 هستند. حکومت اسلامی همواره برای اعمال سلطه بیرحمانه بر مردم، مذهب و مقدسات آسمانی را به کمک میگرفت. در حالیکه امروزه دیگر جناحهای متعددی از رژیم، از توسل به چنین خرافاتی برای حفظ رژیم، بیزار و یا خسته شده اند.
در انتها اینکه، آیا جناح اصلاح طلبان، جایی برای عقب نشینی دارد و آنها قادر هستند، با شکستن ائتلاف کنونی خود با مردم، بتنهایی در سیاست اصلاح رژیم و تغییر سیاست اقتصادی خانه خراب کن آن، گامی بردارند؟
در این رابطه هم، میتوان برای بخشی از اصلاح طلبان با اطمینان از پاسخ منفی، سخن گفت. اصلاح طلبان، بویژه بخش فعال آن، بخوبی میدانند، که در صورت تسلیم شدن به رژیم و فاصله گرفتن از مردم، نه فقط به هیچ چیزی دست نخواهند یافت، بلکه خود را داوطلبانه به طعمه ساده ای، برای گرگان گرسنه 209، مبدل خواهند ساخت. رژیم اسلامی نه فقط " کنار کشیدن" بلکه تسلیم محض، و این یعنی، توبه کردن و از طریق مصاحبه تلویزیونی به توده دانشجویان لگد زدن را، از آنها طلب خواهد کرد. اصلاح طلبان کنونی که 8 سال و برخی بیش از 20 سال، در دخمه سوته دلان، کنار هم مچاله شده، غبار انزوا و افسرد گی بر چهره شان نشسته بود، تنها از طریق قدرت مردم، از غاری که در آن می پوسیدند، رها شده، به خیابان آمده، حتی تا مرز کسب مقام ریاست جمهوری، پیش رفتند. نتیجه خروج آنها از ائتلاف کنونی با مردم، نه بازگشت دوباره به همان کوی و کتابخانه، بلکه تسلیم و خرد شدن، و تحمل ذلتی است، که آنها را هر ثانیه، تحلیل خواهد برد. اگر آنها، حتی بعنوان شهروندان معمولی، قصد دارند، دوران بازنشستگی خود را در کنار نوه های خود سر کنند؛ باید بدانند، که برای حفظ همین مقدار حق زندگی هم، باید به پیمان نانوشته خود با توده دانشجویان، احترام بگذارند.
اگر اصلاح طلبان از مردم جدا شوند- مردمی که فعلاً به ائتلاف با آنها نیاز دارند- در آنصورت فکر عملی شدن یک سیاست اقتصادی مولد را هم، باید با خود به گور ببرند. طبقه متوسط اسلامی، بشرطی میتواند از سیاست اقتصادی و مدیریت سیاسی کنونی جان سالم به در ببرد، که تغییرات اساسی در اقتصادیات و ادارات صورت پذیرد؛ این به ویژه به مشاغل آکادمیک و کار فکری، مربوط است. در شرایط سلطه گری کنونی، اقتصاد کشور با سرعت در اعماق فرو میرود، و بخش بزرگی از تحصیل کرده گان، ناچاراً راه خارج از کشور را در پیش میگیرند. این وضعیت، شرایط و موقعیت طبقه متوسط شهری، اسلامی و غیر اسلامی را نابود کرده، آن را بمثابه یک نیروی اجتماعی، با خطر فروپاشی اجتماعی مواجه میسازد. هر گونه " تغییر" در این وضعیت، باید قبل از هر چیز، شامل مدیریتهای اقتصادی و سیاسی در کشور شوند- آنچه که، تحت شرایط ادامه سلطه رژیم اسلامی و بازگشت از پیشرویهای تاکنونی مردم، بهیچ وجه امکان پذیر نیست و نخواهد شد.
اصلاح طلبان اگر راه جدایی از مردم را در پیش گرفته، همه تلاش خود را صرف حفظ رژیم از تعرض توده های انقلابی کنند، نه موفقیت، بلکه سرشکستگی و شکست نصیب آنها خواهد شد. حکومت اسلامی با اینهمه درنده خویی و هزینه ثروتهای هنگفت ملی، قادر نیست، ادامه حیات چندش آور خود را تضمین کند؛ حال اصلاح طلبان، که مشتی روشنفکر حراف، توسری خورده و زوار در رفته، و ترسو و از همه جا رانده ای بیش نیستند، که ساعتها حول ضرورت بیان حقیقت وراجی میکنند، اما خود از بیان آن وحشت میکنند؛ چگونه قادرند، نقش مؤثری در حفظ رژیم اسلامی ایفا کنند؟ به این اضافه کنیم: در چهارچوب درک آنها از " عقلانیت"، چرا باید خواست مردم برای تغییرات اساسی در کشور، یعنی دور انداختن بلیه آسمانی حکومت اسلامی، رد شده، غیر عقلانی تلقی شود؟ مردم برای هدف انسانی و در همه وجوه آن، عقلانی خود، هزار و یک دلیل دارند و اصلاح طلبان، حداقل یک بار هم شده، به حرف مردم، بدون ترس از شبح اسلام و " پیامبر" گوش کنند!
دیدگاه: نقاط قوت و ضعف خیزش کنونی چیست؟
اکبر تک دهقان: این سوال مهمی است، که کمتر در لابلای تحلیلها، اخبار و گزارشات به آن بر میخوریم. " خیزش کنونی" که من از آن بدون هیچ ابهام و احتیاطی، بعنوان یک جنبش انقلابی نام میبرم، از برخی نقاط قوت بزرگ و غیرقابل چشم پوشی بهره برده، همچنین از یک رشته نقاط ضعف و بعضاً قابل چشم پوشی، رنج میبرد.
در وحله اول: جنبش انقلابی کنونی، دوران بلوغ اولیه خود را از سر گذرانده، چندین مرحله ابتدایی و آزمایش سخت را، پشت سر گذاشته است. ما میدانیم، تا مدتها، عناصر نزدیک به جریانات ارتجاعی، نظیر لیبرالها، اکثریتی ها، توده ای ها، و جمهوریخواهان دروغین، در خیابانهای تهران، با بستن دهان خود و مردم، مانع از بروز و رشد جنبش توده ای میشدند. آنها مردم را به هوا کردن بادکنکهای رنگی، و یا زدن اطو به پریز برق تشویق کرده، مانع از رشد خلاقیت مردم می گردیدند. این دوره نوجوانی مستقیم جنبش کنونی، اهمیتی جدی داشت. بدلیل اصرار این جریانات- که خود، از حسابرسی جنایات دهه 60 خود در هراس اند- این یک خطر- نه تعیین کننده اما نسبتاً جدی- میتوانست به توسعه جنبش آسیب رساند. این افراد با وقاحت در سایتهای اینترنتی نزدیک به حزب توده، اکثریت، و مدافعین رژیم پهلوی، با روحیه ای قیم مآبانه به مردم امر و نهی نموده، خود را برای کشاندن مردم به خانه های خود، هلاک میکردند.
عناصر وابسته به جریان ضد انقلابی حزب توده و اکثریت و قاتلان دهه 60، در عرصه شعر و هنر نیز فعال شده، برای جانباختگان مثلاً شعر سروده، در پوشش آن اما، بشیوه ای ارتجاعی و ریاکارانه، جوانان را از خیزش و تلاش بازداشته، عدم خطر کردن را توصیه میکردند. جنبش مبارزاتی مردم ایران، امروز از شر سمومات " اکثریتی"، " توده ای" و " لیبرالی" تا حد قابل قبولی، رها شده است. پس از یک دوره تب و تاب اولیه، نسل پیشتاز باز هم بر فضای سیاسی جامعه مسلط شده، محکم روی پای خود ایستاد. از گذراندن این مرحله اولیه رشد جنبش، باید با اطمینان، بمثابه یکی از نقاط قوت بزرگ آن نام برد.
دوم اینکه: جنبش اعتراضی کنونی، از مرحله تظاهرات مناسبتی هم " عبور" کرده، پس از اعتراضات وسیع روز 16 آذر در تمام کشور، به مبارزات و کشمکشهای هر روزه، گام گذاشته است. این یک گام بلند، و تضمین برگشت ناپذیر شدن جنبشهای اعتراضی است. هم اکنون بسیاری از دانشگاههای کشور را موج اعتراضات و تحصن و اعتصابات هر روزه، فرا گرفته است.
نکته سوم در توصیف نقاط قوت جنبش کنونی این است، که در سازماندهی و ارتباطات، این جنبش بر مکانیزمهای توده ای متکی بوده، چهر ها وشخصیت ها نیستند، که جهت گیریها و مناسبات میان دانشجویان را تعیین میکنند. چندین میلیون دانشجو در سراسر کشور، به شیوه های ابتکاری، میان خود سیستم ارتباطی و تقسیم کار ایجاد کرده اند، که بخش بزرگی از آن، پیش از این، اصلاً سیاسی نبودند. این شیوه سازماندهی، بقاء این جنبش را تضمین کرده، آن را از زیانهای فراز و نشیب هایی که هر جنبش اجتماعی مشمول آن میگردد، حفظ میکند. همچنین نوع شبکه ای ساختار سازماندهی، از امکانات بیشتری برای جلوگیری از غلبه خطوط معینی- که میتوانند زیانبار باشند- برخوردار است. ساختار کنونی سازماندهی مبارزات دانشجویی، نیروی بزرگی را آزاد کرده و تحت پوشش در آورده، و توده دانشجویان را، از امکانات بیشماری برای تماس مستقیم با یکدیگر، برخوردار ساخته است.
از میان ضعفهای جنبش توده ای، که بمرور میتواند در سطوحی رفع شود، عدم وجود برنامه دقیق، برای دفاع از خواسته های مشخص، و محکومیت بموقع سرکوب و جنایت علیه توده های مردم است. برای مثال، هم در خیابان و هم در سطح اطلاعیه ها، عمدتاً بر آزادی بیان و حقوق شهروندی، تأکید میگردد. در حالی که علاوه بر این تبلیغ عمومی، بویژه، قطع فوری اعمال تبعیضهای جنسیتی و لغو امروز جداسازیهای جنسی در ادارات و دانشگاهها، و یا قطع فوری اعدامهایی که هیچ دادرسی قابل اعتمادی پشتوانه آنها نیستند، باید حتماً و در شرایط فعلی با جدیت مطرح شده، دنبال گردد. در مواردی نظیر اعدام احسان فتاحیان و مصلح زمانی در سنندج و کرمانشاه، هیچگونه واکنشی از سوی طیف گسترده " سبز"، صورت نگرفت. جنبش تود ای هنوز از طریق مجاری رسمی – تحمیل شده بر آن؟!-، بطور مشخص و در لحظه وقوع بی عدالتی و سرکوب، از حقوق دموکراتیک توده های مردم، دفاع نمیکند. این نمایش آن است که کارگاه سیاسی این جریان، در دست عناصری است، که خود مستقیماً جزء بخش لاینفک جنبش دانشجویی نبوده، صرفاً در ائتلاف موقتی با آن قرار داشته، به برخی از محاسبات فرصت طلبانه نزدیک شده اند.
دیدگاه: آینده را چگونه ارزیابی می کنید؟
اکبر تک دهقان: به اعتقاد من، آینده جنبش انقلابی کنونی در ایران، بسیار روشن است. امکان تحمیل یک شکست از سوی رژیم اسلامی، و یا خیانت بزرگ از سوی اصلاح طلبان- هر چه بیشتر به پیش میرویم-، کمتر و کمتر میشوند. این اعتراضات قادر شدند، در فاصله کودتای انتخاباتی 22 خرداد تاکنون، پتانسیل عظیم درونی جامعه علیه رژیم اسلامی را آزاد کنند. روشن است، هر گونه شکست و ناکامی این جنبش، باید این نیروی آزاد شده را، به یک نتیجه قابل قبول گره بزند. مردم اما تا از کار بزرگ خود نتیجه بزرگی نگیرند، به خانه های خود بر نگشته، زمین زیر پای همگان، همچنان داغ باقی خواهد ماند. آنچه که امروز مردم را به سوی پیروزی میبرد، بیش از هر چیزی، عملکرد دینامیزم درونی جامعه است، که جز سرنگونی رژیم اسلامی، سرانجام دیگری، آن را به سکون نخواهد کشاند. اصلاح طلبان تاکنون، به اشکال گوناگون قادر شدند، بر رشد کیفیت این جنبش، نظیر طرح شعار های مشخص، تأثیر نه چندان دلخواه جامعه باقی بگذارند، اما این جنبش اعتراضی بزرگ، مداوماً رشد کرده، آنان و هر فرد و حزب سیاسی در خارج از کشور، حتی دولتها و سازمانهای بین المللی را هم، بدنبال خود کشانده، آنها را، به تأیید حقانیت خود وادار ساخته است.
رِژیم اسلامی هم اینک برای وقوع جنگی در خاورمیانه، حتی جنگی اتمی، دقیقه شماری میکند. این یک امر جدی است، و رژیمی که سخنگویان آن، از جویدن خرخره مخالفین صحبت میکنند، از راه انداختن چنین جنگی ابایی نخواهد داشت. نقش و اهمیت تاریخی اعتراضات کنونی، همچنین در ممانعت از به واقعیت پیوستن چنین فاجعه غیرقابل تصوری است؛ که جهان پس از پایان جنگ دوم، نظیر آن را ندیده است.
با تشکر از فرصتی که شما دوستان در " بولتن بحران 88"، در اختیار من گذاشتید. با آرزوی تندرستی، و امید به پیروزیهای بزرگ مردم ایران!
pouyane50@yahoo.de
منبع: سايت ديدگاه http://www.didgah.net/vidginamehMatnKamel.php?id=19739
http://www.didgah.net/pfiles/vijeh88.pdf
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر