چهارشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۹۹

توسعه متمرکز و سریع اقتصادی، بکمک قراردادهای ویژه همه جانبه

رژیم بدبختانه حاکم بر سرنوشت مردم ایران، همانطور که موظف به تنظیم ترافیک شهرها است، همانطور هم موظف به تلاش برای تخفیف آثار طاقت فرسای تحریمهای امپریالیستی علیه مردم و کشور ایران است.


قطعه زیر بنقل از یک "برنامه سیاسی" است،*1 که نگارنده این سطور، در سالهای 2006 و 2009/ 1385 و 1388، در وبلاگی بنام "برنامه سیاسی" منتشر کرده است. قول انتشار تصحیح و تکمیل شده سوم آن، بدلایل شخصی همچنین سیاسی، هنور عملی نشده است. بخش نامبرده و همه برنامه، بدون تغییر در نشانی ذیل این یادداشت، موجود است:

"برنامه سیاسی، 11- مالکیت، اقتصاد، سیاست اقتصادی
... 

6-11، قطعنامه پیرامون: تعیین هدف توسعه اقتصادی سریع، بر اساس انعقاد قراردادهای ویژه همه جانبه با کشورهای معین، بمنظور توسعه متمرکز و سریع اقتصادی، ایجاد گسترده محل کار، و بهبود و نوسازی زیرساختهای صنعتی کشور."*2

بند بالا از برنامه سیاسی منتشره در تاریخ آن، هدف توسعه اقتصادی کشور در فردای سرنگونی رژیم اسلامی را مد نظر دارد. هنر زیادی لازم نیست، تا درک شود، پس از این رژیم سرکوبگر و راهزن، مردم ایران چه ویرانه ای را به ارث خواهند برد. بازسازی سریع اقتصاد و تولید، که براساس حداقل های رایج در جهان عمل کند، و اندکی قاتق نان مردم شود، نمی تواند از هم اکنون برای نیروی وابسته  به تاریخ چپ انقلابی ایران،*3 موضوعی بی اهمیت تلقی شود. سوال اساسی همواره زندگی مردم است و تصور اینکه نیروهای ضد مردمی نظیر لیبرال ها، سلطنت طلبان و امثال آنها، برای زندگی مردم ارزشی قائل باشند، تصوری بکلی نادرست است. آنها به توده ای له شده و برده و نیمه برده نیاز دارند، که به کمک نحوستهایی نظیر "شاهزاده" و "شهبانو"، بر گرده آنها سوار شوند، و مردم برای آنها در بهترین حالت نظیر برده و رعیت، موضوعی برای ترحم و بخشش، محسوب میشوند. 

بند فوق در این برنامه، امروز در سایه جنجال رسانه ای دسته جات راست نفتی در انگلستان و سلطنت طلبان ایرانی در خارج، مورد بحث واقع میشود. عجیب نیست که در رأس هیاهوی کنونی علیه انعقاد احتمالی یک قرارداد  بزرگ میان کشور ایران و جمهوری خلق چین، محافل نفتی و بلحاظ سیاسی بشدت راست و ضد چینی و ضد روسی در انگلستان از یکطرف، و سلطنت طلبان با تیپا از قدرت رانده شده از طرف دیگر، قرار دارند. این دو نیروی سیاه، بمدت 57 سال بر سرنوشت مردم ایران مسلط بوده، و با دو کودتای جنایتکارانه در سالهای 1299 و 1332 علیه جنبش ملی-دموکراتیک مشروطیت و دولت ملی-دموکراتیک محمد مصدق، مقدرات کشور را به روزی انداختند، که سرانجام، بدلیل توقف رشد ملی جامعه و فقدان ساختارهای سیاسی،  اقتصادی، اجتماعی، صنفی، فرهنگی ملی و روانشناسی سیاسی رشد یافته ملی از یک سو، و از سوی دیگر، نابودی کامل رهبری سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و توطئه گریهای پشت پرده برای جانشینی خود توسط یک حکومت فاشیستی مذهبی، شرایط به استقرار یک حکومت اسلامی ختم شد.

نگارنده در زمان تنظیم و انتشار این بند، به موضوع توسعه سریع اقتصادی و بازسازی هر چه وسیع تر و گسترده تر اقتصاد کشور فکر میکرد. در اینجا انعقاد قراردادهای بزرگ، که حوزه های وسیعی را  شامل شده، هماهنگ و منظم و همه جانبه  طراحی و اجرا شوند، بعنوان همچنین راهی برای کاهش بسیاری از هزینه های مختلف دیگر در نظر گرفته میشد. انعقاد قراردادهای متعدد و در موضوعات مشابه، متضمن هزینه های زیادی است که بدقت قابل محاسبه نیستند. قراردادهای بزرگ اگر از همه طرف بخوبی سنجیده شده باشند، و حوضه های اصلی نظیر صنایع انرژی، صنایع شیمیایی، ساختارهای حمل ونقل و صنایع فلزی و الکترونیک را همزمان در بر بگیرند، توسعه اقتصادی سریع و گسترده را بنحو محسوسی تسهیل خواهند کرد. با عبارت "... انعقاد قراردادهای ویژه همه جانبه با کشورهای معین، ..."، کشورهای چین، کره جنوبی و ژاپن مد نظر بودند.

رژیم بدبختانه حاکم بر سرنوشت مردم ایران، همانطور که موظف به تنظیم ترافیک شهرها است، همانطور هم موظف به تلاش برای تخفیف آثار طاقت فرسای تحریمهای امپریالیستی علیه مردم و کشور ایران است. خراب شده دیپلماسی رژیم اسلامی، نباید در مقابل تبلیغات مغرضانه سلطنت طلبان علیه گسترش روابط اقتصادی با جمهوری خلق چین، دست به عقب نشینی زده، و شرایط معیشتی کنونی مردم ایران را هر چه مشقت بارتر سازد. اکثریت مردم ایران، خواهان برچیدن شدن رژیم اسلامی و استقرار یک دولت پاسخگو در کشور هستند. اما لیبرال ها و سلطنت طلبان و نقشه عراق و افغانستان آنها برای مردم ایران، بمراتب بیش از وضعیت فعلی ضد انسانی تر خواهد بود. اکثریت مردم ایران، از این موضوع هم درک دارند، که رژیم اسلامی، خود، شرایط کشور و روابط بین المللی آن را بسمتی سوق داده، تا سرنگونی آن برای مردم ایران گران تمام شود، و مردم از ترس تبدیل کشور به وضعیتی نظیر افغانستان و عراق و تاخت و تاز دسته جات قومی، در موضوع مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی، محتاط شوند.

بحث پیرامون پیشنویس قرارداد احتمالی کنونی با جمهوری خلق چین، موضوع تازه ای نیست. این موضوع درست در شکل کلی کنونی آن، از سال 2016 و در جریان سفر رئیس جمهور چین به ایران، روشن است. کسی هم دراین مدت اهمیتی برای آن قائل نشده، و جنجالی هم پیرامون آن بوجود نیامده است. آنچه که به انعقاد احتمالی این قرارداد در شرایط کنونی اهمیت بخشیده، عمدتاً به موارد زیر مربوط است، و نه به خود قرارداد:

1- فضاحت غرب و بویژه آمریکا و انگلستان در مقابله با پاندمی 19-COVID، موفقیت بزرگ چین در مهار کامل این پاندمی، و از این طریق تقویت وزنه سیاسی این کشور در عرصه بین المللی،

2- بدلیل موفقیت سریع دولت چین، زیانهای اقتصادی و مالی بحران کرونا در چین در مقایسه با کشورهای غرب بسیار پایین، و این یک امتیاز اقتصادی و مالی نقد محسوب میشود،

3- تشدید تحریمهای امپریالیستی علیه مردم ایران، و عدم واکنش سیاسی دلخواه غرب به آنها از سوی جامعه ایران،

4- لحظات پایانی حکومت ترامپ، و احتمال توقف سیاست تحریمها از سوی دولت بعدی،

5- احتمال شکست قطعی استراتژی بقدرت رساندن لیبرال ها در ایران در پی سقوط اقتصادی، سپس ضربه نظامی به تأسیسات هسته ای رژیم  اسلامی از سوی اسرائیل و یا آمریکا،

6- آثار متعدد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، مالی و بین المللی این قرارداد بزرگ در بی اثر ساختن تدریجی استراتژی تحریمهای آمریکا و احتمالاً پس از آن در ونزوئلا است.

از دید سلطنت طلبان، انعقاد احتمالی یک چنین قراردادی با جمهوری خلق چین، همه نتایج رشته های تاکنونی غرب و لیبرالهای ایرانی را پنبه خواهد کرد- و این هم احتمالاً کاملاً درست است! این آن راز مخالفت هیستریک و تبلیغات افراطی علیه قرارداد احتمالی از بی  بی سی و رادیو فرانسه و رادیو فردا و یورو نیوز و دویچه وله و بقیه، تا سایتهای اینترنتی راست جیره خوار و سخیفی نظیر "گویا نیوز" و "پیک ایران" و "ایران امروز" است.

رژیم اسلامی در ایران، از روز استقرار آن در روز 23 بهمن سال 1357 تاکنون، یک رژیم فاشیستی و موجودیت آن، نتیجه ای جز سرکوب و غارت برای جامعه ایران، نداشته است. اما سلطنت طلبان ولیبرال ها، به آن شیوه بیرحمانه که همه دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نابود کرده، و 57 سال با شکنجه و اعدام و راهزنی آشکار حکومت کرده، کشور را به پایگاهی نظامی- اطلاعاتی علیه اتحاد شوروی سوسیالیستی تبدیل ساخته، و طی 40 سال بعد هم در خارج از کشور، از دهها سال درنده خویی خود بیشرمانه دفاع کردند، نیرویی بمراتب وحشی تر از رژیم اسلامی هستند.

سلطنت طلبان و لیبرالهای هم  نوع آنها، نیرویی اساساً سیاسی و تشکیلاتی نبوده، هیچ تجربه و تاریخی از فعالیت سیاسی بمعنای رایج آن، نظیر ترکیه و پاکستان، در زندگی گذشته خود ندارند. این دارودسته، همواره هسته اصلی، ضد کمونیستی و ضد دموکراتیک افراطی حکومتهای فاشیستی در ایران را تشکیل داده، یک نیروی نظامی و امنیتی محسوب شده، حامیان سیاسی و مالی آنان، همواره و هم امروز هم آشکارا، جناح مالی- نظامی قدرتهای امپریالیستی بوده اند. عجیب نیست که جمله مشهور و رایج در دوران سلطه رژیم پهلوی، یعنی"این ملت آدم نمیشود، باید توی سرشان زد"، پس از سرنگونی رژیم پهلوی و فرار این دسته جات به خارج از کشور، به عبارت "خلایق را هر چه لایق" مبدل شد، و در محتوا هیچ تغییری نکرد. نگاهی کوتاه به کامنت های ذیل اخبار و مقالات سایتهای اینترنتی نظیر "رادیو فردا"، "گویا نیوز"، "ایران پرس نیوز" و "پیک ایران"، فحاشی ها و توهین های مشمئز کننده آنها به مردم و تاریخ چپ ایران، ماهیت بشدت ضد مردمی این دارودسته را آشکار میسازد.

سلطنت طلبان و "دانش آموختگان لیبرال"، و نوع جدید و چندش آور "فرشگرد" آنها، با وقاحت و بیرحمی از قتل عام کمونیستها و مجاهدین تحت استدلال "قوی بودن چپ"، و به این معنا، مقصر بودن خود نیروی چپ و ناچاری رژیم به قتل عام آنان، تا به امروز دفاع کرده اند. بنیانگذار این دارودسته ضد مردمی در خارج از کشور، داریوش همایون، بعد از 16 سال، برای اولین بار در سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی در سال 1367، از این واقعه ضد بشری یاد کرد. او در این مقاله، زندانیان جان باخته را بعنوان عناصری بدتر و سرکوبگرتر از قاتلان خود معرفی کرد. این مقایسه عمیقاً ضد مردمی، حتی موجب اعتراض خانواده های جانباختگان و صدور اطلاعیه ای در این رابطه از سوی آنان گشت.

سلطنت طلبان و لیبرال ها، جزء جناح افراطی جنگ طلبان، طی 8 سال جنگ تجاوزکارانه میان عراق و ایران بودند. این جنگ جنایتکارانه، خود اساساً، همان شرایط سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی و سازمانی اصلی و لازم برای نابودی سازمانهای سیاسی و قتل عام نیروی مبارز جامعه را فراهم آورد. جنگ 8 ساله، همه ساختارهای مهم صنعتی و اقتصادی کشور، و بیش از 7 هزار شهر و روستا را نابود کرده، موجب کشتار و معلول شدن بیش از 1 میلیون نفر بویژه نسل جوان، در ایران و عراق شده، بطور قطعی، عامل تثبیت سیاسی رژیم اسلامی گشت. سردسته های سلطنت طلبان و سایتهای اینترنتی خبری آنان، هنوز هم در بحث و انتقال اخبار روزمره، جایگاه ویژه ای برای ارتش اسلامی-شاهنشاهی خود قائل بوده، این حوزه را، ملک خصوصی و حیات خلوت خود تصور میکنند.

***
اکبر تک دهقان
8 ژوئیه 2020-18 تیر 1399
----------
توضیحات

*1- عدالت، آزادی- جمهوری شورایی! طرح اولیه قطعنامه هایی برای ارائه به کنگره شوراها، برنامه سیاسی پیشنهادی به پیشروان کارگران، روشنفکران جناح چپ طبقه متوسط، و عموم آزادیخواهان

انتشار اول، 8 شهریور 1385- 30 اوت 2006
انتشار دوم، 8 آذر 1388- 29 نوامبر 2009

*2- نشانی قطعه نقل شده در بالا:

*3- "چپ انقلابی ایران"، یک ترم سیاسی مشخص، و مربوط به دوره های خاص جامعه و جهان، طبقات، اقشار و جنبشهای معین انقلابی و ملی، و احزاب و سازمانهای سیاسی شناخته شده ای در تاریخ سیاسی معاصر ایران بوده، و چهارچوب کلی جهانبینی و ایدوئولوژی سیاسی عام آن، مارکسیسم-لنینیسم بمعنای کلاسیک آن است:

1- انقلاب مشروطیت تا ابراز وجود جنبش جمهوریخواهی و تشکیل جمهوری شورایی سوسیالیستی ایران در گیلان، 1285- 1299/ 1906-1920؛ 

جمعیت اجتماعیون عامیون، سازمان همت، حزب عدالت و حزب کمونیست ایران، در رأس نیروی انقلابی جامعه دوره فوق قرار دارند. چهره معرف چپ انقلابی ایران در این دوره، حیدر عمواغلی است.

2- مقاومت علیه دیکتاتوری رضاخانی و سلطه امپریالیسم انگلستان، برای احیاء دستاوردهای انقلاب مشروطیت؛  

فعالیت سندیکایی و مخفی حزب کمونیست ایران، روشنگران و فعالین بعدها  مشهور به "گروه 53 نفر"، و از سال 1320 تا 1332، حزب توده ایران، سازمانهای توده ای متعدد کارگران، دهقانان، زنان و جوانان. چهره معرف چپ انقلابی ایران در این دوره، تقی ارانی است.

3- کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال 1332، سرنگونی دولت ملی محمد مصدق و نابودی حزب توده و همه سازمانهای اجتماعی دموکراتیک؛

پیدایش تدریجی نسل جدیدی از جوانان مبارز که به نقد نقش حزب توده و جبهه ملی در شکست جنبش ملی و غلبه کودتای 28 مرداد پرداخته، با سازماندهی و انجام عملیات مسلحانه سیاهکل و تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، وارد زندگی سیاسی و تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی کشور گشتند. چهره معرف چپ انقلابی ایران در این دوره، بیژن جزنی است.

بجز جریانات ذکر شده در دوره های معین تاریخ سیاسی معاصر ایران، جریان دیگری که نقشی مثبت در سرنوشت جامعه در دوره خود ایفا کرده، موجودیت و عمل چپ انقلابی ایران را در ابعاد اجتماعی منعکس کرده باشد، وجود نداشته است. روند بالا، همان روندی است که در چهارچوب آن، چپ انقلابی، یک نیروی اجتماعی تأثیرگذار در تغییر و تحولات سیاسی و کشمکشهای مستقیم قدرت، یک فاکتور واقعی و از این طریق، مؤثر در زندگی فرهنگی و اجتماعی، بوده است. چپ انقلابی ایران، در پی شکست انقلاب بهمن و نابودی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در دهه 60 خورشیدی، قتل عام همه فعالین و تلاشی تمامی سازمانهای سیاسی و اجتماعی، دیگر بعنوان یک جریان متشکل و مؤثر در تحولات سیاسی جامعه ایران، وجود نداشته است.

در فضای بشدت ضد مبارزه و ضد کمونیستی تحت تسلط لیبرال ها و وابستگان شبه چپ آنها در ایران و جهان پس از انحلال اتحاد شوروی از دهه 80 میلادی به بعد، نسل های جدیدی در ایران، برخلاف دهه های 20، 30، 40 و 50 خورشیدی، با فرهنگ، روحیات، احساسات، عادات، چشم اندازها، امید، انگیزه ها و روانشناسی مبارزه و احساس مسئولیت در برابر سرنوشت عمومی جامعه، شکل نگرفتند. برخلاف همه دوران پس از انقلاب مشروطیت، در 40 سال گذشته، چپ انقلابی ایران، فاقد هرگونه موجودیت تشکیلاتی بوده، و نقشی در تغییر و تحولات سیاسی در جامعه ایران ایفا نکرده است. در همه دوره های گذشته، این تنها نیروی چپ انقلابی بود، که دست به سازماندهی نیرو و ایجاد تشکیلات مبارز زده، به جلب حمایت بخشی از طبقه کارگر و طبقه متوسط شهری مبادرت کرده، و محور مبارزه انقلابی و فراقانونی با دیکتاتوری و اختناق پلیسی را بوجود میآورد، و فقدان همین نیرو تاکنون، عامل اصلی تداوم سلطه گری ضد مردمی رژیم فاشیستی اسلامی بوده است.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر