اکبر تک دهقان
9 تیر 1392- 30 ژوئن 2013
"ما عملا به این نتیجه رسیده بودیم که در
اوایل کار ایجاد هر نوع سازمان وسیع و گسترده به منظور بسیج تودهها، به علت کنترل
شدید پلیس مقدور نیست. لذا به تئوری کار گروهی معتقد شدیم. هدف گروه به طور خالص و
ساده ایجاد برخوردهای مسلحانه، ضربه زدن به دشمن به منظور در هم شکستن اتمسفر خفقان
در محیط سیاسی ایران و نشان دادن تنها راه مبارزه یعنی مبارزه مسلحانه به خلق میهنمان
بود."
حمید اشرف در توضیح علت شروع مبارزه مسلحانه
---------------------
از جانباختن حمید اشرف و 9 نفر از کادرهای اصلی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در روز 8 تیر سال 1355، 37 سال دیگر سپری
گشت؛ و جایگاهی که او در تاریخ اخیر ایران اشغال کرده بود، همچنان خالی است.
مخالفین حمید اشرف، آنهایی که مدعی بودند با انشاء های ساده
صنفی خود "پیرامون ضرورت افزایش دستمزدها"، قادر به سرنگونی حکومت جانی
ترین نیروی باند سیاهی همه تاریخ ایران هستند، نتوانستند کمترین مزاحمتی حتی برای
فالانژهای بی سر و پای خیابانی در دوران کشمکش انقلاب و ضد انقلاب طی سالهای 1358
تا 1360 ایجاد کنند. آنها اما بعد از گذشت نزدیک به نیم قرن، از ریاکاری و شیادی
مزمن خسته نشده، همچنان و اینبار در اروپا و آمریکا از "ضرورت تحزب کمونیستی طبقه
کارگر" خیالی خود نوشته، و از این نوع عبارت پردازیهای مضحک و ملال آور، لذت
میبرند- با اینکه در این میان، حداقل 15 حزب "طبقه کارگر" و بسیار بیش
از آن انشعابات چپ و راست به راه انداخته، با شمشیرهای چوبین به جنگ اشباح خود
ساخته ای نظیر "سوسیالیسم خلقی"، "چپ سنتی"، "چپ غیرکارگری"، "پوپولیسم" و "آوانتوریسم"
رفته و حتی بطور کامل از مارکسیسم- لنینیسم هم "عبور" کرده، از حزب
رستاخیز و مقولاتی غیرطبقاتی، غیرعلمی، گنگ و مبهم و موهوم نظیر "تمدن" و
"حکومت انسانی" و "اسلام سیاسی" و "مدرنیته" سر درآورده اند! آنها هنوز هم
برای پوشاندن ضعف و ناتوانی و بزدلی مفرط خود در توسل به عمل مشخص تحت شرایط واقعی
یک دیکتاتوری تروریستی، و برای پنهان کردن دروغگویی و دورویی ماهیتاً نوع اسلامی
خود، در هر فرصتی حمید اشرف و نسل او را لعن و نفرین میکنند.
حمید اشرف عضو سازمان سیاسی بتازه گی قد برافراشته انقلابی،
مستقل و پیشرو مردم ایران بود، که تنها در اسفند سال 1349 و سال بعد، همه
بنیانگذاران و کادرهای اصلی خود را بجز او، از دست داده بود. سال 50 سالی است که
در آن، حمید اشرف رهبری یک جنبش مسلحانه شهری، تجربه نشده اما قدرتمند در مقیاس بین المللی را، با جانباختن مسعود احمدزاده، امیر پرویز پویان، اسکندر صادقی نژاد و
دیگران، در کنار دیوارهای کاخ سلطنتی و چشم در چشم هیولای نظام ترور جهنمی آن، بعهده میگیرد.
رژیم پهلوی در این دوره، به دیکتاتورترین رژیم جهان و ساواک جنایتکار آن در میان
همه کشورها، بعنوان بیرحم ترین و در عین حال قوی ترین دستگاه سرکوب و شکنجه پس از
کشورهای آمریکا و اسرائیل شهرت دارد.
شعر "کارنامه خون"، به توصیف سال 1350 میپردازد.
سالی که این قهرمان به معنای واقعی آن، وظیفه ای را بر دوش میگیرد، که تاریخ جامعه ایران در این مقطع، برای انجام آن، بدنبال
یک شخصیت تاریخی پرشور و توانا نظیر حمید اشرف میگشت.
هنرمند مهاجر و ضد رژیم اسلامی سعید یوسف، در رابطه با شعر
"کارنامه خون" مشهور به "سرود سال پنجاه" چنین می نویسد: "منصور
خاکسار شعر طولانی "کارنامه ی خون" را می سراید، که به گونه
ای روایت شاعرانه ی واقع ی سیاهکل است و حوادث سال 50 ... به نقل از حافظه و نیز با
تکیه بر نوار کارنامه ی خون تکثیر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران. این شعر در زندان
بسیار گل کرده بود و هر کس به سلیقه ی خود بر آن چیزی می افزود و تغییرش می داد.
شکلی که در نوار ضبط شده است بیشتر به یک کار جمعی و گروهی شباهت دارد."
(نوعی از نقد بر نوعی از شعر، 1365)
کارنامه خون
سال پنجاه
سال خون و گلوله
سالی که شکست و پیروزی
شادی و اندوه
چون دو رشته ی روشن و تیره
به هم بافته شده بود.
سالی که بغض
لبخند را در چهره ها ویران می کرد
و به ناگاه بر ویرانه های لبخند
هیجان و شادی جوانه می زد.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که خلق
جوانه های نورسته ئی روی پوست
ملتهب دست های خود مشاهده کرد.
سالی که چریک های فدائی خلق
پاسگاه ژاندارمری ضد خلقی سیاهکل را
خلع سلاح کردند.
سال سر بر کردن اولین جوانه های جرات
از خوشه زار خلق
سالی که رفیق سماعی و اسحاقی
یک هنگ ارتش مزدور را متلاشی کردند
و شعله ی خون شان جنگل را شعله ور کرد.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال تفحص
سال پرواز هلی کوپترهای نظامی
بر فراز جنگل های برهنه
سال اعلامیه های خون
به دیوار رنج خلق
سالی که خلق
پرپر شدن سیزده شکوفه ی سرخ زحمت را دید.
سپیده دم آن ها را به چوب ها بستند.
بهترین فرزندان خلق
بر پاهای نیرومند ایمان ایستاده بودند.
با دندان های خندان کینه
به لوله ی تفنگ ها می نگریستند
و آتش عشق به خلق
در جان های شان تنوره می کشید.
سرها بالا گرفته
مغرور
کلمات سرود "چریک های فدائی خلق"
اندام سحر را از هیجان به لرزه درآورده بود
و چشمان حماقت
در پشت ردیف مگسک ها
از هراس و شگفتی منجمد شده بود.
فریادی از گلوی مزدوری برخاست:
به پاهاشان شلیک کنید!
و پنج ساعت به پاهای شان شلیک می کردند.
می خواستند از زبان آن ها بشنوند
که خلق، غیر قانونی است.
لیکن چریک های فدائی
با صدائی به سان رعد و از جوهر کینه
فریاد می کشیدند:
غیر قانونی امپریالیسم است!
مرگ بر آنان!
زنده باد خلق!
به سرهاشان شلیک کنید!
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که خلق
از پهلوئی به پهلوئی غلتید
و سوزش بیشتری را در کناره ی قلب
بزرگ و گرم اش احساس کرد.
سالی که حسن پور، نیری و صفائی
ساقه های آذرخش و روشنائی
قطع شدند.
سالی که خون رحیمی، فاضلی و فرهودی
به قامت قیام پوشیده شد.
سالی که قلب گرم محدث قندچی
معینی عراقی و دانش بهزادی
در قهقهه ی تفنگ های خودکار آمریکائی
روی فلات مرگ پرپر شد
و بر توده های فقر فرو ریخت.
سالی که انفرادی، مشیدی، بنده خدا
و صفائی فراهانی
چون گردباد خون و نفرت
روی فلات آتش از هم گسستند
و بر توده های زحمت فرو ریختند
تا کینه های نو را بارور کنند
و سازمان دهند.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال هیجان
سالی که یاران بازمانده
از فلز کینه ی رفقای تیر باران شده
مسلسل ساختند
و با آن در مرکز ستم
پیکر یک جانی مزدور را در برابر خانه اش
به آبکش مبدل کردند.
سال تلافی
سال شهادت
سالی که رفیق سلاحی و سعادتی
با دست خود شهید شدند.
سالی که جلاد ها در کنار ابزارهای شکنجه
با رعشه های هیستریک
در حسرت و شگفتی ماندند.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که بهار با هراس و شگفتی
از پله های روشن رنگین کمان فرود می آمد
زیرا
ایران میان خون و گلوله و امید می لرزید
و جویبار خون
از عضو عضو جرات جاری بود.
سال گل خون
سالی که هر اعتصاب کوچک
با بمب های گاز اشک آور
رگبار مسلسل ژاندارم ضد خلقی
و ضربه های باطوم پلیس استعماری
به خون کشیده می شد.
ده ها شهید بر خاک می غلتیدند
بر این شهیدزار
و روزنامه های مزدور می نوشتند:
یک تن کشته و چند تن مجروح
سال سیاست ارشادی
و قتل عام کارگران جهان چیت
سالی که خون کارگران و دانشجویان را
از پله های کارخانه ها و دانشکده ها شستند.
سالی که مزدوران برای پنهان کردن دست های خونین
شان
شتاب عجیبی به خرج می دادند.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال حماسه
سالی که رفقای قهرمان
ده ها بانک را به نفع خلق مصادره کردند.
سال درو
خرداد بود
سوم خرداد
که محله ی نیروهوائی از ازدحام می لرزید.
سه هزار رنجر
سه هزار چترباز
تنها برای دو تن
چه بر سر اینان آورده بودند
که این همه از آن ها می ترسیدند؟
محله را محاصره کنید!
لیکن اینان
تنها جنازه شان را یافتند.
چرا که آنان
با آخرین گلوله ی خود
به شهادت رسیده بودند.
با این همه
پیش از آن که جرات کنند که به آن ها نزدیک شوند
جنازه شان را به گلوله بستند.
آنان شهید شدند
و با گلوی خونین خواندند
سطرهای آخر آوازهای سرخ بلندشان را
روی فلات بیدار:
نفرت بر امپریالیسم!
زنده باد خلق!
و درست در همان زمان
یک رفیق دیگر
در حالی که پیکر مزدوری را
مشبک کرده بود
در وحیدیه به خاک غلتید
و به توفان ها پیوست.
خرداد بود
سوم خرداد
آنان شهید شدند.
با این همه
هنوز
از کشته ی آن ها می ترسیدند.
بیهوده نیست، رفیق پویان
بیهوده نیست، رفیق پیرونذیری
بیهوده نیست، رفیق صادقی نژاد
چرا که تنها خاطره تان
و میراث کینه ای که به جا نهاده اید
برای شعله ور کردن آتش های جوان کافیست.
شما نمرده اید
نه
در یاد خلق نام تان پابرجاست.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال کارشناسان نظامی آمریکائی
سال تجهیز ستم و تلاش مذبوحانه
سال اردوهای سیار ارتش مزدور
در مراکز حساس
و در حاشیه ی راه های جنگل
در هر گوشه و کنار این خاک خسته ی خونین
سال تجسس
سال قرنطینه
سالی که رفقای قهرمان
چندین کلانتری را خلع سلاح کردند.
سالی که دشنه ی دشمن بی آن که خود بخواهد
به قلب پوسیده اش فرو می رفت.
سالی که ترس استعفا می داد
و پذیرفته نمی شد
سال تندر
سالی که در آن چیزی شکسته شد
چیزی جوانه زد
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که به دست رفقای قهرمان
چندین کیوسک امنیتی پلیس مزدور
به هوا پرید.
سال آسیب پذیری دشمن
سالی که یک پاکت گوجه فرنگی
یک سبد گل
قادر بود یک قرارگاه پلیس مزدور و ضد خلقی
یا یک مجسمه را به هوا بفرستد.
سال جایزه های کلان
برای سر بهترین فرزندان خلق
سالی که دو تن شهید راه خلق
بر تارک حماسه نشستند
و دو سر پرشور بر سینه خم شد.
سال پرپر شدن رفقا کاظم سلاحی و خرم آبادی
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که با مقوای حرف
ساختمان تمدن بزرگ بالا می رفت.
سالی که با لقمه های درشت حرف
مردم را سیر می کردند.
سال جستجوی خانه به خانه
و تفتیش عقاید
سالی که مزدوران از ترس
حتی به سایه ها شلیک می کردند.
سال شکنجه
سال مقاومت
سالی که رفیق دهقانی دندان به هم نهاد
لب ها به هم فشرد
و قفلی از عشق به خلق بر آن ها زد.
در طول آن همه درد
از شکنجه تا مرگ
آن کس که عشق اش به خلق
با کینه اش به مزدوران برابر بود
افسانه ی شکنجه و درد را به هم ریخت
و مرگ را به لرزه در آورد
و هیچ، هیچ و هیچ نگفت.
از درد فراتر
از شکنجه فراتر
حتی از مرگ قوی تر بود.
سال شکنجه
سال مقاومت
سال اندوه
سالی که رفیق قبادی، سالمی و نوزادی
چون اختران سوختند و پرتو خود را به خلق دادند.
سالی که آزاد سرو
با نارنجک رفیقی به شهادت رسید
و گذشته را در جویبار جان اش پیراست.
سالی که مهرنوش
ستاره ی خونین
مسلسل را از زیر چادر بیرون آورد
و مزدوران را به رگبار خون فشان گلوله بست
و گیسو به خون فرو برد.
سالی که رفیق بهائی پور نارنجکی رها کرد
و تکه های پیکر چندین مزدور را به اطراف پراکند
و در کنار اولین زن قهرمان چریک
به خاک افتاد.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال دستگیری
سال احداث زندان های تازه
سال ازدحام بوسه و نصیحت و اشک
در مقابل زندان ها
برای ملاقات با خوشه های سرخ توفان
سال شهادت
سال پرپر شدن بهترین فرزندان خلق
در جنگل جنبش
در کوچه و خیابان های درگیری
در شکنجه گاه ها و میدان های تیر
سالی که ستاره ی پنج پر آرمان خلق
در برکه ی خون شکست
سالی که رفقای قهرمان خلق
کتیرائی، ترگل، طاهرزاده، مدنی و کریمی
پرپر شدند.
سالی که لبخند
سیاه پوشید.
سالی که خلق لر عزادار بود.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که رفیق براتی
فریاد رزم را
از ساحل خزر تا آب های روشن خلیج
سر داد و جان سپرد.
سال نئون
سال کاغذ های رنگی
سال زرورق
سال جار و جنجال
سالی که دهان گشاد بلندگوها
ذرات هوا را از وقاحت و دروغ می انباشت.
سال ضیافت تبهکاران بین المللی
که دست های شان تا آرنج
از خون خلق های زحمتکش جهان رنگین است.
سال تدابیر امنیتی
سال مقررات منع عبور و مرور
سالی که رفقای قهرمان
ساختمان خانه ی "صلح" و انجمن آمریکا
را
منفجر کردند.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که سه قهرمان خلق
سه پاره ی خشم
در خانه ای دور دست
به محاصره ی ده ها مزدور افتادند
و رفیق سیروس سپهری رفقا را بوسید
با آن ها وداع گفت
و تنها در برابر دشمن
در سنگر خود ایستاد
تا یاران هم نبرد
رسالت خود را
در کوچه و خیابان
در کارخانه و روستا ادامه دهند
و یک ماه بعد، در خط ادامه
رفیق شاهرخ هدایتی نیز
در کوچه ی درگیری پرپر شد
و مزدوران چند ماه بعد
آن ها را در روزنامه ها کشتند.
رسوائی بزرگ!
سالی که خوابگاه دانشگاه شیراز
از درگیری فدائیان خلق و مزدوران ستم
به لرزه در آمد.
سالی که شلیک فدائیان
نعش هفت مزدور را در برابر خوابگاه ردیف کرد
و خلق سه شهید داد.
سلام رفیق محمودیان!
سلام رفیق شفیعی ها!
سلام رفیق احمدی!
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سالی که رفیق سلمانی نژاد
در انفجار سوخت
و یاران پاک او تا لحظه ی افول
با تپانچه و مسلسل او را در میان گرفته بودند
و از رفیق توده ی مردم
از قهرمان خلق
تا آخرین نفس حراست کردند.
سال بدرقه
سال از دست دادن
سال زوزه ی خوف ببر کاغذی
و هاری و خشونت و دندان و چنگ
سالی که رفقای قهرمان
بسیاری از مراکز ستم را
منفجر کردند.
سال خیمه شب بازی
سال بر پا شدن دادگاه های ستم
دفاعیات قهرمانانه
اعدام های پیاپی
و محکومیت های طولانی
سال تظاهرات مصنوعی
سالی که مزدوران
حنجره های خود را پاره کردند
تا از خلق
باور و اعتماد گدائی کنند.
سال انفجار تریبون های تظاهرات
و اشک تمساح
سال کینه ی منفجر
سالی که در گنبد، رشت و ساری
چندین مجسمه ی ستم به هوا رفت.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال گلوله
سال خون
سال رگبار بی امان
سال سینه های مشبک مردانه
پایان های پر شکوه
سالی که در مسلخ آزادی
میدان چیتگر
شش تن چریک در خون فرو نشستند.
آواز نا تمام احمدزاده ها
بانگ رسای نفرت مفتاحی ها
در جنگل بزرگ مردم
گل کرد و پا گرفت.
سالی که خشم منفجر توکلی
و کینه ی مشتعل گلوی
وسعت آسمان به هیجان آمده را پیمود.
تا بام روستاها
تا شهر و خانه ها
تا کارخانه ها
سال حکومت نظامی
و محاصره ی محله ها
سالی که ارتش مزدور
در لباس شخصی
کلت در بغل
خیابان ها را پر کرد
زیرا چریک خشمگین فدائی خلق
اعلام کرده بود:
"برای هر شهید سی نفر"
"خون در ازای خون"
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال تیرباران های پیاپی
سال حمام خون
سالی که سلاح های مستعمراتی مزدوران
قلب های آتشین بهترین فرزندان خلق را
پرپر کرد.
سالی که آریان فرو افتاد
آژنگ فرو
افتاد
حاجیانی فرو افتاد
سوالونی فرو افتاد
سالی که با مرگ آغاز شد
و با مرگ به سر آمد.
سالی که مزدوران
برای کشته گان فردا اشک تمساح ریختند.
سالی که روزهای سوگوار
با چهره ای از آتش
و چشمانی از خون
فلات غمزده ی خشمگین را روشن کرد.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه کرد.
سالی که انجام اش
نام نه تن چریک شهید دیگر
نه نقطه ی درد را به سینه ی خلق نشاند.
سالی که نابدل
مؤید و عرب هریسی
شاخه های بارور توفان
از بار و برگ
برهنه شدند
و به خاک ملتهب میهن در غلتیدند.
سالی که آرش
اردبیلی و تقی زاده
چون تیرهای آذرخش
فصلی از بیداری در آسمان خلق رسم کردند
و در انتهای خونین رسالت خود فرو افتادند.
سالی که امین نیا و سرکاری
هم چون رگبار تگرگ کینه باریدند بر سر دشمن
و چون شکوفه های توفان پرپر شدند.
سالی که مناف فلکی
با خون
گذشته را شست
و به تبار شهیدان پیوست.
سالی که زنگ بزرگ خون به صدا درآمد
و توفان شکوفه داد.
سال جنبش
سال چریک های فدائی خلق
و طلوع مبارزه ی مسلحانه
آنان به نابودی ستم برخاستند
چرا که نان و آزادی را برای همه می خواستند
و خشاب اسلحه شان
با گلوله هائی از آلیاژ کینه و خشم پر بود.
گلوله هائی از آلیاژ خشم و کینه ی خلق
زیباترین زیور
برای سینه ی مزدوران
از مرگ نیز نیرومندتر بر خاستند
و از حنجره ی دوست داشتنی شان
پاشیدند
آوازهای سرخ بلند خویش را
روی فلات خفته ی دربند:
برپا برهنگان!
برپا گرسنگان!
برپا ستمکشان!
آنان با پره های حنجره ی مسلسل ها
فریاد بر داشتند
چنان عظیم
چنان عظیم
که خلق خسته تکان خورد
و قصرهای خون و ستم به لرزه در آمد.
آنان در دل های مردم می گشتند
و هم چنان می پاشیدند
آوازهای سرخ بلند خویش را
روی فلات بیدار
و در مرکز ستم
به قلب ستم شلیک می کردند
و با گلوی کینه
فریاد بر می داشتند
و خاک میهن شان
در هیجان و امید می لرزید.
آنان که زنگ بزرگ خون را به صدا درآوردند
و توفان شکوفه داد.
آنان
قهرمانانه
بر پاهای استوارشان ایستادند
و مرگ را بر فراز دست گرفتند
در برابر دیدگان خلق
و حقارت آن را به وی نشان دادند.
آنان مرگ را بر تن آسان کردند.
آنان مرگ را هراسان کردند.
آنان با مشت های ستم
پوسته ی ستم را ترکاندند.
از هیمه ی جان
شعله هائی در فلات نشاندند
که میراثی نمی شناسد.
شعله، شعله می آورد
خشم، خوشه می دهد
و کینه
سرانجام ستم را منفجر خواهد کرد.
این آهنگ طپش نبض پر شکوه آن هاست
که در خلق می زند
و زنجیر های ترس باستانی را از دست ها و پاها می
گسلد
و از انفجار کینه خبر می دهد.
از آن روز سرخ خونین
روز قصاص
که از راه خواهد آمد
با غرش مسلسل چریک ها
با پتک خشم کارگران
با داس های نفرت دهقانان
و این قصرهای خون و ستم را در هم خواهد کوبید
بر لاشه ی سگان زنجیری
و بر سر تمامی ارباب های شان.
سلام
سلام زنگ بزرگ خون
سلام رفقای شهید
که خود را ویران کردید
تا خلق تان را آباد کنید.
سلام برای شعله هائی که از عشق به مردم
در چشمان تان می درخشید.
سلام
ستاره های خونین
سلام
ساقه های بارور سرخ توفان
سلام
چریک های فدائی خلق
سلام
خلق رنجبر ایران
------------------
------------------
- جانباختگان سازمان بهمراه رفیق
حمید اشرف (مرکزیت) در مهر آباد جنوبی تهران عبارت بودند از:
رفقا طاهره خرم، محمدرضا یثربی (مرکزیت)، غلامعلی خراطپور،
علی اکبر وزیری، محمد فوقانی، یوسف قانع خشکه بیجاری، فاطمه حسینی، عسگر حسینی
ابرده و محمد حسین حقنواز. پیش از این تاریخ نیز، عضو دیگر مرکزیت سازمان یعنی
رفیق بهروز ارمغانی، طی درگیری مسلحانه با مأموران ساواک در روز 28 اردیبهشت سال
1355 در تهران، جان باخته بود.
- کاری هنری و زیبا در این رابطه و با کیفیت اولیه آن، که از سوی
گروهی از دوستداران سازمان و تحت مسئولیت سعید سلطانپور انجام گرفته، و در سالهای انقلاب،
علاقمندان بسیاری داشت:
شعر "کارنامه خون" در بالا، از منبع فوق برداشت
شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر