تبلیغات قوم
گرایانه و بعضاً جدایی طلبانه محافل چپ نما در خارج از کشور، بدون درک از وزن و تأثیر چنین مواضعی در جهان پس از شوروی، بتدریج ثمرات
منفی خود را ببار می آورد. ما برای اولین بار در طیف چپ و یا مدعیان چپ در ایران،
پیرامون «نیروهای چپ ترک، کرد و فارس»، میخوانیم. تبلیغ ارتجاع
قومی، قبیله پرستی و نفرت از کشور کنونی ایران از سوی جریاناتی نظیر گروه یدی شیشوانی
(عنوان فریبکارانه: اتحاد فداییان کمونیست!) و همدستی موذیانه محفل "راه
کارگر" با آن، بتدریج به نحوست ایجاد تقسیمات قومی در میان طیف فعالین سیاسی
دموکراتیک در داخل ایران دامن میزند. عنوان "فارس" بعنوان بخشی از چپ
ایران، از اختراعات محافل فوق است.
ادعای
"نیروهای چپ ترک، کرد و فارس" در ایران، نه فقط نادرست و دور از واقعیت،
بلکه بدتر از آن، همان هیزمی است، که این رژیم بربرمنش برای حفظ حیات سراسر
کثافت آن و برای ادامه اشتعال آتشی که به جان مردم ایران انداخته، به آن نیاز
دارد. یکی از دلایل اصلی تثبیت این رژیم ضدبشری، تأثیر واقعی این تبلیغات مهلک
و فوق العاده مؤثر "نهضت آزادی" و "اصلاح طلبان" کنونی در
سالهای 58 تا 60 بود، که گویا نیروهای چپ و کردها، قصد تکه پاره کردن کشور از
یکطرف و راه انداختن "دیکتاتوری پرولتاریا" از طرف دیگر را دارند! کسی
که اندک اطلاعی از روانشناسی طبقات میانی، روستاییان و کارگران در ایران داشته، و
مواضع جریاناتی نظیر "اصلاح طلبان"
حکومتی، "نهضت آزادی" و "جبهه ملی" را دنبال کرده باشد، به
وجود یک شبح همواره حاضر بر بالای سر جامعه، یعنی توهم "خطر تجزیه کشور"
و "حکومت کمونیستی" پی برده
است. پیدایش این توهم، بی اساس نیست و بر هیچ و پوچ بنا نشده است. بلکه جریانات شبه
چپ مدعی "دیکتاتوری پرولتاریا" و "حق تعیین سرنوشت" سیاسی
برای استانها، که خود در تهران قادر به راه انداختن یک راهپیمایی 20 نفره هم
نبودند، طی تبلیغات کرکننده خود در سالهای 1358 تا 1360 در ایجاد آن نقش داشته، و
بهمین دلیل هم، در 35 سال تیره روزی مردم ایران مسئولیت دارند.
در چند سال
اخیر نیز، جریانی به نام گروه "پژاک" در صحنه مدعیان مبارزات انقلابی در
ایران ظاهر شده، که حتی آشکارتر از دو جریان بالا، به ایجاد صف بندیهای قومی در
محیط چپ مشغول است. تصورات سیاسی و برنامه ای این گروه، حتی زبان، شعارها و ادبیات
سیاسی آن، ربطی به جامعه ایران و سازمانهای سیاسی معمولی ایرانی ندارد. پژاک جریانی نهیلیست و لاقید، بی اطلاع از زندگی غیرنظامی و روزمره، بشدت قوم گرا، عقیدتی و
تنگ نظر است. پژاک، با تمایلاتی از اساس نادرست نسبت به کشور و نیازهای سیاسی
جامعه، دست به تبلیغات افراطی قومی، با تکیه بر مبانی نظری عجیب و غریب، مبنی بر
اینکه: کردها، در مرکز تاریخ تمدن قرار داشته و امروز هم رسالت شکوفایی و ادامه تمدن
خاورمیانه بر دوش آنها است، میزند. ادبیات سیاسی این جریان به اعلام خود
"آپوئیستی"، اصطلاحات و مفاهیم آن، اختراعی و غیرقابل درک و عملیاتهای
نظامی آن در ایران، غیرضروری، بیهوده و زیانبار هستند. پژاک جزئی از تاریخ سیاسی معاصر
ایران نبوده، با مردم و کشور، روحیات، عادات، علائق و زندگی مشترک ندارد. ادعاهای
این سازمان، مبنی بر اینکه شهروندان کرد زبان ایران، مردم "شرق کردستان"
این سازمان و "رهبر" آنها نیز بطور اتوماتیک رهبر ادعایی "ملت
کرد" یعنی عبدالله اوچالان محسوب میگردد، مبنای سیاسی، عقلانی و زمینی ندارد.
تصورات پژاک، از زمین مشخص و تاریخ مشخصی که به ایران مربوط باشد، ناشی نشده، از
این رو، نمیتوانند معضلاتی از آن را هم حل کنند.
ایجاد کمترین
صف بندی قومی در طیف چپ در داخل، بمعنای تنزل نقش فرهنگ سیاسی پیشرو، تضعیف موقعیت
چپ انقلابی، و تسهیل خطر بروز شرایطی نظیر افغانستان، عراق و سوریه در ایران است.
توده مردم، که طی هزاران سال، به زندگی در کنار یکدیگر، علیرغم هر تفاوت زبانی و
مذهبی عادت کرده اند، در برابر احتمال بروز چنین خطری بطور غریزی واکنش نشان میدهند. اما
در وضعیتی که هیچ جنبش سیاسی و حزب بزرگ مردمی وجود ندارد، در شرایطی که جریاناتی
نظیر "نهضت آزادی"، "اصلاح طلبان" حکومتی، "جبهه
ملی" و شعبات خارج از کشوری آنها نظیر "اتحاد جمهوریخواهان"،
"سلطنت طلبان" و طیف "توده ای- اکثریتی"، با هر ابتکار
مبارزاتی مستقل مردم مقابله میکنند، برای جامعه تنها یک راه باقی خواهد ماند: راضی
شدن به ادامه وضعیت نکبت بار حاکم!
آیا محفل
کاسبکار "راه کارگر"، که امروزه به بلندگوی رایگان جریان
"پژاک" تبدیل شده، و از "دستاوردهای جمهوری مهاباد" دم میزند،
قادر است خلاء موجود را پر کند؟ خیر! این جریان هم باید از وضعیت جاری، یعنی ساختن
مردم با جهنم حاکم تبعیت کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر